مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
منجم طالع بخت مرا از برج بیرون کن
که من بد طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد
"شعر شاید از؟"
آن چه در لعل گذشته است، خیلی ها به خوبی می دانند. کسانی شاهد صحنه بوده و نیز کسانی که بعد از ساعت 3 بعد از چاشت به صحنه رسیده، و همچنین هیأت دون پایه ای که از بامیان آمده بوده و با مردم گفت و گو کرده، می دانند در روز شبنه 14 میزان 97 چه گذشته است. همه، اما، به خاطر انتخابات و نیز از هم نپاشیدن به اصطلاح وحدت قوما سکوت کرده اند.
اگر گزارش های ساعات و دقایق اولیه معتبر باشند (که در جوامع دیگر کاملاً معتبر اند)، این قلم اسنادی در دست دارد، مثل روز روشن که گزارش حضور "قوماندان شمشیر" را به دولت که داده، فرماندهی را در محل حادثه چه کسی می کرده، فرماندهی را از غور که در اختیار داشته و هماهنگ کننده در کابل و نیز فرماندهی در مرکز کابل را چه کسی کارگردانی می نموده است. حتی اسنادی در دست است که "فرمانده علیپور" را نیز قوما مجبور به سکوت کرده تا صف اتحاد گروه قومی نشکند.
باور بسیار از صاحب نظران دورن قومی، اما، این است که این موضعگیری، نوعی از ساده اندیشی است. اگر این سکوت مصلحت آمیز منجر به آن شود که خون قربانیان روز حادثه، خون مادر قرآن به دست و خون آن کودک خورد سال به فراموشی سپرده شود، ما برای نسل فردای خود ظلم تمام عیاری را اعمال کرده ایم.
درست است که فضای انتخاباتی اجازه نمی دهد و مردم دوراندیش ولسوالی لعل در لحظات حساسی از تاریخ خود قرار گرفته و شایسته است که به آن ها اجازه داده شود تا بهترین های خود را انتخاب کرده راهی پارلمان نمایند؛ ولی چه تضمینی وجود دارد حادثه سازان "شنبه سیاه لعل" که پشتبانی دولت ناکارآمد کابل را نیز به همراه دارند، سناریوی دیگری را در منطقه و افغانستان مرکزی کارگردانی نکنند؟
نگرانی ها آن جا بیشتر می شود که این روزها، حتی در بامیان، نشست هایی در پشت درب های بسته بین عوامل دولت ناکارآمد کابل از یکطرف و مقاماتی منسوب به "..." از طرف دیگر، جریان دارند.
اگر روزی، بعد از انتخابات جنگ از شمال، جنوب، شرق و غرب کشور، به مرکز کشانده شود، آن روز مردم لعل و مناطق مرکزی چه موضعی در برابر حادثه آفرینان لعل خواهند داشت؟
خانواده های قربانیان آن تراژیک تاریخی چه تدبیری در برابر جاسوسان و مزدوران دولت کابل اتخاذ خواهند کرد؟
و دهها سؤال دیگری که بدون تردید به این زودی ها پاسخ دهنده پیدا نخواهد شد.
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد