دکتر تقی امینی

1- اعلامیه های تظاهرات را من باید تکثیر می کردم. تکثیر کردم و تعدادی به حاج خلیل سر پل کوته سنگی رساندم تا او از طریق نفرهایش به جمعیت تظاهرات کنندگان در سوی دیگر شهر کابل برساند. حکومت اجازه نداده بود که آنها به جمعیت اصلی در دهمزنگ بپیوندد.
2- طرح دادن گل، از طرف زهرا یگانه و دوستانش بود. روز تظاهرات ایشان را نزدیک کوته سنگی با چند شاخته گل سرخ در دست دیدم.اما همین چند شاخه در مدنی نشان دادن تظاهرات نقش اساسی داشت.
3- مسیر اصلی تظاهرات چوک فواره آب تعیین شده بود. حکومت آن را از طریق سینمای پامیر به چوک حضوری تغییر داده بود. شب قبل از تظاهرات در جمع کوچک از اعضای شورا که مسولیت هماهنگی تظاهرات را داشتیم، تصمیم گرفتیم که از دهمزنگ جلوتر نرویم. احتمال خطر درگیری و حتا حملات انتحاری در منطقه بعد از سینمایی پامیر وجود دارد. دولت حتا ممکن است که خود صحنه سازی کرده و درگیری ایجاد و تظاهرات را بدنام کرده به خشونت بکشاند. اما از این تصمیم قرار بود کسی خبر نشود. وقتی فردا در دهمزنگ به مردم می گفتیم که باید همین جا ایستاد شویم مقاومت می کردند که نه ما برای ایستاد شدن در اینجا نیامده ایم. تعدادی از دوستان خارج از شورا نیز از این تصمیم ناراحت بودند.
 

4- روز تظاهرات اعلامیه دست من بود. ظاهرا قضیه این بود که من اعلامیه را بخوانم. سعادتی آمد که اعلامیه را بده که بخوانم. من هم اعلامیه را دادم و برای خواندن جنجال نکردم. ایشان هم با صدای غرا خواند. اینگونه سعادتی نقشی بازی کرد و مشروعیت مردمی اش اضافه شد ولی بعدا رها کرد.
5- حاجی های طرفدار محقق و دانش که تدارکات تظاهرات را در دست داشتند، دست از حمایت از تظاهرات کشیده بود و به همین خاطر امکانات صوتی نداشتیم. تنهای یک موتر را یک مجموعه از دوستان خارج از شورا و با درایت خودشان آماده کرده بودند. اگر همان هم نبود شاید با بلندگوی دستی صحبت می کردیم. در عین حال جمعیت در حدی بود که هیچ بلندگویی قادر به پوشش اش نبود.
6- برای قانع کردن مردم به ایستاد شدن وبه دهمزنگ و حمله نکردن به کانتینر ها زیاد کوشش شد. ولی تعدادی به هیچ حرفی توجه نکردند. به پولیس گفته شد که این افراد را جمع اوری کند. بعدا یک خبر نگار خود را به موش مردگی زد و گفت مرا تظاهرات کنندگان لت و کوپ کرده است.
7- آدم های زیادی برای سخنرانی کردن در روز تظاهرات دست و پا می شکستند و از موتر کوچکی که داشتیم با تحمل تمام فشار ها و تیله ها بالا می رفتند. یکی از این افراد را دیدم که در دیگر مواقع بسیار محترم هست ولی آن روز در شاخ موتر بالا شده بود تا مبادا سخنرانی کند. سخنرانی هم کرد. حتا جناب خلیلی دوبار نوبت میکروفون داشت. اما بعدا هیچکدام شان مسولیتی نگرفتند. آمدند و در سیل جمعیت شنا کردند و ماهی گرفتند و رفتند ولی هیچ مسولیتی نه قبول کردند و نه هم قبول می کنند. انگار که وظیفه آنها تنها روضه خواندن و لعن و نفرین فرستادن است و بس.
8- در قسمتی از تظاهرات من با تعدادی از مشاورین جناب دانش در کنار یک رنجر در نزدیکی یادبود قانون اساسی (نزدیک محل انفجار در تظاهرات بعدی) بودم و با هم از خوبی تظاهرات صحبت کردیم. همه راضی بودند. اما بعد از تظاهرات دوم اسد، یکی از همان دوستان پیام داد که جوانان را به کشتن دادید. کمی تعجب کردم.
9- محقق خودش شرکت نکرده بود، اما اعضای حزبش بودند و حاج خلیلی نیز سخنرانی کرد. بعدا از منبعی شنیدم که محقق بعد از اطمینان پیدا کردن از طرح بدیل (؟) به طور کامل جدا شد. روز 27 ثور هنوز در حالت احتیاط بود.
10- در یکی از روزهای بعد از تظاهرات یکی از چهره های حکومتی موثر در بسیج مردمی را دیدم (نامش محفوظ تا باز نگویند خود زنی شد). ملامت کرد که انرژی مردم را بیخود هدر دادید. نباید تظاهرات می شد تا شمشیر را در هوا نگه میداشتیم. حالا شمشیر تان را زدید و بار دیگر مردم جمع نمی شوند. حال مجبوریم طرح بدیل را قبول کنیم. در جوابش گفتم که خوب بلی خوب می شد ک تظاهرات نتیجه می داد ولی باز هم می شود فرصت دیگری برای تظاهرات دیگر ساخت. ابراز نا امیدی کرده و قبول نکرد. از ایشان هم چنین پرسیدم که هدف از حکومت برای مسیر انحرافی تظاهرات چه بود؟ ایا پلان کدام خرابکاری در جریان تظاهرات را داشت آیا کدام حمله به تظاهرات امکان داشت. با نگاهی عاقل اندر سفیه به من نگاه کرد و با لبخندی گفت: "نه".

یاد آن روز ها بخیر.
اما از جوی آبرفته آب دوباره جاری خواهد شد. و روزهای را که یک بار تکرار کردیم، بار دیگر تکرار خواهیم کرد. همانگونه که در بعض موارد دیگر نشان داده شد. تنها نیاز است که روحیه را از دست نداده و منتظر فرصتی باشیم.