طالبان و موسیقی
حکومت طالبان اولین حکومت تاریخ است که به دست طلاب مدارس دینی در افغانستان ساخته شده است. یکی از پیشزمینههای تشکیل حکومت طالبان ایجاد حکومت مجاهدین بود. به همین دلیل، شباهتهایی میان سیاستهای فرهنگی حکومت مجاهدین و حکومت طالبان وجود دارد. در مورد موسیقی میتوان گفت که سیاست طالبان ادامهی سیاست موسیقی مجاهدین بود. طالبان سیاست مجاهدین را با شدت و حدت بسیار بیشتری پیگیری کردند و در تاریخ سانسور موسیقی در جهان امروز باب جدیدی گشودند. نابود کردن نوار، آلات موسیقی و وسایل پخش موسیقی در دههی نود میلادی از نوآوریهای سیاست فرهنگی طالبان است که پیش از آن در جهان نمونه نداشت. شهرت یافتن افغانستان در آن سالها به کشوری عاری از موسیقی ناشی از همین سیاستها بوده است.
کشور بدون موسیقی
طالبان با فتح کابل اولین گام مهم را در مسیر تبدیل افغانستان به گورستان موسیقی برداشتند. همان طور که منیژه باختری در کتابنود و سه سال رسانه و قانون(انتشارات سعید، کابل) مینویسد، یکی از نخستین اقدامات آنها تسخیر رادیو و تلویزیون ملی به رهبری ملا محمد اسحاق نظامی بود. زیر نظر وزیر اطلاعات و فرهنگ، ملا امیر خان متقی، نشرات تلویزیون قطع شد و رادیو زیر نام «د شریعت ژغ رادیو» شروع به نشرات کرد. رادیو «صدای شریعت» یگانه رادیوی به ظاهر بدون موسیقی بود که در سطح کشور نشر میشد و در جهان از این نظر بیرقیب بود.
طالبان عملاً تولید و نشر موسیقی را منع کردند. ریاست موسیقی وزارت اطلاعات و فرهنگ تبدیل شد به ریاست ترانههای اسلامی. آنها در سه تا چهار سال آغاز امارت خود، حدود دو هزار ترانه (منیژه باختری، ص۳۳۲) ثبت کردند. آنچه طالبان ترانه مینامیدند عبارت بود از موسیقی کلامی بدون ساز که اشعارش بیشتر در ستایش کشتهشدگان طالب، نعت پیامبر اسلام، تشجیع مردم به جنگ با کافران و بعضی موضوعات دیگر بود.طالبان با ممانعت از پخش و ثبت موسیقی در یگانه مرجع دولتی که همزمان بزرگترین مرجع در تمام کشور بود، یعنی رادیو تلویزیون افغانستان، عملاً تولید و نشر موسیقی را در افغانستان متوقف کردند. و برای نظارت و تفتیش در این کار ادارهای به وجود آورده بودند به نام وزارت امر بالمعروف و نهی عن المنکر.
وزارت مبارزه با موسیقی
آن گونه که احمد رشید در کتابطالبان(نشر بقعه، ۱۳۸۲، تهران ص ۲۱۹) مینویسد، «این اداره از یک سازمان دولتی در عربستان سعودی الگوبرداری شده و هزاران مرد جوان که بسیاری از آنها تنها سواد اندکی در مدارس پاکستان آموخته بودند در آن استخدام شدهاند.»
ملا عمر در توصیهی خود به تمام کارمندان ملکی و نظامی امارت، به تاریخ ۱۴۲۲/۵/۳، ابلاغ میکند که:
«... تمام نظام ما و شما به سبب همین وزارت استوار است اگر خدا ناخواسته در کارهای این وزارت سستی رونما گردد ما و شما هم مانند سایر حکومتها فنا خواهیم شد.»
این اداره در آغاز ریاست عمومی بود که بعداً به وزارت ارتقا یافت. در رأس آن مولوی قلم الدین قرار داشت که این خاطره را دربارهی او نقل میکنند (منیژه باختری، ص ۳۲۵):
وزیر معارف طالبان مینویسد: «طالبان با موسیقی مخالفاند زیرا در ذهن تولید تنش میکند و فراگیری اسلام را مختل مینماید.»
«مولوی قلم الدین چند ماهی به حیث رئیس عمومیِ تربیت بدنی و سپورت و کمیتهی ملی المپیک گماشته شد. او در نخستین سخنرانیاش گفت از روزی که مسئولیت این اداره به دوش او سپرده شده خواب راحت ندارد و در پیشگاه خداوند عذر و نیاز میکند که به جرم کدام گناه نابخشودنی مسئولیت دهها هزار بیبندوبار را به دوش او انداخته است.» هدف از دهها هزار بیبندوبار دهها هزار ورزشکار بود. این اداره آنقدر قدرت و هیبت کسب کرد که حتی وزیر خارجهی امارت طالبان از بیم آن در زیرزمینِ وزارتخانه در اتاقی قفلشده تلویزیون میدید. همین اداره مسئول زدودن هر گونه نشان و اثر از موسیقی در تمام ساحات زندگی اجتماعی و خصوصیِ مردم بود. فرامینی که با امضای خادم اسلام امیرالمومنین ملا محمد عمر مجاهد در جریدهی رسمیِ وزارت عدلیه منتشر میشد، رهنمود این اداره قرار میگرفت. این فرامین از جانب این اداره از طریق رادیو صدای شریعت، نشریهی شریعت و مطبوعات وسیعاً پخش و اشاعه میشد. فرمان شمارهی ۳۶۲ ملا عمر، به تاریخ ۱۴۲۲/۴/۱۸ به تمام رادیوها در پایتخت و ولایات دستور داده بود تا بهترین اوقات نشر و وقت کافی را برای این اداره اختصاص دهند.
احمد رشید از زبان وزیر معارف طالبان مینویسد:
«طالبان با موسیقی مخالفاند زیرا در ذهن تولید تنش میکند و فراگیری اسلام را مختل مینماید.»
ملا محمد حسن برای احمد رشید جایگزین موسیقی را چنین معرفی کرده است:
«البته ما میفهمیم که مردم نیاز به مقداری تفریح دارند اما آنها میتوانند به پارکها بروند و گلها را ببینند. از این مشاهدات دربارهی اسلام خواهند آموخت.»
از فرمانهای وزارت مقتدر امر بالمعروف و هشدارهایی که در رسانهها نسبت به تبلیغ حرام بودن موسیقی میداد، میتوان دریافت که مبارزه بر ضد اجرا و شنیدن موسیقی از مهمترین فعالیتهای این وزارت به شمار میرفته است. در هیچ جای این فرامین و احکام حال و هوای توصیههای اخلاقی به نظر نمیرسد، و پیداست که طالبان موسیقی را خطر اینجهانی و آنجهانی برای رستگاری رژیم خود تلقی میکردهاند. وحید مژده در کتابافغانستان و پنج سال سلطهی طالبان(نشر نی، تهران ۱۳۸۲ ص ۵۳ و ۵۴) مینویسد که روزی در جلسهی وزرا گپ بر سر این بوده که آیا مسئولین وزارت امربالمعروف اجازهی ورود پنهانی و بدون حکم محکمه به خانههای مردم را دارند که وزیر به طرفداری از این حق میگوید:
«مردم صدر اسلام را با این عصر مقایسه نکنید. این مردم بسیار فاسدند و اکثراً فساد در خانهها جریان دارد. مردم موسیقی میشنوند و در خانهها تلویزیون و ویدئو دارند.»
فرار از وطنِ بیسرود
از زمان ایجاد رادیو به این سو، سانسور موسیقی از جانب تمام حکومتها در افغانستان اعمال گردیده است. در زمان حکومت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، پیش از اعلام سیاست مصالحهی ملی فعالیت تمام مؤسسههای غیردولتی که کار تولید و پخش موسیقی را به عهده داشتند ممنوع شد. در ضمن، آثار موسیقی تمام هنرمندانی که از کشور خارج میشدند از لای امواج یگانه رسانهی دولتیِ آن وقت دیگر به نشر سپرده نمیشد. اما در حکومت مجاهدین بود که ضربهی بزرگتری بر پیکر موسیقی فرود آمد. عبدالقهار عاصی در کتابآغاز یک پایان(حوزهی هنری، ۱۳۷۵ ص۵۷) مینویسد:
«چند روزی بعد [از به قدرت رسیدن مجاهدین] یکی و یکباره نشر موسیقی از رادیو و تلویزیون تحریم و فعالیت در عرصههای این هنر متوقف شد و اهل هنر از نخستین کسانی بودند که پیر و جوان، شهر کابل را ترک گفتند.»
بعداً مجاهدین در سیاستهای خود در برابر موسیقی تعدیلهای فراوانی ایجاد کردند، و در حکومت طالبان بود که سانسور موسیقی در افغانستان شکل سیستماتیک به خود گرفت و نظاممند شد. برای ممیزیِ موسیقی یا فراتر از آن، همانگونه که وزارت امربالمعروف به این مسئله مینگریست، «طرق محوسازی ساز و سرود» برای اولین بار در تاریخ افغانستان یک وزارت ایجاد شد که در تمام ولایات و ولسوالیها نمایندگی داشت و بر اساس اصولنامه و احکام از اجرا و نشر موسیقی جلوگیری میکرد. هرچند این وزارت هیچگاه صاحب قانون مدون نشد اما همین فرامین و احکام به اضافهی تصمیمهایی که جدا از این فرامین، خود مسئولین وزارت با استفاده از تخیلات و دانش شخصیشان اتخاذ میکردند کافی بود تا حتی در خصوصیترین لحظات زندگی مردم، موسیقی کمتر جای داشته باشد. معدودی از هنرمندان موسیقی که دو سه روز بعد از سقوط کابل به دست طالبان به رادیو افغانستان رفته بودند، با سازهای شکسته در استودیوهای ثبت موسیقی روبرو شدند. روانشاد عزیز غزنوی، نیریز و روانشاد عبدالرشید ماشینی از همین جمله بودند.
در چنین شرایطی بود که آخرین بازماندگان اهل موسیقی ترک وطن کردند. شهر پیشاور پاکستان به بزرگترین مرکز تجمع هنرمندان موسیقی تبدیل شد. تنها در خلیل هوز حدود پنجاه گروه موسیقی دفتر باز کرده بودند. جمعی دیگری که بیشترشان شنوندگان شهرنشین داشتند و در وضع بهتر اقتصادی به سر میبردند مهاجر اروپا شدند. کمتر کشوری در اروپا بود که موسیقیدانان افغان به آن پناهنده نشده باشند. تعدادی هم به آمریکا کوچیدند. پراکنده شدن اهل موسیقی و از دست رفتن چتر حمایت دولتی که اکثر هنرمندان در طول سالیان بدان خو کرده بودند سبب شد که اهل موسیقی نتوانند قد راست کنند. آوازخوانهای مهمی مثل ناشناس، ظاهر هویدا، استاد مهوش، احمد ولی، جلیل احمد زلاند و رحیم مهریار هرگز نتوانستند حتی جایگاه گذشته خود را احیا کنند، چه رسد به این که از آن فراتر روند. در بیشتر حالات، تکرار گذشته یگانه هنری بود که نمیگذاشت پیوندشان با موسیقی کاملاً قطع شود.
یگانه مکتب موسیقی کشور تبدیل به آموزشگاه قرآن شد. سنت ساختن آلات موسیقی مثل رباب، تنبور، دوتار، سَرنده و دلربا تا سرحد نابودی پیش رفت.
جدا از تبعید موسیقی، طالبان دو بار قصد کردند که آرشیو موسیقی افغانستان را نابود سازند که فقط با فداکاری کارمند آن، این گنجینه از خطر نابودی نجات یافت. خالی شدن افغانستان از اهل موسیقی، سیستم سنتی آموزش موسیقی را که بیشتر در کوچه خرابات کابل متمرکز بود از میان برد. یگانه مکتب موسیقی کشور تبدیل به آموزشگاه قرآن شد. سنت ساختن آلات موسیقی مثل رباب، تنبور، دوتار، سَرنده و دلربا تا سرحد نابودی پیش رفت. استادانی که از چند پشت به ساختن آلات موسیقی مشغول بودند ترک وطن کردند. موسیقی فولکلور کمکم از یاد رفت. اینها همه دست به دست هم داده و در تسلسل سنت موسیقایی افغانستان گسست ایجاد کردند. این گسست بزرگترین ضربهای بود که از جانب طالبها بر پیکر موسیقی افغانستان وارد شد.
اثرات پساطالبانیِ موسیقیستیزیِ طالبان
طالبان بنیادهای نظریِ اندیشههای خود را که بر اساس آن باید از موسیقی ممانعت میشد هیچگاه نشر نکردند. ظاهراً آنها نمیپذیرفتند که حرمت موسیقی، در دینی که خود را یگانه پیرو برحق آن میدانستند، مورد مناقشه است.
دوران حکومت طالبان و اشاعهی ضدیت با موسیقی سبب شد تا نوعی موسیقیستیزی در جامعه به وجود آید و رشد کند. سیاست فرهنگیِ طالبی، تساهل و مدارایی را که در طول دههها در افغانستان به آهستگی و جانفشانیهای بسیار در برابر موسیقی و اهل موسیقی ایجاد شده بود دوباره نابود کرد. استاد خلیلالله خلیلی برای ماری خلیلی، دخترش، چنین حکایت میکند (یادداشتهای استاد خلیل الله خلیلی، ویرجینیا، ۲۰۱۰، ص ۱۶۴ و ۱۶۵):
«در کابل اندکاندک هنرمندان موسیقینواز در دورهی امانیه عزت پیدا کرده بودند، و این عزت انتقال یافت در دورهی نادر خان، و در دورهی ظاهرشاهی، در عصر امیر حبیب الله خان هم عزت داشتند. اما یک عیبی بود که مردم مثلاً، این ارباب طرب را به نظر تحقیر میدیدند، حتی در مجالسی که مردم بزرگ میبود، ارباب طرب را به یک سفره نمینشانیدند و میگفتند اینها را باید در سفرهی جداگانه نان داد.»
عمر درازی که برای تغییر ذهنیت مردم در رابطه با موسیقی و اهل موسیقی در افغانستان صرف شده بود با آمدن مجاهدین و، بهویژه، طالبان ضایع شد. واکنشهای پرخاشگرانه و توهینآمیز صدها کاربرِ یکی از رسانههای اجتماعی زیر مصاحبهی فرهاد دریا که گفته بود، قرائت قرآن نوعی موسیقی است، نشان میدهد که طالبان در ایجاد ذهنیت علیه موسیقی کاملاً ناموفق نبودهاند. ممانعتهایی که هر چند گاه در گوشه و کنار افغانستان مقابل کنسرتهای موسیقی ایجاد میشود، نشاندهندهی اثرات تبلیغات طالبان است. بعد از سقوط طالبها برای مدتی آواز زن در یگانه تلویزیون آنوقت در افغانستان نشر نمیشد و زنها اجازه نمییافتند تا آهنگ تازه در رادیو یا تلویزیون ثبت کنند. رفتار محتاطانهای که حکومت پس از سقوط طالبان در رسانهی دولتی رادیو و تلویزیون در پیش گرفت نشان داد که نه تنها طالبان با موسیقی مشکل داشتند بلکه این یک معضل اجتماعی است که در بزرگ کردن و احیای آن مجاهدین و طالبان نقش برجستهای بازی کردهاند.
* یما ناشر یکمنش از طنزپردازان و مقالهنویسان صاحبنام افغانستان است، که بسیاری از نوشتهها و اشعار طنز خود را با نام کاکه تیغون نیز منتشر کرده است.