نگارنده به خوبی به یاد دارد که یک سال پیش و درست در همان زمانی که یکی از اعضای ارشد جنبش روشنایی در قاره اقیانوسیه (استرالیا و نیوزلند) سرگرم پیام رسانی و مدیریت تظاهرات تاریخی کانبرا بود، انواع و اقسام صحنه سازی ها در فضای شبکه های اجتماعی به چشم می خوردند که حیرت آور بودند. خود را از طریق وایبر، اینباکس فیسبوک، آی ام او (ایمو)، واتساپ و حتی تلفن مسایلی می شنیدم که همه حکایت از یک موضوع داشت: "رهبرسازی خارج نشین ها".
نویسند: علی عالمی کرمانی
تنها عامل تفکیکی در این میان، بستر این چالش است که گاهی در حوزه مذهبی، گاهی در قلمروی مسایل اجتماعی، وقتی هم در عرصه کار و زار سیاسی و زمانی هم در گستره امور اقتصادی عرض اندام کرده است.
دو جنبشی که هموطنان ما در افغانستان در طی سال های اخیر آن ها را در تاریخ کشور جاودانه نمودند، می توان در اولین نگاه از این زاویه مورد کندوکاو قرار داد و آن ها را بیشتر به نبرد دیدگاهی بین دو نسل در بستر امور سیاسی و اجتماعی دانست. با این تفاوت که شهروندان افغانستانی، چون هنوز با مرز "ملت بودن" خیلی فاصله دارند، این چالش تنها در محدوده یک گروه قومی خاصی منحصر گردید و علیرغم این که شعارهای این دو جنبش فراقومی بودند، ولی نبود بُرد تبلیغاتی و خام بودن بستر اجتماعی وقوع این دو جنبش، این چالش بین دو دیدگاه را تاحدی در دایرۀ یک گروه قومی در افغانستان محدود نمود.
جنبش تبسم که در همان ماههای اولیه موجودیت خود به دست طرفداران "دیدگاه سنتی" ذبح، به اصطلاح، شرعی شد، ولی "جنبش روشنایی" به سالروز دوسالگی خود نزدیک می شود. جنبش روشنایی طی این مدت از عمر خود، فرازوفرودهای فروانی را تجربه کرده است. بیش از سی و شش روز دیگر باقی نمانده تا جنبش روشنایی دوساله شود. آن چه امروز این جنبش با آن رو به رو است، دو جبهه "سنت" در حوزه گروه قومی هزاره و ترکیبی از "سنت" و "مدرنته" در حوزه گروه قومی حاکم در افغانستان می باشند. فشارهایی که طی این دوسال، رقیبان، به جنبش روشنایی یا همان "دیگراندیشان" نسل امروز وارد کرده اند، خیلی شدید و طاقت فرسا بوده اند. طبیعی است که تحمل در برابر یک چنین فشاری، کار آسانی نیست. اگر تاحدی هدف جنبش تعریف شده نمی بود، به نظر نمی رسید که جنبش عمر دوسالگی خود را نظاره گر باشد. به خصوص در میان جامعه و مردمی که حد وسطی وجود در میان آنها ندارد و اکثر موضعگیری ها براساس "دو رنگ" سنجیده شده، در فرجام با همان دو رنگی تطبیق می گردند.
به هرحال، در آخرین هفته های دوسالگی جنبش، شایسته است، فقط توصیه و پیشنهادی به طرفداران جنبش عرضه شوند: "نهادینه نمودن یک دیدگاه به آسانی صورت نمی گیرد و یکی از شرایط نهادینه شدن دید اصلاحی این است که پرچمداران آن نگرش نمونه هایی عینی و عملی برای مردم خود باشند. عملکردهای آن ها بر پایه معیار و ارزش تحقق بیابند تا سلیقه و کنش های مقطعی."
اعضای شورای عالی مردمی جنبش روشنایی به خوبی می دانند که ملت افغانستان نه تنها در دوران جنگ های خانمانسوز که حتی در زمان حاکمیت دموکراسی نیمبند پس از جنگ تا آن جا که ممکن بوده، تحقیر شده اند. فخرفروشی هایی که طی سال ها در کشور به اجرا درآمده، فاصله طبقاتی را به اوج رسانده اند. اگر اعضای این شورا، مسؤولیتی را که طی این دو سال به صورت اتوماتیک به عهده آن ها گذاشته شده، به خوبی به فرجام نرسانند، بسیاری از امیدهای تازه شکوفاشده ممکن است، سیر پژمردگی را در پیش بگیرند. صحنه سازی که طی این مدت علیه اعضای شورای عالی مردمی به کار گرفته شدند، بی سابقه و زمینگرکننده بودند. مدیریت و دورنگری آن ها بود که هر کنشی در زمان اش با واکنش مناسب مهارنمودند.
نگارنده به خوبی به یاد دارد که یک سال پیش و درست در همان زمانی که یکی از اعضای ارشد جنبش روشنایی در قاره اقیانوسیه (استرالیا و نیوزلند) سرگرم پیام رسانی و مدیریت تظاهرات تاریخی کانبرا بود، انواع و اقسام صحنه سازی ها در فضای شبکه های اجتماعی به چشم می خوردند که حیرت آور بودند. خود را از طریق وایبر، اینباکس فیسبوک، آی ام او (ایمو)، واتساپ و حتی تلفن مسایلی می شنیدم که همه حکایت از یک موضوع داشت: "رهبرسازی خارج نشین ها".
عین همان صحنه های یک سال پیش را مردم امسال در استرالیا با آن رو به رو بودند. جوابی که سال گذشته و همچنین امسال که به آن فضاسازی ها داده شده جملات و کلماتی بوده که پیام مشابه داشته اند: "هیچکسی به دنبال رهبرسازی و رهبر تراشی نیست و همه اعضای شورای عالی مردمی در دید هموطنان قاره اقیانوسیه از یک جایگاه برخوردارند." چون، همه میزبانان سفیر روشنایی باور داشتند که شعار و داعیه جنبش روشنایی است که اعضای جنبش را اعتبار داده است. اگر روزی این داعیه تغییر پیدا کند، هیچکدام از اعضای محترم شورای عالی مردمی حق بالاتر از حق معمول یک شخصیت "حقیقی" را برای مردم ندارد. دقیقاً، عزیزان شورای حمایت از جنبش روشنایی-سیدنی، امسال هم همان دیدگاه سال گذشته را در برابر مهمان خود به کار گرفتند.
اعضای محترم شورای عالی مردمی خود نیز به خوبی می دانند که اگر روزی ملاعمر زنده شود یا رییس جمهور غنی، با دید لج و لجبازی خداحافظی کند و خواسته های جنبش را در خانه مشترک همه شهروندان افغانستان به اجرا بگیرد و روی تبعیضات سیستماتیک خط بطلان بکشد، همان محبوبیت را در نزد ملت افغانستان خواهند داشت که اعضای شورای عالی مردمی دارند. بنابراین، برای مردم شخص مهم نیست تا او به دنبال رهبری براید، برای مردم شعار:"در خواست حقوق شهروندی مساوی برای همه اتباع افغانستان" مهم است.