ضعیف و بیکفایت، بیبخاری
تو از نامردهای نامداری
وطن در شعلهی تبعیض سوزد
تو در خوابی و قانون مینگاری
لباس مرگ را پوشیده مردم
و تو از بوتل قدرت خماری
به خون غلطیدن دلهای ما را
از آن بالای قدرت میشماری
گمانم ناله های تلخ مردم
برای تو شده صوت قناری
به خاطر دار، در این ملک خونین
زمین مرغ است و حاکمها جواری
نمیماند به تو حسن صدارت
نمیماند به مردم رنج و خواری
به یگ گردش جهان وارونه گردد
به یک باران شود یک سیل جاری
ز من میماند این شعر پریشان
ز تو میماند اما شرمساری
+++
به فکرت میوزد آیا نسیمی؟
وطن جنگ است و حالت اضطراری؟
علیخان مرُد از فقر و فلاکت
تو اما میزنی مزغ سخاری
غم جلریز و غزنی ماند برجا
تمام وعده هایت شد شعاری
تصور کن که در هر رفت و آمد
تو با یک کاروان و خاکباری
سرک پر است از اجساد مردم
و تو بر روی آن پا میگذاری
معاون جان نگاه چابک انداز
به پایتخت و وضع شهرداری
تصور کن که هستی بابه صفدر
پیاده میروی با خاله ماری
اگر در شهر تشنابت بگیرد
چه خواهی کرد غیر از زردکاری؟
+++
صدارت با درخت قد خمیده
معاون مثل تو هرگز ندیده
به جای امر و نهی و حکم و دستور
صدا سر میکشی با تار تنبور
معاون جان دل اشرف فدایت
اگر یک لحظه من بودم به جایت
چو میدیدم که روز انتخابات
کمیسیون است سرگرم خلافات
هدایت مینمودم رحمتی را
همو مرد شریف جنتی را
دو دسته کش کند از گوش صیاد
کمیسیون پر شود از داد و فریاد
علی الظاهر تو که خیلی شریفی
شرافت نه که در واقع ضعیفی
شرافتهای تو ای مرد کارا
به گاییدن برابر کرد ما را
میران