دکتر احمدی رشاد
چکیده
جنبش عدالت خواهی در افغانستان، با دعوتهای گسترده در شبکههای مجازی در جریان شهادت خواهر شهید «تبسم» و یارانش در 20 عقرب 1394 اتفاق افتاد و مردم خود را در قالب گروههای دعوتگر فیسبوکی، با شور و احساس کمنظیری هماهنگ نمودند و بیش از یک ملیون انسان عدالت خواه در خیابانهای کابل به راهپیمایی اعتراضی علیه دولت اقدام کردند. پیش از آن شاید به باور هیچ کسی نمیگنجید که بتوان از طریق شبکهی اجتماعی فیسبوک، چنین اجتماعات گستردهی اعتراضی را راه اندازی نماید، ولی جنبش «تبسم» با تمام گستردهگی، جامعیت ملی و تاثیرگذاری اجتماعی که داشت، با دعوتهای گستردهی کاربران فیسبوکی و همراهی جوانان عدالت خواه رقم خورد و امید مبارزه برای نیل به مطالبات عدالت خواهانه را در سطح ملی زنده نمود. جنبش روشنایی، بعد از انحراف غیر قانونی مسیر «توتا» از بامیان به «سالنگ» به وجود آمد و دوباره موج عدالت خواهی را در میان ملیونها عدالت خواه کلید زد و شبکهی اجتماعی «فیسبوک» بازهم در کانون این دعوت فراگیر ملی قرار دارد و مهمترین عامل «بسیج» مردمی در راهپیماییهای اعتراضی محسوب میشود.
یافتههای تحقیقی ما نشان میدهد که در جامعهی استبداد زدهی افغانستان با وجود ساختارهای فکری سنتی و قبیلهگرا امکانات مدرنی همانند شبکههای اجتماعی، غنمت گرانسنگی است که در اختیار مردم قرار گرفته است و مردم از طریق شبکههای مجازی میتوانند، پیام خود را به «دیگران دور» و ناشناخته بگویند و برسانند و از این طریق دولتهای فاسد، پنهانکار و دروغگو که همواره سر حقوق مردم معامله میکنند و به عدالت رفتار و حکم نمیرانند، را رسوا نموده و به اصلاحات وادار نمایند. قدرت «بسیج» و «انسجام بخشی» این سامانهی «آگاهیبخش» برای مردم در برابر قدرتهای حاکم، پنجرههای امید را برای مبارزه و پیروزی در فردای عدالت خواهی، باز و گشوده نگه داشته است. هرچند رسانههای جمعی، با سانسور دولتی، پنجرههای گیل گرفته توسط دولتهای اقتدارگرا محسوب میشوند، ولی شبکههای اجتماعی، بسان روزنههای امید به فردای آزادی، نقش روشنی بخش خود را بیرون از حیطهی سانسور دولتی، ادامه دادهاند. لذا، از این امکان فراگیر رسانهای، میباید با روش «دوپینگ رسانهای» و «تزریق امید» به روح مبارزه عدالت خواهان و جریان عدالت خواهی، به خوبی بهره برداری نمایند. واژهگان کلیدی: شبکهاجتماعی، فضای مجازی، فضای سایبری، مطالبهی اجتماعی و عدالت خواهی
مقدمه
عدالت خواهی در میان مردم ما به یک جریان نوزا، بالنده و نهادی شده تبدیل شده که بر بنیاد آگاهی و بیداری نسل فرهیخته و جوان ما از طریق «شبکههای اجتماعی» شکل یافته است. از این روی، این جریان عدالت خواهی، قابل مدیریت نیست. برخی از رهبران سخت عصبانیاند که این جریان چرا در ید قدرتمند و تحت مدیریت آنان نمیچرخد. در حالیکه جریان عدالت خواهی، یک پروژه دلبخواهی نیست که کسانی آن را به اجراء گذاشته تا رهبران را به حاشیه رانده باشند. عدالت خواهی یک مطالبه تاریخی مردم ما در یک قرن گذشته بوده است و شهید وحدت ملی استاد عبدالعلی مزاری، با مقاومت و در نهایت شهادت اش، این جریان را تقویت بخشیده و اینک نسل بیدار و آگاه ما به این شعور جمعی ناییل آمدهاند که در این کشور ما خون میدهیم، مالیات میدهیم، زجر میکشیم، پس در حقوق و وجایب ملی باید با دیگران برابر باشیم. هیچ کسی در این کشور خونش از انسان هزاره رنگینتر نیست و نباید برخی از امکانات بیشتر برخوردار باشند.
این بنیاد مطالبهی عادلانهی این جریان است. در این کشور متاسفانه تبعیض «سیستماتیک» و فساد سازمان یافته در جریان است و باید برای رفع «تبعیض» در همهی اشکال آن مبارزه نمود. از این روی، کسی به کسانی نگفتهاند که شما در خیابان برآیید و خون بدهید و کشته شوید، بلکه آگاهی، شعور و وجدان جمعی موجب شده تا این نسل به خروش آیند و مطالبات عدالت خواهانه داشته باشند. تمام جنگ پنهانی که بین رهبران نو و کهنه، حاکی از یک اشتباه و بدفهمی رایج در میان آنان است. فاصلهی مردم از رهبران موجب عصبانیت آنان شده و به انحاء مختلف از طریق تبلیغات و جوسازی در شبکههای اجتماعی مجازی و برنامههای رسانهای در تلاش هستند تا مردم را به مسیری برگردانند که خود روان هستند. این بدفهمی رایج، فقدان درک «خودآگاهی جمعی» در آنان میباشد. مردم خود عدالت خواهی را در عُمق وجدان و ژرفای وجود خود یافتهاند و به عنوان یک فرایند «خودانگیخته» در متن جامعه و مردم ما ظهور یافته است. لذا نمیتوان به مردم گفت شما «آگاه» نیستید عدالت خواهی را آنگونه که رهبران میخواهند، فریاد نمایید. مردم میگویند نه ما در عُمق وجدان خود مسیر عدالت خواهی را پیدا کردهایم و میخواهیم با کسانی باشیم که با جریان عدالت خواهی هستند. زیرا یک جریان است، فقط همراهی میخواهد و هرکسی با جریان عدالت خواهی همراه باشد، مردم نیز با آنها خواهد بود و الا نسل آگاه کنونی هرگز به کور راه، روان نخواهند شدند.
بررسی این جریان فزاینده، علل و عوامل تداوم و گسترش آن میتواند گامهای عدالت خواهان در مطالبهی قانونی و ملی «عدالت اجتماعی» را استوارتر سازد و افقهای فرار روی مردم را روشنتر نماید. لذا در این نوشته به «بازتاب رسانهای» جنبش روشنایی به عنوان یک جریان مدنی فزاینده، مشروع و قانونی که بر بنیاد مطالبات مشخص از دولت تمامیت خواه شکل گرفته، پرداخته شده است. بدون شک مهمترین عامل انسجام، گسترش، و تداوم جنبش روشنایی، انگیزههای پایدار، مصمم و محکم جوانان حامی جنبش روشنایی است که در پیوند با شبکههای مجازی ایجاد شدهاند. عدالت خواهان اغلب اخبار مهم و تازهای در مورد راهپیماییها و تصمیمات شورای عالی را از طریق شبکههای مجازی پیگیری مینمودند و از کم و کیف اخبار و چگونگی اقدام و عمل عدالت خواهان با خبر میشدند.
دولت با درک این مطلب مهم، که جنبش روشنایی، از طریق رسانههای خصوصی و شبکههای مجازی، به بیان مواضع عدالت خواهانه و از همه مهمتر به «بسیج» عمومی عدالت خواهان در پایتخت میپردازند، از همان آغاز در تلاش افتاد تا با اجیر کردن تعداد افراد سود جو در شبکههای مجازی و ایجاد گروهها و آیدیهای جعلی، فضای مجازی را از تسخیر هواداران جنبش روشنایی خارج نماید که در این امر جز رسوایی خود شان، هیچ دستاوردی نداشتند. ولیکین در مورد رسانههای جمعی مثل مطبوعات و تلویزیونهای خصوصی اوضاع متفاوتی را تجربه نمودیم. دولت با فشار بر آنها به سانسور خبری اخبار و گزارشهای مربوط به جنبش روشنایی، پرداخته و شبکههای پر طرفدار طلوعنیوز و تلویزیون یک که مرتب اخبار مربوط به جنبش روشنایی را پخش میکردند و با دعوت از رهبران جنبش روشنایی به مناظرات داغ و پر مخاطب خود ادامه میدادند، را بعد از رویداد خونین 2 اسد 1395 مجبور به اعمال «سانسور» شدید برنامههای مربوط به جنبش روشنایی، نمودند، گویی که اصلاً دیگر جنبش عدالت خواه روشنایی در این کشور نبودهاست.
رهبران جنبش روشنایی، در راستای مقابله با «سانسور» فراگیر دولتی، شعار «همه یک رسانه شویم» را در شبکههای اجتماعی مطرح نمودند و توانستند، خلاء رسانهای و خبری جنبش روشنایی ناشی از «سانسور» را پر نمایند و به حق که همهی عدالت خواهان اعم از آنان که در خارج بودند و عدالت خواهان داخل کشور از طریق شبکههای مجازی گروههای منسجم و فعال عدالت خواه را در گسترهی ملی و بینالمللی، راه اندازی نمودند و فعالیتهای منسجم تبلیغاتی و خبری، شبکهای بهمپیوستهای از عدالت خواهان را به وجود آوردند. از این روی، تحلیل و بررسی فعالیتهای تبلیغاتی و خبری، شبکههای مجازی و نحوهی ارتباط و تداوم جنبشهای اجتماعی از طریق آنها بسیار ضروری به نظر میرسد. بخصوص در مورد جنبش روشنایی که یک حرکت استثنا در تاریخ سیاسی افغانستان میباشد و با این گستردگی و تداوم بعد از سرکوب خونینی دوم اسد، هنوز فعال و پوینده به حرکت خود در خارج و داخل کشور ادامه میدهد، بسیار حایز اهمیت است.
شبکههای اجتماعی
اصطلاح شبکههای اجتماعی را برای نخستین بار چیایبارنز در سال 1954 به کار برده است و از آن پس به سرعت به شیوهای کلیدی و بسیار گسترده در تحقیقات و مطالعات انسانی، تبدیل گردیده و امروزه به یک امکان ارتباطی عمومی در انتقال هر نوع پیام مورد استفاده قرار میگیرد. یک شبکهی اجتماعی، به لحاظ تیوریک، به مجموعهی از نهادهای اجتماعی متصل و بهم پیوسته تعریف میشوند که شامل مردم و سازمانهای اجتماعی و فرهنگی است که بر پایهی مجموعهای از روابط معنادار اجتماعی به همدیگر مرتبط و متصل هستند و با هم در در اشتراک گذاشتن مجموعهی متکثری از اطلاعات و نمادهای ارزشی و فرهنگی، تعامل دارند.. شکل سنتی این ارتباط تعاملی و نوعی خدمات رسانی شبکههای اجتماعی بر انواع روابط همچون دوستیها، کنشها و روابط چهره به چهره متمرکز است اما خدمات شبکهی اجتماعی امروزه بیشتر بر جامعهی مجازی آنلاین و ارتباطات کامپیوتری و تلفن همراه به عنوان واسطه متمرکز است. (مولایی، 1388؛ ص 43 ).
تعریف دقیقتر شبکههای اجتماعی را میتوان اینگونه بیان نمود که سایتهایی هستند که با برخورداری از امکاناتی فنی همانند موتور جستجوگر، چت، ایمیل و غیره، خاصیت «اشتراکگذاری» را به کاربران خود داده است و این مهمترین و فراگیرترین عنصر در هر تعریفی خواهد بود. لذا شبکههای اجتماعی، محل گردهمایی صدها میلیون کاربر اینترنت است که بدون توجه به قیودات و محدودیتهای مثل زبان، جنس و فرهنگ، به تعامل و تبادل اطلاعات میپردازند. در واقع شبکههای اجتماعی برای افزایش و تقویت تعاملات اجتماعی در فضای مجازی طراحی شدهاند و از طریق اطلاعاتی که بر روی پروفایل افراد قرار میگیرد مانند عکس کاربر، اطلاعات و علایق شخصی، برقراری ارتباط تسهیل میگردد. کاربران میتوانند پروفایلهای دیگران را ببینند و از طریق برنامههای کاربردی مختلف مانند ایمیل و چت با یکدیگر ارتباط برقرار کنند (کاستلز، 1380، ص 417).
-
فضای واقعی
لیووونگر[1] در کتابی تحت عنوان «اجتماعات عمل»[2] به خصوصیاتی اشاره نموده که خصلتهای مشترک بین فضای واقعی و مجازی را ترسیم میکند. او یادآوری میکند که اجتماعات نوعاً بر مبنای تشریک دادهها، داشتهها به منظور یادگیری و عمل شکل میگیرد و عامل پیوند افراد و گروهها در این فضا علایق مشترک است که به طور مداوم در حال تکوین است. (کاراکاپیلیدیس، 1394؛ ص 13 ). این ویژهگی «یادگیری» و «عمل» مهمترین عنصری است که در فضای واقعی ما با آن مواجه هستیم و اصولاً زندگی بشر برای آموختن و عمل است. اما آموختن و عمل، در فضای واقعی را همگی به تجربه نشستهایم، مولفهها و خصوصیتهای آن خیلی نا آشنا نیست. رفتارهای که در فضای واقعی از انسانها بروز میکنند، همگی در چارچوب هنجارهای فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرد و انسان اصولاً یک موجود فرهنگی و اقتصادی است که رفتارهای آن با سود و زیان یا بر حسب منافع انسان با عقلانیت عیار میگردد. لذا چیزی به نام «هنجار» اجتماعی و فرهنگی، رفتارهایی را که انتظار میرود افراد جامعه در موقعیتهای معین از خود بروز دهند، یا از آن اجتناب نمایند، را مشخص میکند. اگر مردم از هنجارهای که ساختار اجتماعی را به وجود آورده، متابعت نکنند، ساختار و نظم جامعه و اجتماع بهم میخورد. بنابراین، فضای واقعی، محیط رفتار و تجارب انسان است که انسان در آن محیط در چارچوبهای مشخص و معینی که از گذشتگان به میراث مانده و یا توسط خود انسان بر مبنای نیازهای وی در حال و اکنون، ایجاد میگردد، عمل میکنند (عاملی، 1388؛ ص 278 ).
اما تفاوتهای بنیادی هم وجود دارد که نمیتوان از آنها در این «ابر بزرگراه اطلاعاتی»[3] چشم پوشی نمود، همانند «بیروحی»، «آزادی»، «خود بودن» و «ناشناختگی» در فضاهای مجازی که نشان از تفاوتهای روان شناختی، ارتباطی و اجتماعی فضای واقعی و فضای مجازی هست. بنابراین، فضای واقعی و فضای مجازی تفاوت ماهوی و فلسفی زیادی ندارد و هر دو فضا ویژهگیهای مشترکی فراوانی دارند و نقاط تمایز آن دو بیشتر ناظر بر جنبههای ارتباطی، روان شناختی و اجتماعی است.(گوارک، 1388؛ ص 405 ). بنابراین، ما در فضای موجود مجازی، با یک دنیای واقعی؛ یعنی «عمل» و «تصمیم» مواجه هستیم که تمام عناصر رفتاری بشر در دنیای واقعی، بازسازی شده و مورد عمل واقع میشود. تمام خصلتهای آن مربوط به دنیای واقعی نیست، ولی تمام آن خصلتهای مجازی، غیر واقعی هم نمیباشد.
-
فضای مجازی
مفهوم «فضای مجازی» نخستین بار توسط ویلیام گیبسون[4] در یک رومان به نام تورومانسر[5] (1984) به کار گرفته شد (هولمز 2005) تحقیقات نشان میدهد که این مفهوم در اثر دگرگونیهای که از فنآوریهای اطلاعاتی ناشی میگردد، در دهههای 1980 و 1990 میلادی به وجود آمده است. به عبارتی، فضای مجازی دقیقاً بعد از جنگ جهانی دوم با راه افتادن موج جدید از فنآوریهای کامپیوتری اتفاق افتاده است. اکنون جهان مجازی در کنار جهان واقعی، وجود دارد و به جزئی جدایی ناپذیر آن تبدیل شده است. در دنیای مجازی مفاهیمی هم چون سیاست، اقتصاد و امنیت دارای بار معنایی متفاوت از گذشته شده و در شکل و شماییل جدیدی ظاهر میشوتد. با اینکه دنیای واقعی از دنیای مجازی عمدتاً به لحاظ «عینیت» و «ذهنیت» قابل تفکیک به نظر میرسند، اما در عین حال این دو فضا و دو دنیا اثرات غیر قابل انکاری بر همدیگر دارند، آنگونه که به سختی بتوان مرز دقیقی میان آن دو دنیا ترسیم نمود ولی ویژگیهای وجود دارد که بر بنیاد آنها این دو دنیا از همدیگر جدا شده و قابل تفکیک میگردد. (مجردی، 1391؛ ص 72 ).
از نظر ویکتور ترنر[6] که ظاهراً یک انسان شناس است، فضای مجازی، یک دنیای بینابین و عاری از قوانین و انتظارات است و به لحاظ فرهنگی، یک دنیای بدون چارچوب است. از نظر وی در این دنیا دست کم در اشکال متنیاش، غالباً «هویت» پنهان است و مسئولیت در برابر کنشها به شدت کاهش یافته است. این فضا دارای گسترهی بیحد و مرز و از لحاظ فرهنگی و قانونی، مبهم و نارساست. در این فضا تعداد اندکی حضور فعال دارند و اکثریت منزوی، غیر فعال و حاشیه نشین هستند. (مجردی، 1391؛ ص 72 ).
همانطوری که پیش از این نیز بیان شد، فضای واقعی و فضای مجازی همانندیهای زیادی نیز باهم دارند و از نظامهای ارزشی، معانی، هنجارهای فرهنگی، استانداردها و رفتارهای مشترکی برخوردارند. به عنوان مثال فضاهای مجازی در هر کشوری احکام فضای واقعی را در خیلی از عرصهها با خود حمل مینماید. این تعامل و همزیستی، که میان فرهنگهای انسانی، ملی و تجارب و رفتارهای فناورانه و تکنولوژیک در فضای مجازی آنلاین، برقرار است، موجب پدیدار شدن فرهنگ سومی میگردد. این فرهنگ سوم، ناشی از فضای تعاملی بین فرهنگی است. کیفیت، ماهیت، نوع تعاملات، شرایط و نحوهی تعامل و رفتار فرهنگ جدید توسط افرادی که در این فضا حضور و فعالیت دارند، تعیین میگردد. از این روی، طبیعی است که فرهنگ مجازی و آنلاین، یک فرهنگ و رفتار یکدست و یکپارچهی نبوده باشد، بلکه بسیار متنوع و مختلف باشد زیرا افراد بسیار متنوع و مختلفی در این فضا حضور دارند و از هر فرهنگ و گونههای رفتاری موجود در این دنیا در فضای مجازی فعال هستند و در یک گسترهی جهانی و بسیار وسیع به تعامل میپردازند. فقط تنها عنوانی که دانشمندان علوم ارتباطات تکنولوژیک، برای تعامل فرهنگی مشترک در شاهراههای ارتباطی، عنوان نمودهاند، «فرهنگ سایبری» است که به واسطهی استفاده از رایانهها و کامپیوترها به وجود میآید. (گوارک، 1388؛ ص 406 ).
-
فضای سایبر
کلمه «فضای مجازی» سایبر اسپیس[7] از درون واژه سایبرنتیکس[8] که در سال 1948 به وسیله نوربرت وینر[9] ابداع شده بود، پدید آمد. سایبرنتیکس علم نظریهی کنترل است و در مورد سیستم های پیچیده به کار میرود. (ویتاگر، 2004). کلیهی سیستمهای که با روش خود فرمایی اداره میشوند، در حقیقت سیستمهای سایبرنتیکی هستند. بسیاری معتقد هستند، جنبهی غیر بیرونی بودن فضای مجازی و غیر قابل تطبیق بودن واقعیت مجازی با واقعیت واقع، امری نوین و در عین حال خطرناک است. زالسکی[10] (1997) درکتاب «روح فضای مجازی»[11] با نگاه تردید آمیز به توانایی فضای مجازی درانتقال «حس معنوی» نگاه میکند. از نظر او فضای تندشدهای مجازی واقعیت متفاوتی را منتقل میکند او معتقد است آن حسی که به عنوان مثال در تظاهرات جنبش روشنایی، از طریق اعمال خاص منتقل میشود، از راه تعامل مجازی قابل انتقال نیست. از نظر او ارتباطاتی که از طریق شبیه سازی صورت میگیرد، در قلمرو خاصی، ظرفیت انتقال معنا را دارد و در واقع، سوال اساسی این است که آیا تجربههای معنوی میتواند در «متن» فضای مجازی تجسد پیدا کند. «زالسکی» بر این معنا تاکید میکند که فضای مجازی «فضای سرد» است و امکان انعکاس حس معنوی را ندارد. نکته قابل توجه دیگر در نوع رابطهای است که بین «واقعیت» و «مجاز» در فضای جدید بر قرار میشود. (عاملی، 1386؛ ص 291 ).
«استییو ولگر»[12] یکی از نقشهای برجسته فضای مجازی را نزدیکتر شدن مرز «امرمجازی» و«امرواقعی» میداند لذا نتیجه میگیرد پدیدههای فردی و اجتماعی «هر چه بیشتر مجازی باشد به همان میزان به واقعیت نزدیکتر میشود» او در واقع، فضای مجازی را جهان واقعی تلقی میکند و نگاه جایگزین شدن جهان مجازی به جای جهان واقعی را در دراز مدت مورد نقد و بررسی قرار داده و میگوید: «مشاهده موزهها در فضای مجازی موجب میشود انگیزه برای مراجعه به موزه تقویت شود» (یگانه، 1386؛ ص290-294) از این منظر ما به جد تجربه نمودیم که تماشای تظاهرات و راهپیماییهای جنبش «تبسم» و «روشنایی» در تلویزیونها و در فضاهای مجازی، میتواند انگیزهای مشارکت در راهپیماییهای عدالت خواهانه در جهان واقعی را تقویت کند. از منظر «واقعیت مجازی» نیز که صنعتی است از «ساخت واقعیت تا به مرز از بین رفتن تمایز بین واقعیت و مجاز» حرکت میکند، میتوان گفت، در آینده تفاوت بین دو فضای واقعی و مجازی در یک تعامل مجازی از بین میرود و در مورد «اقدام» «تصمیم» و «عمل» جنبش روشنایی، به وضوح قابل مشاهده بود.
کنش متقابل نمادین بر وابستگی متقابل به دیگران و اینکه چگونه گرایش و دیدگاههای ما در تعامل با دیگران شکل میگیرند، متمرکز است. اساساً بر تمام اعمالی که ما با دیگران انجام میدهیم، این تعاملات تاثیرگذار خواهند بود و در نهایت مفروضات بشری، تجارب آن برای آینده، نگرشهای ما را نسبت به دیگران شکل میدهند و به عبارتی دقیقتر فرضیات کنونی ما اعمال آیندهی ما را میسازند. (غلامی و دیگران، 1395؛ ص 117 ). کنشهای که مرز بین مجاز و واقعیت را بسیار نازک میکند. زیرا این نظریه بر تاثیرپذیری از محیط تاکید دارد که کنشها و واکنشها را شکل میدهند، اگر محیط فضای مجازی و ذهنی را در نظر بگیریم که با دیگران ناشناخته در تعامل قرار میگیریم، به یقین واکنشهای فرد در این فضا غیر از فضای واقعی نیست و تقریباً نزدیک به کنشها و رفتارهای است که در فضای واقعی بروز میکند. هر چند عین آن نیز نخواهد بود.
نظریه بازتاب پذیری اجتماعی
آنتونی گیدنز[13] با طرح نظریهی «بازتاب پذیری»[14] به این نکته تاکید میکند که رسانهها بازتاب آنچیزی است که در جامعه جاری است و مورد عمل واقع میشود. دلیل این امر تا اندازهای قابل قبول به نظر میرسد زیرا افراد و کاربران رسانهها خود زادهی جامعهی خویش هستند و تراویده از همان تاریخ، فرهنگ و ارزشهای که در جامعه جاری است، میباشند و همان افراد در رسانهها فعالیت میکنند و با همان افکار و طرز دید و اندیشه پروگرامهای رسانهها را میسازند به عنوان مثال اخبار، تحلیلهای خبری و گزارشهای رسانهای اعم از مستند، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی را تولید میکنند. لذا رسانهگران و کاربران شبکههای اجتماعی، آیینهی اجتماع خود هستند و جوامع را همان افراد میسازند. زمانیکه افراد اجتماع، جامعه را میسازند، پس جامعه، عبارت از همان ویژهگیها و خصلتهای افراد اجتماع است و از این روی، رسانهها و شبکههای اجتماعی، در حقیقت همان خصلتها، ارزشها، اعمال، کنشها و واکنشهای افراد جامعه را بازتاب میدهند حال این ویژهگیها در هر زمینهای باشد، رسانهها آنها را بازتاب میدهند. (گیدنز، 1378؛ ص 50 ).
مطابق این تفسیر اعمال و رفتار خشونتآمیز که در رسانهها وجود دارد از خود رسانهها نیستند، بلکه بازتاب اجتماعی خشونتهای است که در جامعه و در بطن فرهنگهای موجود در حافظهی جاری جامعه وجود دارد، میباشد. اگر فرخنده کشته میشود و رخشانه سنگسار میشود، این اعمال خشونتبار اجتماعی، از رسانهها متاثر نیستند، بلکه در حافظهی جاری جامعهی ما نهادینه است و خشونتهایی است که از دل جامعه سر بر میآورند و کار رسانهها آن است که آن را «رسانهای» میکنند و در گسترههای وسیعتر پخش میکنند و اطلاعرسانی همگانی میکنند. (رشاد، 1395؛ ص 160 ).
-
احیای رویدادهای گذشته
از زاویهی دیگر، نظریهی « بازتاب» دقیقن زنده کردن رویدادهای مردهای است که در دل حوادث در یک جامعه میمیرند و مدفون میشوند و رسانهها این قدرت و توانایی «نبش قبر» را نیز دارند که آن رویدادها را از دل حوادث تلمبار شدهی روزگار بیرون بکشد و به جامعه گزارش نماید و دوباره مطرح سازد. این عمل رسانهای آثار و پیامدهای دارد که در جای خودش، مورد ارزیابی قرار گیرد، ولی الان میخواهم یادآوری کنم که رسانهها و شبکههای اجتماعی مطابق این دیدگاه نه تنها به تضعیف فرهنگ و عنعنات جمعی یک جامعه نمیپردازند، بلکه به تقویت، گسترش و تکمیل آن میپردازند. به گوشههای از تصاویر تظاهراتهای اعتراضی دو جنبش «تبسم» و «روشنایی» اگر نگاه کنید بازتاب اعتراض به تبعیض سیستماتیک، مدنیت و ایثار، فداکاری و آگاهی یک نسل بیدار از سرنوشت سیاسی خود است که در جامعه وجود دارد و کمتر دیده میشود، ولی رسانهها آن را بازتاب میدهند.
-
اشتراک گذاری خودکار محتوا
بعد دیگر «بازتاب رسانهای»[15] در اشتراک گذاریهای خودکار محتوا دیده میشود. برای مثال ایجاد ظرفیت ذخیره سازی حجم بسیار زیادی از دادههای مربوط به زندگی اشخاص، در تماسها، پست الکترونیکها، تصاویر و پروفایلهای گروهی، همانند علایق، سلایق و دوستداشتنیهای آنان، همگی وجه بازتابندگی دارند. حتا بر مبنای نظریات ذات انگار و جبر تکنولوژیک[16] نیز کاری که باید انجام شود، انجام میگیرد و مهم آن است که محتوای مبادله شده و به اشتراک گذاشته شده همان احساسات، علایق و دادههای است که افراد اجتماع در جامعهی واقعی آن را تجربه میکنند و در رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی، بازتاب پیدا میکند و شاهد آن هستیم که چگونه این فعالیتهای روزمرهی دایمی در اماکن عمومی و خصوصی، به اتکای اشتراک گذاریهای خودکار محتوا بر روی فعالیتها و روح و روان انسانها تاثیر میگذارند و جالب است بدانید که مردم فکر میکنند متفاوت عمل میکنند، در حالیکه اعمال شان بازتاب اعمال جامعه است. (آکسمن و تیوونن، 1393؛ ص 194 ).
بازتاب رسانهای عدالت خواهی در شبکههای اجتماعی
جنبش عدالت خواه روشنایی، از آغاز مبارزات عدالت خواهانهی مردم، بر بنیاد مطالبات «عدالت خواهی» و رفع تبعیض سیستماتیک دولتی، شکل گرفت. این جنبش مردمی، از همان آغاز نیز موقف روشن خود را در برابر دولت تمامیت خواه به صراحت و روشنی اعلان نمود و برای همگان نیز روشن است که جنبش روشنایی، چه میخواهد و طرف مقابل آن کیست؟ به همین دلیل، جنبش روشنایی، در مدتی کوتاهی، در قلوب عدالت خواهان جای گرفت و به یک جنبش مردمی و مدرن تبدیل گردید. از حق و انصاف اگر نگذریم، اقدامات جنبش روشنایی، در این مدتی که در جغرافیای سیاسی کشور فعالیت نموده، موجب افتخار ملی برای همهی اقوام افغانستان بوده است. مارشهای ملیونی که جنبش روشنایی، در اعتراض به انحراف پروژه «توتا» در کابل برگزار نمود، به لحاظ نظم و هماهنگیهای انجام شده در تاریخ سیاسی کشور بینظیر و یگانه بود و نظم جدید سیاسی را مشق تاریخ سیاسی کشور نمود و یک مشی ملی تازه را به ارمغان آورده است. اگر دولتمردان تمامیت خواه دارای افکار ملی و دمکراتیک میبودند، تظاهرات جنبش روشنایی، افتخار دمکراسی نوپای افغانی هم به شمار میرود. زیرا با اقدامات مدنی و کاملن دمکراتیک خود در چارچوب قانون اساسی، دمکراسی را در افغانستان نهادینه مینماید و برای کشورهای حامی افغانستان نیز آبرو و حیثیت دیپلماتیک در جهان و در خود آن کشورها به بار میآورد. زیرا آن کشورها سالانه ملیونها دالر به این کشور جنگ زده کمک میکنند و آنان آنگاه که بروز و ظهور جنبشهای دمکراتیک و مدرنی همانند جنبش روشنایی را در یک کشوری که سالها در جنگ و خشونت سوختهاند، میبینند به دولت افغانستان توجه بیشتر خواهد کردند. زیرا آثار کمکهای خود را به عینیت میدیدند و مشاهده میکردند. لذا برای دولت نیز مشروعیت ساز بود.
اما متاسفانه دولتمردان تمامیت خواه که از افکار ملی، تهی بودند و افکار قالبی قومی و تبعیض سیستماتیک و سازمان یافته بر علیه هزارهها شاخص تعیین کننده در رفتارها و تصمیمات آنها بود، جنبش روشنایی را دشمن پنداشته و در میان اقوام افغانستان بذر نفاق پاشیدند که جنبش روشنایی، یک حرکت قومی است. اما واقعیت آن است که جنبش روشنایی، تنها با یک شاخص ممتاز شناخته میشود و آن «عدالت خواهی» و رفع تبعیض سیستماتیک از کشور است. عدالت خواهی، به هیچ قوم و گروه سیاسی، منحصر نمیشود و لذا حرکت جنبش روشنایی، نه قومی، بلکه ملی و کشور شمول است و همچنین نه برانداز، بلکه اصلاح طلب و خواستار محو فساد در همه ابعادش در این کشور میباشد. بنابراین، راز دشمنی با جنبش روشنایی، در مقیاس وسیعی که در کشور از سوی دولت و حامیان بیهویت آن، جریان یافته است، در «اصلاح طلبی» و «عدالت خواهی» جنبش روشنایی نهفته است. زیرا منافع خیلیها را که در قالب موجودیت فساد سیاسی و تبعیض سیستماتیک دولتی و قومی، تامین میگردید را با چالشهای بسیار جدی مواجه ساخته است. واقعیت جاری کشور حاکی از آن است که جنبش روشنایی، گذشته از «دادخواهی» برای عدالت و خریدن آبروی سیاسی برای دمکراسی در کشور، به سختی توسط دولت سرکوب گردید. رویداد دوم اسد و شهدای جنبش روشنایی، گواه روشن این ظلم آشکار در حق مدنیترین جنبش تاریخ سیاسی کشور است.
بازتاب رسانهای این سرکوب خونین، دولت را فلج میکرد و ساختارهای فرسودهی آن از هم میپاشید. لذا از همان عصر خونین دهمزنگ چتر سانسور رسانهای شدیدی بر رسانهها اعمال گردید تا پیامی از این سرکوب خونین به بیرون مخابره نشود. رسانهها مُهر سکوت بر لب زدند، گویا هیچ اتفاقی نیافتاده است. برخی رسانههای تصویری به پخش برنامههای عادی خود مبادرت میکردند. برایم جالب بود در آن عصر و شام خونین، یک پیامی از یک دوست مجازی خارجی، در صفحهی فیسبوکم دریافت کردم و عکسی نیز از آن رویداد خونین گذاشته بود با این عنوان «در کشور شما انسانیت مرده است، پارههای تن انسان، همانند برگهای خزان شده روی خیابان فرشاند و دیگران بیتفاوت از کنارش میگذرند!» در فردای آن رویداد خونین، رسانههای خصوصی تحت فشار وجدان به درد آمدهی خود شان به افشای «چتر گستردهی سانسور دولتی» بر رسانهها پرداختند. خبرنگار تلویزیون یک گفت در روز حادثه رسانههای رسمی که منع شده بودند تا گزارشی از رویداد خونین مخابره نکنند، حتا آنتنهای مخابراتی را نیز دولت از کار انداخته بود، تا تلفنهای شهروند خبرنگاران نیز گزارشی به بیرون مخابره نکنند. (تلویزیون یک، به نقل از شاهدان عینی، 3 / 5 / 1394.).
-
سانسور رسانهای در ماجرای توتاپ
سانسور به فرانسوی (censure) عمل کنترل سخن و انواع دیگر بیان و ابراز وجود و شخصیت انسانها است و به معنای ساده به «بررسی و حذف» اطلاق میشود و اصولن این عمل، ماهیّت دولتی دارد. دلیلاش آن است که اغلب دستگاههای دولتی اقدام به سانسور[17] میکنند. البته سانسور صورتهای مختلفی را شامل میگردد که از جملهی موارد «ماستمالی» یا پاک کردن صورت مساله و خاک پاشی به چشم مردم نیز از آن موارد است. این نوع سانسور در رسانههای جمعی و محیطهای عمومی اغلب به سرکوب اندیشه و تفکر مخالف میانجامد و موجب نادیده گرفتن، تحقیر و حذف میگردد. (رید بلک، 1377؛ ص 78 ).
نمونهی دیگر سانسور، «سانسور پنهان» است. این نوع سانسور، نامرئی و ناپیدا میباشد و صورت آشکاری ندارد و در پُشت پردهی رسانهها و در سازمانهای رسانهای به هدف کوچکانگاری و عدم توجه رسانهای یک رویداد توسط خود کارفرمایان رسانهای با سیاست «دروازهبانی خبر» انجام میگیرد. (تقی زاده مطلق، 1389؛ ص 197 ).
در ماجرای پروژه انتقال برق ترکمنستان از بامیان (توتا) رسانههای زیادی به سانسور پنهان رویداد عدالت خواهانه نشست 20 ثور 1395 در مصلی شهید وحدت ملی، پرداختند. به عنوان مثال شبکههای تلویزیونی «طلوع نیوز» و «تلویزیون یک» اخبار به این مهمی را در اولویتهای خبری قرار ندادند و در پخش خبر نشست نیز به شکل گزینشی عمل نموده و به تخفیف و کوچکنمایی رویداد پرداختند. یا برخی رسانهها اصلن رویداد خبری 20 ثور را حذف نمودند. این نوع اعمال رسانهای همگی سانسور است و در حقیقت سانسور پنهان و غیر آشکار محسوب میشود، که خود صاحبان رسانهها آن را انجام میدهند. اما بهتر آن است که دوشبکهی تلویزیونی یاد شده که جزء بهترینها در افغانستان است و هرکدام جایزههای بینالمللی گزارشکری آزادی بیان (طلوعنیوز) و کارگردانی برنامههای سیاسی آماج (تلویزیون یک) را نیز دریافت کردهاند، در انعکاس گزارشهای عدالت خواهانه جنبش روشنایی، در کنار مردم و بازتاب دهنده صدای عدالت میبودند.
-
دولت و سانسور رسانهای
رویداد تلخ و خونین 2 اسد دهمزنگ که اعضای جنبش روشنایی را به خاک و خون کشاندند، ابعاد پنهان تبعیض سیستماتیک دولتی بر علیه بخشی از شهروندان را نیز به نمایش میگذارد که بر خلاف ماده بیست و دوم قانون اساسی به عنوان مهمترین میثاق ملی است و هر نوع «تبعیض» و «امتیاز» بین اتباع افغانستان را ممنوع کردهاست. (قانون اساسی، 1382؛ ص 7 ). جنبش روشنایی که اینک حقانیت آن برای جهانیان نیز به اثبات رسیده، بر مبنای حق قانونی شهروندی خود که در قوانین اساسی و عادی افغانستان به رسمیت شناخته شده، دست به اعتراض مدنی بر علیه تبعیض آشکار دولتی بر بخشی از مردم زده بودند و با شکوهترین مارش ملی و مدنی تاریخ را رقم زدند. راهپیمایی مدنیای که در تاریخ افغانستان که سراسر خون خشونت است، از بیسابقهترین رویدادهای سیاسی و اجتماعی به حساب میآید. در گذشته تظاهراتها در این کشور تقابل «خون» و «خشونت» را به عنوان برایند و نتیجه به نمایش در میآورد، ولی در تظاهرات جنبش روشنایی، شکل این تقابل تغییر پیدا کرده بود و مظاهرهچیان عدالتخواه به جای خشونت، گُل به گلوله هدیه داده بودند، این در تاریخ سیاسی کشور بیسابقه بود.
پوشش رسانهای چنین رویدادهای فرهنگی و مدنی، آبرو و عزت برای کشور و مملکتی بود که سراپا خون خشونت تاریخ آن را پوشانده است و بر مبنای قانون اساسی، از وظایف دولت محسوب میگردد. (ماده 36 قانون اساسی، 1382؛ ص11 ). اما دولت افغانستان، به جای آنکه به وظایف قانونی خود که تامین امنیت شهروندان است، عمل نماید، رسانههای کشور را مجبور نمود تا از پوشش رسانهای مارش ملی جنبش روشنایی، خود داری نمایند و براساس گزارشهای که موجود است، دولت به آن هم اکتفا نکرده، اینترنت را قطع و شبکههای مخابراتی را مختل نمود تا امکان پوشش رسانهای راهپیمایان جنبش روشنایی، وجود نداشته باشد.
در حالیکه به موجب ماده سی و چهارم قانون اساسی، که آزادی بیان را از هر گونه تعرض مصوون میداند، دولت به هیچ عنوان حق سانسور اطلاعات و معلومات سیاسی و اجتماعی را ندارد. براساس همین ماده قانون اساسی، هر افغانستانی حق دارد، افکار و اندیشهها، نظرات و دیدگاهها، اخبار و گزارشهای خود را از طریق گفتار و یا چاپ در مطبوعات، پخش رادیویی و تلویزیونی، بیان نماید. (قانون اساسی، 1382؛ ص 10 ).
بدون هیچ تردیدی، یکی از دستاوردهای اصلی نظام سیاسی پس از طالبان، مبارزهی مردم برای «عدالت» و «صلح» و خونبهای شهدای کشور همین آزادی بیان و فعالیت آزاد رسانهها میباشد. از آن سوی دولت نیز بارها ادعا کرده که آزادی رسانهها و آزادی بیان را تضمین میکند، اما دیدید که در مورد تظاهرات مردم عدالت خواه کشور به سانسور آشکار و پنهان دست یازیده تا جلو انتشار صدای عدالت خواهان را بگیرد. همین سانسور آشکار و پنهان رسانهها در تحت پوشش گرفتن راهپیمایی و تظاهراتی که حق مردم است، سند معتبر و خدشهناپذیر وجود تبعیض بر علیه بخش از مردم کشور است. مگر جنبش روشنایی، در تظاهرات و مارش ملی 2 اسد 95 چه داشت که موجب سانسور خبری آن میگردد؟ مگر جز فریاد عدالت خواهی، حرکت صلح آمیز و مدنی، کمک به شهروندان و سالخوردهگان در جریان راهپیمایی، کاری دیگری میکردند که باید سانسور شود؟ سانسورچیان، از سانسور خبری و بایکوت حرکت مدنی مردم و جنبش روشنایی، فقط یک هدف را دنبال میکردند و آن سرکوب صدای عدالت خواهی در کشور بود و بس!
اما تجارب تاریخی نشان داده است که دولتهای که صدای مردم خود را «سانسور» کردهاند، سرانجام پیامدهای ناگواری برای خودش داشته است وانگهی، صدای عدالت خواهی با سانسور خبری و گزارش مارش ملی و حرکت اعتراضی و مدنی مردم، سرکوب نخواهد شد و کشتار بیگناهان و سرکوب خونین راهپیمایان، صدای عدالت را رساتر و تبعیضگران را رسواتر ساخت و حقانیت حرکت مردمی و قانونی جنبش روشنایی، به اثبات رسانید تا به دفاع از خون ریخته شدهی عدالت خواهان در «دهمزنگ» مصممتر شوند و تا تحقق مطالبات عدالت خواهانه شهیدان راه عدالت و آزادی، همچنان به اعتراضات مدنی خود باشکوهتر از گذشته ادامه دهند. تاریخ لوح بلند و برجستهای است که اثبات میکند، سرکوب جنبشهای اجتماعی و نادیده گرفتن حقوق شهروندان، به رسوایی دولتها انجامیده و موجب دفن سیاسی، در تاریخ شدهاند.
-
سلطهی سیاسی و ارتباطی
دولت ناکارآمد غنی و عبدالله، با سرکوب جنبش عدالت خواهی و کشتار دهمزنگ، عملاً با مردم خود به جنگ برخاستهاست و این درحالیست که شهروندان عدالت خواه نه برانداز هستند و نه مخالف مسلح، بلکه فقط مطالبهی عدالت از دولت داشتند. اما دولت با اتخاذ روشهای جنگ اعلام نشده بر علیه جنبش روشنایی، به شکل گستردهی بعد از سرکوب خونین «دهمزنگ» به جنگ روانی بر علیه بخشی از مردم خود پرداخته تا از طریق جنگ روانی به اهداف خود ناییل آیند. دولتهای مستبد و تمامیت خواه برای آنکه مردم را در راستای منافع سیاسی خود جهت ببخشند، اغلب از روشهای همچون اعمال سلطهی سیاسی و ارتباطی بر مجاری معلومات ملی و رسانهای بهره میگیرند و نظامهای توتالیتر، نیز در چنین شرایطی، به جنگ روانی علیه ملت خودش متوسل میشوند. دلیل آن روشن است، چنین نظامهای در مسیر عدالت گام بر نمیدارند و به خاطر تداوم سلطهی نامشروع خود بر مردم، از روش اعمال «سلطه» بر مجاری معلوماتی، ارتباطی و رسانهای بهره میبرند.
سلطهی ارتباطی و سیاسی، به نفوذ دولت بر نهادهای فرهنگساز، آموزشی و تربیتی و نهادهای دولتی و رسانهای اطلاق میشود که به دلایلی مختلف تحت تاثیر دولت هستند و دولتها رگ حیات اقتصادی و سیاسی آن نهادها را در اختیار خود دارد. به طور مثال نهادهای مذهبی، مساجد و تکیهخانهها، نهادهای رسانهای و خبرگزاریها، مکاتب دولتی و معارف همگی در راستای اهداف دولت و تحت مدیریت دولت هستند و از همین روی، دولت برای عملی ساختن نیات سیاسی خود از طریق این نهادها به جنگ روانی علیه ملتهای خودش، مبادرت میکنند. در فرهنگ سلطه، ساختارها به گونهای است که هم میخواهند رسانههارا تکثیر نمایند و هم همهی ردپاهای رسانهها را پاک کنند، کمال مطلوبش آن است که در حین تکثیر رسانههایش، رسانههای مخالف را از میان بردارند (بولتر و گروسن، 200؛ ص 5 ).
در ماجرای «توتا» ریس جمهور غنی نه تنها به خواستههای عدالتخواهانهی مردم، تن نداد، بلکه با خریدن زمان برای تمامیتخواهان، از طریق نهادهای سلطه همانند رسانهها و تلویزیونها به جنگ روانی علیه جنبش روشنایی مردم مبادرت نمود. طرح کمیسیونسازی برای نجات از سیاسی شدن طرح، یک ترفند سیاسی و تبلیغاتی بود. زیرا خود ریس جمهور از همان آغاز به دنبال سیاسی کردن بحث «توتا» یا انحراف مسیر آن از «بامیان» به «سالنگ» بود و الا طبق برآوردهای فنی و کارشناسانه باید براساس همان سروی اولیه به اجراء گذاشته میشد. سروی نخستین را مردم نکرده بودند، طرح خود دولت و شرکتهای خارجی بود و تغییر آن از مسیر بامیان سوال برانگیز و سیاسی کردن پروژههای ملی تلقی میشود که در مرکز و کانون این «بحران» خود دولت و شخص ریس جمهور دخیل بوده است، که با تاسف دولت هنوز پاسخ اقناعی برای مردم ندارد. شواهد زیادی برای اثبات دخالت دولت و شخص ریس جمهور در «سیاسی کردن پروژه» وجود دارد که از جملهی آن تحریک تاجیکها در پروان و پشتونها در ننگرهار بود، که تعدادی به دستور دولت بر علیه جنبش روشنایی، تظاهرات نمودند.
بنابراین، یکی از روشهای جنگ روانی دولتها بر علیه ملتهای عدالتخواه، سیاست قطرهچکانی است. در این سیاست که ابزار آن همان سلطهی ارتباطی و سیاسی دولتها میباشد، تلاش میشود تا ضربهها و شوکهای تبلیغی که در یک روز میتواند وارد ساخته و عملیات انجام بدهند، را در زمانهای طولانی و با فرسایش زمان انجام دهند، تا تاثیرات روانی موثرتری داشته باشد. لذا رسانهها و تلویزیونها با گزارشها و سانسور واقعیتها زمینه را برای «مارپیچی» کردن رویداد فراهم میکند. مارپیچی کردن رویداد، تقسیم نمودن جامعه و دوقطبی کردن آن است، تا مردم خود در برابر همدیگر صفآرایی نمایند و دولت در واقع، از طریق خود مردم، به سرکوب بخش دیگر از آنان بپردازند. دولت افغانستان، برخلاف همهی قوانین داخلی و بینالمللی، در ماجرای «توتا» با چنین روشهای ناجوانمردانه به سرکوب بخشی از مردم خودش مبادرت کردهاست.
-
مسئولیت حرفهای
حرفهای خبرنگاری، یک وظیقهی سنگینی انسانی است که باید خبرنگار در گزارش و ثبت رویدادها و وقایع اجتماعی به یک سری قواعد و اصولی پایبند باشد. از جملهی این قواعد و اصول حرفهای، که خبرنگار بخاطر آن قسم یاد میکند و تعهد میسپارد، رعایت اصل «بیطرفی» در خبر و گزارش است. شیوهنامهی تهیهی خبر از موسسهی معتبر «آف کام»[18] که نظارت بر مطابفت کار رسانهها با قوانین را در انگلستان بر عهده دارد، در بارهی مسئولیت حرفهای و اصل «بیطرفی» در تهیهی اخبار مینویسد: «در چارچوب برنامههای خبری، تهیهی خبر باید بیطرفانه، همه جانبه و براساس اطلاعات کامل باشد.» (سیسونز، 1389؛ ص 166 ).
رویداد تلخ و کشتار فاجعه بار 2 اسد سال 1395 چوک دهمزنگ کابل که در آن 80 نفر از جوانان نخبه و دانشجویان فرهیخته و بیگناه جنبش روشنایی، جان باختند و بیش از 230 نفر نیز زخم برداشتند، محک و آزمون خوبی برای خبرنگاران کشور بود که به اصول حرفهای خود پایبند بودهاند یا نه؟ بررسی تک تک رسانهها و سازمانهای رسانهای خصوصی و دولتی، کاری سخت و دشوار است. اما با تاسف باید یادآوری نمود که خبرنگاران ما به شکل کلی، در این رویداد تلخ و تراژیک تجربهی خوبی از خود بر جای نگذاشتند و در حقیقت خبرنگارانی بیطرف، نبودند و به اشکال گوناگون به نفع دولت فضاسازی میکردند.
اکثر رسانهها بعد از این رویداد تلخ و تکان دهندهی ملی، برنامههای عادی خود را پی گرفتند و انگار هیچ رویدادی در این کشور و در این شهر روی نداده است. برخی نیز با قطع برنامههای عادی خود ولی با پخش برنامهها و گفتگوهای جهتدار اصول حرفهای خبرنگاری را نقض کردند و در تلاش بودند با شگرد رسانهای «پیش فرض سازی» جنبش روشنایی و رهبران جوان آن را عامل فاجعه معرفی نمایند. به طور مثال خبرنگاری از یک جوان بامیانی سوال میکند که اگر کسی به نام شما برای سود و منفعت سیاسی خود، تظاهرات نماید، شما را ضی هستید؟ طبیعی است که این سوال از هرکسی شود، جواب او منفی است و به قطع راضی نیست. اما این گزارش دقیقن در دقایق و لحظاتی بعد از رویداد تلخ انتحاری در میان راهپیمایان از یک تلویزیون مشهور خصوصی، پخش میگردد و اینگونه القاء میکند که رهبران جنبش روشنایی، با سوء استفاده از نام مردم مناطق مرکزی، برای مقام و چوکی راهپیمایی میکنند. اینگونه القاها و پیش فرض سازی، برخلاف اصول حرفهای خبرنگاری و از جمله «اصل بیطرفی» میباشد که متاسفانه رسانههای ما اغلب با نقض اصل بیطرفی، به تحریف رویداد و وقایع مربوط به تظاهرات 2 اسد جنبش روشنایی، پرداختند.
زبان رسانه ای جنبش روشنایی
«زبان رسانهای»[19] نظامی است مرکب از نمادهای گویشی و نوشتاری که به طریقی نسبتاً استاندارد شده، توسط اعضای گروه اجتماعی، در جهت فراخوان معنا به کار میرود. چنانکه «هالندر» میگوید: زبان، برجستهترین ویژگی نمود انسان است که حاصل از تماس انسانها با انسانها و متشکل از معانی نمادین است. پژوهشگران سه کارکرد عمده برای زبان قایل هستند 1) زبان ناقل اصلی و اولیه ارتباط است. 2) بازتاب شخصیت فرد و فرهنگ جامعه اوست. 3) ناقل فرهنگ و باعث رشد و تداوم آن در جوامع است. (ریدبلک و هارولدسن، 1377؛ ص 20 ).
بنابراین، زبان رسانهای مطابق بیان فوق، ناقل ارتباطات اجتماعی، بازتاب دهندهی شخصیت و فرهنگ جامعه و در نهایت حافظ تداوم ارتباطات اجتماعی، فرهنگ و ارزشهای جامعه است. جنبشهای اجتماعی بر مبنای مطالبات مشخصی در درون هر جامعهای ممکن است در پیوند با شرایط خاصی ظهور نماید که زبان رسانهای نیاز دارد. اگر جنبشهای اجتماعی، از این سامانهی مهم تکنولوژیک، محروم باشند، گویا نمیتوانند پیام خود را منتقل نمایند و همانند فردی بیزبانی میماند که هرچه لتوکوب شود، قادر نباشد داد و فریاد برای جلب کمک و مساعدت از اطرافیان نماید. شبکههای اجتماعی، تنها زبان رسانهای جنبش بود که از اعمال سلطهی دولت خارج مانده و نقش بارز و بیمانند خود را به نحو نیکویی انجام دادهاست. اما دولت در تلاش بود با ایجاد ضد زبان، زبان رسانهای جنبش روشنایی را خنثی و بیاثر نماید.
ضد زبان[20] اصطلاحی است که برای توصیف آن زبانهای به کار میرود که عمداً در تقابل با یک نظام زبانی مسلط ابراز وجود نموده و پاس داشته میشوند. آنها به مفهوم دقیق کلمه، شکلهای مقاومت در برابر فضای زبانی را بازنمایی میکنند. به گفته هالیدی(1978) ریشهی ضد زبانها را میتوان در ضد جامعهها مانند خرده فرهنگهای منحرف و یا تبهکارانه، جستجو کرد. از نمونههای بارز «ضدزبانها» میتوان به «کلام قروقاطی و بی سروته» دوره {ملکه} الیزابت و نیز به اصطلاح «زبان یاجوج و ماجوج» دوره {ملکه} ویکتوریا در انگلستان اشاره کرد. (رید بلک و هارولدسن، 1377؛ ص37.).
دولت اشرف غنی، با اجیر کردن تعداد زیادی در تلاش افتاد تا نفوذ زبان رسانهای جنبش را در بسیج تودههای عدالت خواه فلج نماید و سلطهی آن را در فضای مجازی از کار بیاندازد. در راستای تحقق این هدف شوم، صفحات مختلف مجازی با آیدیهای جعلی و ناشناخته ایجاد کردند که جنبش را با انواع اتهامات بیاساس مورد هجمه قرار میدادند. برخی از این صفحات مجازی به نام و فورم هواداران جنبش روشنایی نیز بود تا میتوانست از موضع جنبش روشنایی، به فحش و دشنام رهبران سنتی و ایجاد اختلاف و فتنه در صفوف عدالت خواهان مبادرت میکردند، و جنبش روشنایی را بدنام، قومگرا و ضد ملی معرفی نمایند.
برخی از این صفحات انحرافی مجازی، از موضع هواداری جنبش روشنایی، با اتهام اینکه کاربران شبکههای اجتماعی هوادار جنبش عدالت خواهی که در خارج میباشند و تنها از طریق شبکههای اجتماعی با داخل، در ارتباط هستند، کمر جنبش را شکستانده و آن را تکه و پارچه نموده، در تلاش بودند تا زبان رسانهای جنبش را قطع نموده و آن را از کار بیاندازند. خارج نشینان «فیسبوکی» بر عکس داوری غلط آنان، کسانی بودند که بنیاد و اساس جنبش روشنایی را محکمتر و نفوذش را فراگیرتر ساخته و مطالبات جنبش را تبدیل به گفتمان رایج کشور نموده است و در حقیقت زبان رسانهای جنبش میباشند. از همین روی، دولت تمامیت خواه تمام توان خود را صرف اجیر کردن لشکریان فیسبوکی نموده بود تا «ضدزبان» جنبش را در شبکههای اجتماعی مثل «فیسبوک» و «تویتر» و در این اواخر در خارج از کشور در «تلگرام» «واتساب» و «انستاگرام» به وجود آورند و از این طریق، سلاح برندهای جنبش مدنی روشنایی را از آن بگیرند.
در دنیای اطلاعاتی شده کنونی، دیگر خارج نشینی و داخل نشینی معنا ندارد و آنانکه در خارج هم هستند در لحظه لحظههای جنبش روشنایی، با روح و روان و فکر و عمل خود حضور دارند. این حضور با شکوه، زمانی به شکل عینی قابل لمس بود که عزیزان ما در چوک روشنایی قطعه قطعه شدند و آماج انتحاری ذژخیمان قرار گرفتند، به یکباره جهان سراسر در سوگ نشستند و قلبهای ملیونها انسانی که در شبکههای اجتماعی در تظاهرات ملیونی مردم حضور مجازی داشتند، داغدار و جریحه دار شده بود و در حقیقت پارههای تن خود را از دست داده بودند، اشک میریختند و برای زخمیهای آن حادثه المناک دعا میکردند.
حضور در جنبش روشنایی، تنها حضور فیزیکی نیست، خیلیها حضور دارند ولی روح و قلب شان با جنبش روشنایی نبوده و آن حضور، حضور ارزشمندی هم نیست. اما آنان که در خارج هم هستند با قلب و روح خود با جنبش مردمی بودند، حضور موفقی داشتند و دارند. این قدرت شبکههای اجتماعی[21] است که زمینهی حضور شهودی و روحی مردمان زیادی را از قارهها و گوشههای دیگر این کرهی خاکی فراهم نموده و همانند یک زبان گویا برای جنبش روشنایی، نقش ایفا نمودهاند، آنسانکه فضای «مجازی» و «واقعی» درهم فشرده شده و پیکر واحدی پیدا نموده است.
وانگهی مبارزه بر ضد تبعیض و فساد دولتی، در خارج از کشور نیز بخشی از اهداف جنبش عدالت خواه روشنایی میباشد و موثر هم بوده است و اکنون، شاخههای جنبش روشنایی، بسان بازوی قدرتمند در خارج از کشور فعالیت میکنند و اهداف آن را پیگیری مینمایند. همین امر باعث شده که برخی از نا اهلان در تکاپو افتاده باشند تا بین خارج و داخل جنبش روشنایی، رخنه و فاصله ایجاد نمایند و به خصوص شبکههای اجتماعی و زبان رسانهای جنبش را خلع نمایند و با اجیر کردن کاربران فیسبوکی، «ضد زبان رسانهای» برای جنبش به وجود آورند.
-
تبیین اهداف و مطالبات عدالت خواهانه
براساس نظریهی «بازتاب پذیری» که پیش از این بیان شد، شبکههای اجتَماعی در فضای مجازی بازتاب دهندهی اهداف، آرمانها و الگوهای مبارزاتی مردم عدالت خواه داخل بودند و ارتباط پیوسته و ارگانیک میان کاربران فضاهای مجازی، با شورای عالی داخل و از همهمهمتر کلیت مردم باعث شده بود تا مردم عدالت خواه کشور به فیسبوکهای عدالت خواه به مثابهی «زبان رسانهای» جنبش نگاه نمایند و به آن اعتماد داشته باشند، زیرا حرف و سخن آنان را بازتاب میدادند.
-
زبان گفتمانی
جنبش روشنایی، هم اکنون «وجدان اجتماعی» نسل جوان ماست جوانان با گوشت، پوست و استخوان خود تبعیض سیستماتیک را لمس کردهاند و اینک در چارچوب گفتمان انتقادی جنبش روشنایی، آرمان و ایدهآلهای خود را بسان آیینهی، باز میتابانند. شعور جمعی مردم نیز به درک عدالت اجتماعی و رفع تبعیض سیستماتیک، ناییل آمده است و این همان چیزی است که از آن به «وجدان» جمعی و اجتماعی مردم ما میتوان نام برد و آن ممثل تام و کمالاش جنبش اجتماعی و مدنی «روشنایی» است. به همین دلیل، مخالفین در تلاش هستند برای خاموشی این گفتمان انتقادی، شعار عدالت و شعور جمعی مردم ما که همان عدالت خواهی است را از گفتمان انتقادی جنبش روشنایی، جدا نمایند. اما نیک میدانند که روح و ماهیت اصلی جنبش اجتماعی و مدنی روشنایی، انتقادی است و عدالت طلبی و برابری خواهی در حقوق و وجایب ملی، از آن جدایی ناپذیر است. شبکههای اجتماعی به عنوان یک زبان رسا و بلیغ، به یاری جنبشی برخاسته بود که بر بنیاد مطالبات عدالت خواهانهی مردم شکل گرفته و تاکنون به نیکی توانسته فشار افکار عمومی را بر علیه دولت تبعیض پیشه سوق دهد. انتظار از یک جنبش مردمی و تودهای، همان فشار افکار عمومی است که جنبش هم در سطح گفتمانی توانسته گفتمان رایج را تبدیل به گفتمان عدالت نماید که حتا مخالفین خود را وادار نموده در چار چوب آن گفتمان خود را عدالت خواه بنامند، ولی با نیات سیاسی و تمایلات حزبی و گروهی جنبش را مورد انتقاد قرار میدهند و هم در سطح عمل و واقعیت های اجتماعی، توانسته به عنوان یک جریان تاثیرگذار بر تحولات جاری کشور ظهور و بروز نماید. تاکید زبان رسانهای جنبش روشنایی، چه در داخل و چه در خارج از کشور آن بوده که اولاً جنبش روشنایی، یک جنبش اجتماعی است که از دل مردم عدالت خواه برخاستهاند و داعیهی عدالت خواهی دارند. خیلیها در تکاپوی آنکه «عدالتخواهی» را از جنبش بگیرند و آن را فرصت طلب و داعی قدرت و شیفتهی رقابت معرفی نمایند، اما موفق نبودند. زیرا واقعاً زبان رسانهای جنبش، حاکم بر گفتمان عدالت خواهی در فضاهای مجازی بود و از حقّانیت جنبش عدالت خواهی، به نیکی دفاع مینمود.
دوم، جنبش روشنایی، ضد نظام و برانداز نیست، بلکه دولت را به عنوان طرف مطالبهی خود ناکارآمد میداند و از او مطالبهی عدالت دارد؛ یعنی خواستار اصلاحات در آن است. سوم، دولت بر مبنای قانون اساسی موظف است به مطالبات شهروندان خود که به او رای دادهاند، پاسخگو باشند؛ یا به مطالبهی آنها رسیدگی نماید و یا از مجاری رسمی حقوقی، عدالت خواهان معترض را متقاعد و قانع نمایند. اما دولت آقای غنی، نه تنها در صدد اقناع مردم معترض و عدالت خواه برنیامده، بلکه با انواع نیرنگهای سیاسی، سعی در ایجاد اختلاف ملی نیز نموده است. به همین دلیل، زبان رسانهای جنبش در سطح خلق گفتمان عدالت خواهی و تداوم آن بسیار موفق عمل نمودهاست؛ یعنی هم گفتمان را ایجاد نموده و هم با تولید خوراک گفتمانی، آن را تداوم بخشیده است.
2-1- زبان انتقالی
وقتی سخن از تبعیض در افغانستان میشود، ما با یک مسالهای به مراتب عمیقتر و دردناکتر مواجه میگردیم و آن جریان یک نوع تبعیض «پنهان» بر علیه یک گروه قومی مشخص، و اگر صریحتر و عریانتر بگویم «هزارهها» میباشد. این تبعیض پنهان، بیش از آنکه خود یک سیاست و استراتژی تبعیض آمیز از جانب گروهها و نهادهای تبعیض پیشه باشد، آثار ویرانگر روانی اعمال تبعیض سیستماتیک دولتی بر علیه هزارهها در تاریخ سیاسی این کشور است. درد عمیق و جانسوز این نوع تبعیض، آنست که کسی آن را نمیبیند و چه بسا خود قربانیان تبعیض، بر خود، تبعیض را روا میدارند و آن را طبیعی پنداشته و هیچ حساسیتی علیه آن از خود بروز نمیدهند.
هزارهها متاسفانه به رغم تبعیضهای آشکار دولتی و تبعیض سیستماتیک و سیاستگذاری شدهی که بر علیه آنان در همیشه تاریخ در افغانستان جاری بوده، از آثار ویرانگر روانی و عاطفی آن که خود نوعی دیگری از تبعیض را بر علیه آنان به وجود آورده، نیز رنج بردهاند و آن «تبعیض پنهان» است. کشتار عبدالرحمن جابر در تاریخ بیسابقه بود و در آن حدود دو سوم هزارهها به طور کامل نابود گردیدند و سرزمینهای آنان به زور از تسلط شان خارج گردیده است. از آن پس، تبعیض سیستماتیک و از پیش طراحی شده توسط دولتهای ستم پیشه برعلیه هزارهها اعمال گردیده است و تاریخ پر از مصادیق تلخ و تکاندهندهی آن است که تاریخ هزارهها را غمبار و تراژیک نشان میدهد. اما این کل قضایا نیست، آثار ویرانگر روانی آن هزارهها را به لحاظ منزلتهای اجتماعی به اندازهی در نگاه حاکمان و اقوام رقیب، تنزل داده است که اگر یک دانشمند هزاره بخواهد وزیر شود که حق مسلماش هست، برای اقوام دیگر شگفت آور مینماید و حتا برای خود انسان هزاره به عنوان قربانی تبعیض سیستماتیک، نیز اشغال یک وزارتخانه به لحاظ روانی سخت و طاقت فرسا مینماید. از این روی، تبیین تبعیض «پنهان» نیازمند زبان «انتقالی» است که رسالت انتقال دردهای پنهان و غیر محسوس ستم تاریخی را باید بر دوش بکشد. این زبان، زبان حرفهای عکاسان و هنرمندان خلّاقی است که با یک تصویر ساده در صدد بیان لایههای پنهان و پس منظر تصاویر هستند. شاعران عدالت خواه ما زبان هنرمندانهی انتقال دردها و تبعیضهای پنهان بودهاند که با سرودههای عمیق و جانسوز شان لایههای عمیق ستمهای تاریخی روا داشته شده بر این «قوم» را ورق زدند و با زبان هنر، به انتقال آن در نسلهای آینده و حال پرداختهاند.
خواهر بگو هوای کذام شما چُم است //// از خانهی کدام شما روشنی گُم است.
بخت بد کدام شما ظلم و سنگ بود //// نان آور کدام شما دهمزنگ بود.
سر میبرند وای نگو شانهات کجاست //// گیرم چراغ داد تو را خانهات کجاست.
شهر تو کو؟ پناه تو کو؟ لشکر تو کو؟ //// قوم هزار پاره من، کشور تو کو؟
شاعر: سید مظفری
-
بیان مواضع سیاسی و رسمی
هرچند خبرنگاران در افغانستان بیدفاعترین و در معرض آسیبترین گروه فرهنگی است و در نوک پیکان هر رویدادی مثل انتحاری، ترور و خشونتهای دیگر قرار دارند، اکنون تعدادی زیادی نویسندگان و روزنامه نگاران مورد تهدید طالبان و داعشیان میباشند و جان آنان در خطر قرار دارد ولی هیچ کشوری به شمول خود دولت افغانستان از آنان حمایت به عمل نیاورده و نمیآورد. خبرنگاران با خون خود آزادی و آزاد اندیشی، گزارشهای از جنگ و خشونت، نقض حقوق بشر و فساد گستردهی دولتی را مشق ذهن و ضمیر این جامعهی جنگ زده میکنند. خبرنگاران در ادبیات معمول تنها به خبرنگاران مشغول در رسانههای جمعی اطلاق میگردد، در حالیکه اکنون شهروند خبرنگارانی هستند که فقط با امکانات اندک خود مثل «موبایل» تلفن همراه بیشترین و داغترین رویدادهای جهان را به ثبت میرسانند و در افغانستان به رغم تحریم رسانههای دولتی و رسمی رویدادهای مدنی جنبش روشنایی را این شهروند خبرنگاران کشور بودند که مهمترین رویداد مدنی جهان را به نام «جنبش روشنایی» و هزارهها ثبت نمودند و با فعالیتهای مداوم مستمر و تحلیلهای دقیق و منصفانهی خود توانستند زیباترین رویداد «خبرنگاری» را در جهان خلق نمایند.
-
نشر اعلامیهها و مواضع رسمی
«شهروندخبرنگاران» که در حقیقت زبان مکمل رسانهای جنبش روشنایی، محسوب میشوند به نیکی توانستهاند، مواضع سیاسی و رسمی، اعلامیهها و بیانیههای ارشادی، فرهنگی و سیاسی جنبش روشنایی را در این یکسال پس از شکلگیری جنبش روشنایی به عهده بگیرند. در فقدان یک رسانهی جمعی همانند یک شبکهی رادیویی و تلویزیونی برای پخش صدای عدالت خواهی و پیامهای عدالت خواهان، این «شهروند خبرنگاران» و شبکههای اجتماعی بودهاند که به امر اطلاع رسانی و معلوماتدهی، پرداخته و ارتباطات پیوسته و مداوم شبکهای را میان هوادران و شورای عالی جنبش در کابل و سایر ممالک خارجی، مهاجرین و نمایندگیهای آژانسهای خبری دنیا برقرار داشته است. نتایج تبیین مواضع جنبش روشنایی، در دنیا بسیار مطلوب بوده و اکنون جنبش روشنایی، در دنیا به عنوان یک جنبش عدالت خواه و مدنی، شناخته شدهاست.
یکی از ویژگیهای ممتاز اینترنت و شبکههای اجتماعی، آن است که میتواند «مادر» رسانههای دیگر قلمداد شود و همهی رسانههای دیگر را در خود جای میدهد. میتوان متن اخبار را به کمک تصاویر متحرک، صدا، نقشه و دیگر کارهای گرافیکی، ارتقا داد و میتوان بخشهای خبری رادیو و تلویزیون را از طریق اینترنت پخش نمود. همچنین خبرهای را با صدا و تصویر یا بدون آن، میتوان بر روی پیدیایها در ابرکامپیوترها، کامپیوترهای جیبی، تلفنهای همراه و مجموعهای از دستگاههای الکترونیک دیگر در درون خانهها منتقل و ذخیره کرد و جام جهان نمای که در آینده اخبار را تدوین و پخش خواهد کرد، همان ابزارهای «همه جاحاضر» خواهند بود. معنای این سخن آن است که میتوان با این وسیلهی سبک الکترونیکی، هر کاری را انجام داد. (سیسونز، 1389؛ ص 84 ). هواداران جنبش روشنایی، با همان ابزارهای ساده برقی خود از طریق اینترنت و شبکههای مجازی، به حق کار یک رسانهی فراگیر را انجام دادهاند. متنهای خبری را به صوت و تصویر ارتقا بخشیده و نشر کردهاند همانند اعلامیهها و بیانیههای جنبش روشنایی را که متن بوده و آنها را به تصاویر دیجیتالی ارتقا داده و به سراسر عالم نشر کردهاند. و همچنین سخنرانیها و میزگردهای رهبران و اعضای شورای عالی مردمی را در کلیبهای ویدئویی، به شکل گسترده نشر نموده و در برخی موارد آنها را تبدیل به متن خبری نمودهاند.
2-2- توجیه و نقد مخالفان
تفاوت دیدگاهها در هر جمع و جماعتی روشن و اگاه یک امر طبیعی است. و اتفاقن یکی از محسنات جنبش روشنایی آن است که به عنوان یک جنبش اجتماعی مدرن، سلایق گوناگون و افکار نامتجانسی را حول یک یا چند مطالبه برحق اجتماعی از «دولت» جمع نموده است. به عبارتی دقیقتر جنبشهای مدرن اجتماعی، هدف محور هستند، نه شخص محور و لازمهی هدف محوری آن است که افراد و گروههای اجتماعی گوناگونی که دارای یک هدف مشترک اجتماعی هستند، در آن گردهم میآیند. از این روی، این افراد و گروههای اجتماعی، همگی خوداگاه و بیدار هستند و هدفمند حرکت میکنند. لذا هیچ کسی، دیگرانی را دعوت به جنبش روشنایی، نمیکنند، بلکه عضویت در این جنبش، خود انگیخته و خودخواسته میباشد. از این روی، در جنبش مردم فریب خورده وجود ندارد، همگی فدایی و جان باختهی اهداف عدالت طلبانهی خود هستند.
جنبش روشنایی، هم از ناحیهی دولت و هواداران آن و هم از ناحیهی احزاب و رهبران سیاسی مخالف، با اتهامات و پرسشهای انحرافی سنگینی مواجه بودهاند و واکنش زبان رسانهای جنبش روشنایی، به این انتقادها و پرسشها نیز بسیار مستدل و منطقی بوده و توانستهاند تنور عدالت خواهی را در یک رقابت نفسگیر جنگ و نزاع روانی، گرم نگهدارند و وابستگیها و پیوندهای مردمی جنبش را همچنان استوار و محکم نگهدارند. به عنوان مثال مطالبهی جنبش روشنایی، به شکل مشخص عدالت و رفع تبعیض سیستماتیک قومی، از جانب دولت بر علیه شهروندان است خیلیها در تلاش بودند، تا همین مطالبهی اجتماعی از دولت را به «مذهب» نسبت بدهند تا جنبش عدالت خواه روشنایی را یک حرکت مذهبی معرفی نمایند و اهل سنت را بر علیه آن تحریک نمایند. در حالیکه جنبش روشنایی، داعیهی مطالبهی اجتماعی دارد. زیرا مشکل و مسالهی اصلی در مطالبات جنبش روشنایی، دین و مذهب نیست، بلکه یک مطالبهی اجتماعی عدالت خواهانه در چارچوب قانون اساسی کشور میباشد و نباید به آن رنگ دینی و مذهبی داد. مطالبهی جنبش، عبارت از «فرق» و «تبعیض سیستماتیک» دولتی است. به همین دلیل، در مورد نقد و پاسخگویی مخالفان نیز زبان رسانهای جنبش روشنایی، گویا بلیغ و رسا بودهاست.
-
گفتمان انتقادی و تولید فکری
یکی از کارکردهای زبان رسانهای جنبش، گفتمانسازی و تولید فکر نیز هست. از این روی، نخبگان و فرهیختگان که در خارج هستند، بهتر میتوانند در این زمینه مدد رسان جنبش عدالت خواهی در داخل کشور باشند. در بیشتر محافل علمی و اجرایی که در ارتباط با جنبش عدالت خواه روشنایی، برگزار میگردد، ابهاماتی جدی در تبیینهای ارائه شدهی محققان و دانشوران ما دیده میشود. اصل عدالت خواهی، یک جریان ریشهدار تاریخی است و در حقیقت یک ایده، تفکر و حتا یک مکتب فکری میتواند بوده باشد. از دیگر سوی، عدالت خواهی، ریشههای عمیق دینی و مذهبی نیز دارد و تمام رهبران مذهبی اعم از پیامبران آسمانی، امامان معصوم و پیشوایان دینی و مذهبی، همیشه داعیهی عدالت خواهی داشتهاند. بنابراین، عدالت خواهی، در کشور ما که یک جامعهی سنتی و دینی میباشد، به شکل طبیعی ماهیت دینی و مذهبی دارد و مبنای تئوریک عدالت خواهی که ایمان به مبارزه و انگیزهی تلاش و امید به پیروزی را پدید میآورد، آموزههای دینی و باورهای اعتقادی مردم باشد. زبان رسانهای جنبش، در این زمینه با کاستیهای جدی و نگران کنندهای مواجه بوده است. به خصوص در زمینهای اعتقادی و کارهای فکری که مبنای تئوریک برای مبارزه عدالت خواهان بسازد، خیلی موفق نبودهاست.
-
تولید فکر و مبنای تئوریک
جنبشهای اجتماعی، متکی به نیروی قهار تودههای اجتماعی است و هدف آنها نیز به طور طبیعی، سازمان دادن و بسیج تودههای اجتماعی خواهد بود و به مرور زمان، نخبگان و فرهیختگان از قاطبهی جنبش اجتماعی، انزوا میگزینند. (هاناآرنت، 1363؛ ص 66 ). شرایط سیاسی حاکم بر جامعهی افغانستان، قوم سالاری است و از این روی، تبعیض سیستماتیک اگر یک قوم را به ستوه میآورد، اقوام دیگر از آن متاثر نمیشوند. زیرا «رقابت» بر مدار بستگیهای قومی و علایق قبیلهای میچرخد و همواره منافع قبیلهها در تضاد هم هستند. این وضعیت کار دولت را راحت کردهاست و با روشن کردن چراغ «قومگرایی» دولت خود، در گوشهی به نظارت مینشیند و این مردم اسیر در «ذهنیت» و ضمیر قومی هستند، که باید برای حسابهای تصفیه نشده و عقدههای فروخفتهی جاهلانه، به جان هم بیفتند و دولت فرصت فساد بیشتر و اعمال تبعیض سیستماتیک زیادتر پیدا میکند. اما شرایط جنبش روشنایی، فرق میکند حداقل مردم عدالت خواه هزاره پشت جنبش روشنایی ایستادهاند، ولی آنها نیز انگیزهی مبارزه میخواهند که مرتب باید به صفوف پیوستهی آنان تزریق شود و الا به مرور زمان آنها نیز خسته شده و پشت جنبش را خالی میکنند.
بنابراین، اگر جنبش روشنایی، در کنار سازماندهی و بسیج تودههای عمومی عدالت خواه، از اقشار تحصیلکرده و دانشجو نیز غافل نگردد و نخبگان و فرهنگیان جنبش را در گروههای که به تولید فکر و اندیشه مبادرت نمایند، سازمان دهند، میتوانند، با ارتباط مداوم و استراتژیک نخبگان و فرهیختگان، از پوپولیستی شدن رفتارها و تصامیم در شورای عالی جلوگیری نماید. فرهیختگان و نخبگان به تولید فکر و ساختن مبنای تئوریک مبارزه عدالت خواهانه بر مبنای مطالبات جنبش، اقدام مینمایند و مردم عدالت خواه نیز انگیزههای پایدارتری برای مبارزه و رسیدن به تحقق مطالبات و اهداف خود پیدا میکنند و متاسفانه جنبش در این زمینه، در شبکههای اجتماعی، موفق عمل نکرده است. اما مخالفان، هنگامیکه جنبش را فاقد بدنهی تئوریک میبینند، نسخههای تئوریک میپیچند و جنبش را در «مارپیچ» اندیشههای ایدئولوژیک قرار میدهند و در برابر این پرسش، به باتلاق مینشانند که شورای عالی «تا حال کوچکترین ظرفیتِ فکری و سیاسی برای ساختارِ دولتِ ملی از خود نشان نداده است؟» (دیفولادی، 1395). جنبش روشنایی، فاقد ظرفیت نیست، اما سازماندهی میطلبد.
2-3- گفتمان انتقادی
زبان رسانهای جنبش روشنایی، در زمینهی گفتمان انتقادی نیز کارکرد قابل دفاعی داشته است، به دلیل که جنبش روشنایی، خودش مهمترین گفتمان انتقادی هست. به طور اصولی، مبدع اصلی گفتمان انتقادی در کشور جنبش روشنایی میباشد و هیچ گفتمان انتقادیای به غیر از جنبش روشنایی، در کشور وجود ندارد. در گفتمان انتقادی، دو عنصر بنیادی «قدرت» و «مخالف» وجود دارد که به جنگ «گفتمان موافق» میرود (سلیمینوه، 1383؛ ص 50-55 ). جنبش روشنایی، توانسته با شکل دادن گفتمان انتقادی، گفتمان موافق قدرت را سخت زمینگیر نماید. بنابراین، جنبش روشنایی، خودش گفتمان انتقادی است و فلسفهی ایجاد گفتمان انتقادی آن است که منطق غالب در مباحثات سیاسی، منطق انتقاد بر دولت و شکلگیری اپوزیسیون سیاسی قدرتمند بر مبنای برنامه و هدف باشد و این امر، با وجود جنبش روشنایی، اتفاق افتاده است. زیرا فعلاً جنبش روشنایی، در اردوی مخالفان منتقد دولت، یک وزنهی سیاسی مهم تلقی میشود که عناصر تاثیرگذار در مناسبات و منازعات قدرت به جنبش به عنوان یک آدرس مینگرند. از این روی، زبان رسانهی جنبش نیز توانسته به تبیین فلسفه، منطق و نظام گفتمانی جنبش روشنایی پرداخته و عملکرد قابل قبولی در این زمینه داشته است تا هم رسالت روشنفکران و فرهیختگان کشور نسبت به گفتمان عدالت که هم اکنون در وجود جنبش روشنایی تبلور یافته، انجام بگیرد و هم زوایای پنهان تئوریک گفتمانهای انتقادی در پراتیک و عمل به کنکاش سپرده شود. البته در کنار این گفتمان علمی انتقادی جنبش، یک برداشت بسیار سطحی، مبتذل و غیر اخلاقی از گفتمان انتقادی نیز وجود دارد که تصور میکنند، باید جنبش را که خود یک گفتمان انتقادی در برابر دولت است، مورد انتقاد قرار داد. این یک نوع مصادره به مطلوب است، زیرا در «گفتمان انتقادی» میباید نوک پیکان انتقاد، قدرت و ساختارهای حاکم باشد. (سلیمی نوه، 1383؛ ص 50-55 ).
-
تقویت جنبش عدالت خواهی
«جنبش عدالت خواهی» یک حرکت جمعی، اقدام و عمل اجتماعی است. اقدام و عملی که بانی و باعث آن ایده و تفکر «عدالت خواهی» است. ایده و تفکری که دارای ریشههای عمیق تاریخی، دینی و مذهبی میباشد و انگیزهی عمل و ایمان به مبارزه و جنگیدن برای رسیدن به عدالت را به عدالت خواهان میآفریند. اما محور این اقدام و عمل جمعی و حرکت اجتماعی، مطالبات عدالت خواهانه از جریان حاکم میباشد، چیزی که مردمان زیادی را با تفاوت دیدگاهها، گرایشها و تمایلات مختلف اجتماعی، بر دور یک مطالبه یا مطالبات اجتماعی گردهم آورده و جنبش اجتماعی را سامان بخشیده، همان مطالبات عدالت خواهانه میباشد. لذا جنبش عدالت خواهی روشنایی، مظهر مطالبات عدالت خواهانهی مردم ماست و هر تحقیق و پژوهشی که بخواهد به تیوریزه کردن جنبش عدالت خواهی بپردازد، باید به این نکتهی بنیادی، نیز توجه داشته باشد. از این روی، آنانیکه جنبش روشنایی را متهم به موضعگیری ضد دینی میکنند، باید بدانند که ایده و تفکر عدالت خواهی، در جامعهی ما ریشهی دینی و مذهبی دارد و آنچه ایمان و انگیزهی تلاش برای تحقق عدالت را فراهم میکند، دین است. پس جنبش عدالت خواه روشنایی، به لحاظ مبانی و بنیادهای فکری و اندیشهای، دینی است و هیچ فردی آن را انکار نمیتواند. در این زمینه نیز زبان رسانهای جنبش روشنایی، در شبکههای اجتماعی، حنای مخالفان خود را که او را متهم به بیدینی میکردند، کاملاً بیرنگ ساخته است.
نکته دیگر، اصل ریزش و رویش در جنبشهای اجتماعی است. انانکه مستاصل و نا امید میگردند، طبیعی است که هدف خود را در تحقق مطالبات اجتماعی مردم نمیبیند، لذا راهش را جدا نموده و به سفرهی پر چرب دولت تبعیض پیشه، متمایل میگردند ولی انانکه به مطالبهی عدالت باورمندند به پیروزی «حق» نیز ایمان دارند، تا پای تحقق ارمانهای عدالت خواهانهی خود ایستادهاند و «هستند بر ان عهدی که بستند». خون شهدای روشنایی، نهال امید به موفقیت را در دل ملیونها عدالت خواه در سراسر عالم ابیاری نموده است و به همین دلیل، من معتقدم که قدرت جنبش روشنایی را در افغانستان معاصر هبچ نهاد اجتماعی و سیاسی دیگر ندارد حتا دولت نیز فاقد آن است. زیرا جنبش روشنایی، مردم را دارد. جنبش اجتماعی و مدنی روشنایی، بر بنیاد مطالبات عدالت خواهانهی مردم ما شکل گرفته است. همهی ما از عمق و ژرفای وجدان خود یک صدا فریاد کردیم که «درد ما برق نیست، فرق است» بنابراین، تا زمانیکه در جامعه و در نگاه دولت به شهروندان فرق وجود دارد، جنبش اعتراضی و مدنی روشنایی، زنده و پاینده به حرکت خود ادامه خواهد داد و آیندهی جنبش عدالت خواه روشنایی را در لوح جاویدانهی پیام قرآنی پیروزی حق بر باطل، باید دید و به داوری نشست.
نتیجه گیری
نظریهی «بازتا پذیری» آنتونی گیدنز، در افغانستان به نیکی قابل تطبیق است و عینیت جامعهای رسانهای و مجازی افغانستان، بازتاب اجتماعی آنچه در جامعهی واقعی جاری است، میباشد و اکنون رسانهها آن را به نمایش میگذارند. نظریهی بازتاب پذیری، فعالیت رسانهها را بازتاب آنچه در جامعه هست، قلمداد میکند و امروزه رسانههای افغانستان نیز دقیقن مثل خود جامعه قطب بندی شده و به سنگرهای قومی و زبانی، سیاسی و مذهبی تبدیل شده است. تلویزیونهای خصوصی، به جای آنکه به یک نورم و قاعده ملی وفا داری و الزام یافته باشند، بیشتر از گونهی قومی خود در رفتارهای رسانهای پیروی میکنند به همین دلیل، ما هیچ نورم و قاعده ملی در این کشور نداریم رسانهها قادر نیستند، ارائه دهندهی یک «پرستیژ ملی» برای شهروندان کشور باشند. این کاستیها به دلیل آن است که مطابق این نظریه رسانه آینهی شفاف و بازتابی خود جامعه میباشد. در جامعه افغانستان، شبکههای قومی بسیار فعالی حضور دارند که منافع خود را از تیکهداری قومی، به دست آوردهاند و از مهم ترین حافظان وضعیت موجود به حساب میروند، لذا هنوز وحدت ملی، منافع ملی در «واقعیت» جامعهی افغانستانی شکل نگرفته و رسانهها نیز نمیتوانند، تصویری روشنی از آن ارائه نماید.
پیش از این گفته شد که دولتها هم در داخل کشور و هم در سطح بینالمللی، همیشه برای پیشبرد اهداف و نیات خود از ابزارهای جنگ روانی استفاده میکنند. در سطح ملی، استفاده از ابزار روانی «آستانهی تحریک» جامعه در جهت اهداف دولت و برخلاف منافع ملی، در نهایت به تبعیض سیستماتیک میانجامد. چیزی که امروز اقوام مختلفی در افغانستان با آن مواجه هستند. براساس آمارهای رسمی که از حضور و مشارکت اقوام در ساختار قدرت و در ادارات دولتی، موجود است نشاندهندهی تبعیض سیستماتیک است که در اثر جنگ روانی بر علیه اقوام توسط دولت انجام گرفته است. به این معنا که آستانهی تحریک آنان را نسبت به منافع حیاتی اقتصادی، مسایل سیاسی سرنوشت ساز کشور بالا برده و دیوار ذهنی اقوام را بلند ساخته است یا به عبارتی موضع تحریک پذیر آنان را بیحس نموده و بدینسان آنان را نسبت به منافع بنیادی شان بیاحساس و بیمبالات ساخته است. تمام مناصب مهم دولتی به قوم خاصی تعلق میگرفته و اقوام محروم، در محرومیت دیگری، چک میزنند. دلیل این امر عملیات روانیاست که دستگاههای دولتی، از طروق گوناگون مردم را نسبت مسایل بنیادی و سرنوشت ساز مملکت بیتفاوت ساخته است.
انحراف مسیر انتقال لاین 500 کیلو ولتی ترکمنستان برخلاف سروی اولیهی شرکت فیشنر آلمانی، از بامیان به سالنگ، دقیقن بر بنیاد همان تبعیض سیستماتیک و ساختاری علیه اقوام محروم توسط خود دولت انجام میگیرد. تبعیض سیستماتیک، ابعاد مختلفی ساختاری دارد و مهمترین عامل تداوم و اعمال آن توسط دولت، استفاده از ابزارهای روانی همچون «آستانهی تحریک» اقوام محروم همانند تاجیکها، هزارهها و ازبکها میباشد، به همین دلیل، به رغم اعتراضات ملیونی مردم عدالت خواه کابل، دولت با یک جنگ روانی، موفق شد، تاجیکهای پروان و پشتونهای مشرقی را تحریک نماید و جریان عدالت خواهی در جنبش روشنایی را یک حرکت «قومی» جلوه دهد. اما در بازتاب رسانهای جنبش اعتراضی، عدالت خواهان روشنایی، توانستند، واقعیت دردآور «تبعیض» سیستماتیک، برعلیه گروه قومی خاص را «رسانهای» نمایند و به بیرون از افغانستان، در محافل سیاسی و حقوقی دنیا به عنوان یک «رویداد زنده» تبدیل نمایند. از این روی، هرچند زبان رسانهای جنبش روشنایی، در فقدان رسانههای جمعی، از دید منتقدان دولتی، ناکارآمد نشان داده میشد و در تلاش بودند، تا مهمترین عامل «بسیج» مردمی را از جنبش بگیرند، ولی جنبش روشنایی توانست از شبکههای اجتماعی مجازی، به عنوان یک زبان گویا، بلیغ و توسعهبخش، بهره ببرد و خلاء رسانهای ناشی از «سانسور» شدید دولتی، بر علیه خود را پر نماید. از این روی، در گفتمان عدالت خواهی، منطق برتر ازآن جنبش روشنایی بود و زبان رسانهای جنبش عدالت خواهی، مسلط بر فضای مجازی بوده و به راحتی، بستر تعاملات سیاسی را هم در عرصهی داخلی و هم در عرصهی بینالمللی، از خود متاثر ساختهاست.
منابع
- احمدی رشاد، عصمت الله، دین رسانهای؛ آثار و پیامدها، تبیین و بررسی حضور مفاهیم دینی در رسانههای جمعی و الکترونیکی، ناشر: موسسهی بوستان کتاب، قم، سال 1395.
- ریدبلک و ادوین هارولدسن، طبقه بندی مفاهیم در ارتباطات، ترجمه: مسعود اوحدی، سروش (انتشارات صداوسیما) تهران، سال 1377.
- سلیمی نوه، اصغر، گفتمان در اندیشه فوکو، ماهنامه کیهان فرهنگی، شماره 219، سال 1383.
- عاملی، سعیدرضا، دین مجازی؛ دو فضایی شدن محیط دینی و ارتباطات درون دینی و بین دینی، در کتاب دین رسانهای، به کوشش محمد رضا جوادی یگانه و حمید عبداللهیان، ناشر دفتر پژوهشهای رادیو، تهران، سال 1386.
- قانون اساسی افغانستان، مصوب پارلمان در 14 ماه جدی سال 1383.
- کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ (جلد 1، ظهور جامعة شبکهای)، ترجمهی احد علیقلیان، افشین خاکباز، حسن چاوشیان؛ ویراستهی علی پایا، ناشر: طرح نو، چاپ پنجم، تهران، سال 1385.
- کریچ کالهون، نظریهی اجتماعی و سیاست هویت، مترجمان: محمد قلی پور و علی محمد زاده، انتشارت: جامعه شناسان، تهران، سال 1389.
- کوارگ، لوراجی، مطالعات اینترنت در قرن بیست ویکم، ترجمه صفورا برومند، از فصل دوم کتاب زیبایی شناسی و فلسفه رسانه ترجمه و ویرایش زیر نظر سید حسن حسینی، انشارات صدا وسیما با همکاری نشر نیوشا، تهران، سال 1388.
- گیدنز، آنتونی، تجدد و تشخص: جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه: ناصر موفقیان، انتشارات: نشر نی، تهران، سال 1378.
- مجردی، سعید، اینترنت و امنیت اجتماعی، ناشر: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ تهران، سال 1391.
- مولایی، محمد مهدی، انواع کاربران شبکههای اجتماعی، ماهنامهی دنیای کامپیوتر و ارتباطات، شماره 87، سال 1388.
- نیکوس، کاراکاپیلیدیس، اجتماعات یادگیری مبتنی بر شبکه؛ ایجاد محیطهای مجازی برای مقاصد آموزشی و اجتماعی، مترجمان: علیرضا مقدم، حسین ابراهیم آبادی، فاطمه موسالو، ناشر: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول، تهران، سال 1394.
- ویرپی آکسمن و سانتو تیوونن، کارکردهای رسانهای تلفن همراه و پیامدهای آن، ترجمه: احسان موحدیان و احمدرضا شاه علی، انتشارات: دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانهها، معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، سال 1393.
- هاناآرنت، توتالیتاریسم؛ حکومت ارعاب، وحشت، کشتار و خفقان، ترجمه: محسن ثلاثی، ناشر: سازمان انتشارات جاویدان، چاپ اول، سال 1363.
- هلن سیسونز، روزنامه نگاری در عمل؛ چگونه خبر بنویسیم، ترجمه: محمد تقی زاده مطلق، انتشارات: همشهری، چاپ اول، تهران، سال 1389.
- یگانه، محمد رضا جوادی و عبداللهیان، حمید، دین و رسانه، ناشر: دفتر پژوهشهای رادیو، چاپ اول، طرح آینده، تهران، سال 1386.