آیدین آرتا
اکتبر ۲۰۱۸
نگاهی به آرا و اندیشه های اریک نومن در کتاب سرچشمه و تاریخ آگاهی
.
اریک نومن «Erich Neumann» روانشناس و فیلسوف آلمانی و از برجسته ترین شاگردان یونگدر فصل آخر کتاب ارزشمند خود «سرچشمه و تاریخ آگاهی -The Origin and History of Consciousness» که با عنوان «انسان توده ای و پدیده بازگشت به جمع گرایی -Mass Man and the Phenomena of Recollectivization» نگاشته است، هشدار می دهد که اگرچه به نظر می رسد انسان مدرن از هر زمان دیگری در طول تاریخ آزادتر است و به فردیت او بهای بیشتری داده می شود، ولی حقیقت این است که با به بردگی گرفتن ذهن خودآگاه ما «Consciousness» توسط ذهن ناخودآگاه «Unconsciousness» استبداد نوینی در حال شکل گیری است.
پیش از پرداختن بیشتر به این نظر اریک نویمن که هشداری برای نابودی «آزادی درونی» انسان مدرن است ، مایلم با گسترش دامنه بحث نگاهی به محدود شدن آزادی انسان مدرن هم از "بیرون" و هم از "درون" داشته باشم.
به نظر می رسد که در تمام طول تاریخ ،ما بی وقفه و خستگی ناپذیر با نیروهای خرد کننده ای که از بیرون دایره فردیت ما تلاش کرده اند تا ما را به بردگی بکشند مبارزه کرده ایم.
اگر روزی بردگی و برده داری ، برتری های نژادی و همچنین نابرابری سیاسی و اجتماعی مرد و زن امری کاملا بدیهی و پذیرفته شده نزد عموم انسانها در تمام جهان بود و حقوق کودکان و حق تحصیل برای همگان و مشارکت سیاسی تمام شهروندان امری غیر قابل تصور و حتی پرسش بود، ما امروز شاهد جهانی هستیم که اگرچه در جای جای آن همچنان استبداد و چهره زشت این نابرابری ها وجود دارند ولی به مرور زمان غلبه و چیرگی مطلق آنها بر آگاهی ما انسانها آشکارا تحلیل رفته و از دامنه نفوذ آنها بر هشیاری جمعی ما کاسته شده است.
دیگر امروز دفاع از استبداد عریان که به صورت علنی انسانها را به بردگی می کشد و نابرابری را ترویج می کند، به دلیل آگاهی نوینی که از مفهوم آزادی در ذهن انسان مدرن در حال شکل گرفتن است دشوارتر از هر زمان دیگری در طول تاریخ است.
احتمالا در نوشته های پیشین بارها علاقه من به تکرار این توصیف هگل از تاریخ بشری را دیده باشید که: «تاریخ جهان چیزی نیست مگر پیشرفت آگاهی از اندیشه آزادی»! باور داشتن به این توصیف هگل از تاریخ بشری به این معناست که ما انسانها با گذشت زمان پیوسته آگاهی خود را توسعه می بخشیم و با پیشرفت آگاهی خود، نه تنها آزادتر می شویم بلکه هدف و معنای اندیشه آزادی را نیز بیشتر و بهتر درک می کنیم.
در حالی که بسیاری از اندیشمندان و مردمان در سراسر جهان سرمست از درک نوین انسان مدرن از آزادی، تصور می کنند که ما امروز بر بلندای قله آزادی ایستاده ایم، اندیشمندانی نیز هستند که به ما هشدار می دهند که همزمان با این توسعه سرمست کننده آزادی، استبداد نوینی نیز هم در دنیای بیرون و هم در دنیای درون ما در حال شکل گیری است.
در رابطه با استبداد نوینی که از بیرون در حال شکل گیری است، آلکسی دو توکویل Alexis-Charles-Henri de Tocqueville فیلسوف فرانسوی قرن نوزدهم که بیش از همه اورا با کتاب استثناییش یعنی «دموکراسی در آمریکا Democracy in America» می شناسند نزدیک به صد و پنجاه سال پیش و سالها پیش از گسترش موج دموکراسی در نیمه دوم قرن بیستم پیش بینی کرد که پس از انقلاب فرانسه و سپس آمريكا روند دموكراتيک شدن جوامع در قرن بعد (قرن بیستم)، امری اجباری و متوقف نشدنی است.
او همچنین به ما هشدار می دهد که با سرعت گرفتن روند گسترش دموكراسی، فرايند برابر سازی اجتماعی نیز با شتاب پیش خواهد رفت ولی به تدريج آرمان آزادی از استبداد، جای خود را به هدف دستيابی به حقوق وبرابری تضمين شده توسط دولت می دهد واستبداد در هيئت دولت دموكراتيک باز خواهد گشت و بیش از هر زمان دیگری در گذشته در جزئيات زندگی روزمره مردم سرک خواهد كشيد و با داعيه برابری دموكراتيک، به صورت تنظيم كننده ، بازرس، توصيه كننده، آموزش دهنده و تنبيه گر، حیات استبدادی خود را باز خواهد آفرید.
توکویل اگرچه دموکراسی را ستایش می کرد و حرکت به سوی آن را حرکتی ناگزیر در تاریخ بشری می دانست ولی معتقد بود همه دموكراسی ها در نهایت استعداد تبديل به استبداد متمركز را دارند و همچنين روح دموكراسی تمايل به تبلیغات فریبنده و اشاعه فرهنگ مردم فريبی را داراست. او این خطررا پيش بينی کرد كه استبداد، در ظاهری متساهل و مردم فريب بازگردد آنگونه که حتی شناسایی آن دشوار باشد. استبدادی كه می تواند به جای شكنجه انسانها، آنها را به سقوط و انحطاط كشیده و آزادی و فردیت آنها را نابود سازد.
در رويكردی جديد، آريستوكراسی نوين مدرن با نام فریبنده دموکراسی در ساختار صنعت و اقتصاد باز سازی خواهد شد.اين استبداد جديد به شيوه های كهن زندگی شهروندان را نابود نمی كند و ستم روا نمی دارد و بندرت از ابزار خشن و غل وزنجير و جلاد استفاده می كند.
آنچه رخ خواهد داد، اين است كه استبداد دولتی مدرن، تكنيكهای كنترل خود را كمال می بخشد و متمدن می سازد و بنابراين در چشم رعايا كمتر نفرت انگيز و خفت بار جلوه می كند.
اين استبداد، به گونه ای مسالمت آميز و به مدد قوانينی كه به صورت دموكراتيک صورت بندی و اداره می شوند، شهروندان خود را به رعايای منفعلی تبديل می كند كه از آنها انتظار می رود با اعتماد به قدرت كريمانه دولت به زندگی خانوادگی، كار و مصارف مادی مشغول شوند.
آزادی یکبار دیگر در تاریخ و این بار با بهانه ای جدید به بند کشیده می شود. با نام امنیت! و بدین صورت است که مخالفان دولت در ساختار جدید «مخالفان امنیت» معرفی خواهند شد.آزادی با سلاح امنيت تحديد خواهد شد و تقريباً هميشه اين دولت است كه امنیت و چگونگی به خطر افتادن آن را تعريف می كند و رسمیت می بخشد و اینگونه است که با بازگشت پنهان استبداد، در شكل نوسازی شده آن، آزادی که روزی نخستين آرمان دموكراسی بود قربانی می گردد.
در رويكرد جديد، آريستوكراسی نوين مدرن با نام فریبنده دموکراسی در ساختار صنعت و اقتصاد باز سازی خواهد شد.اين استبداد جديد به شيوه های كهن زندگی شهروندان را نابود نمی كند و ستم روا نمی دارد و بندرت از ابزار خشن و غل وزنجير و جلاد استفاده می كند. آنچه رخ خواهد داد، اين است كه استبداد دولتی مدرن، تكنيكهای كنترل خود را كمال می بخشد و متمدن می سازد و بنابراين در چشم رعايا كمتر نفرت انگيز و خفت بار جلوه مي كند.
اين استبداد، به گونه ای مسالمت آميز و به مدد قوانينی كه به صورت دموكراتيک صورت بندی و اداره مي شوند، شهروندان خود را به رعايای منفعلی تبديل می كند كه از آنها انتظار مي رود با اعتماد به قدرت كريمانه دولت به زندگی خانوادگی، كار و مصارف مادی مشغول شوند.
آزادی یکبار دیگر در تاریخ و اینبار با بهانه ای جدید به بند کشیده می شود. با نام امنیت! و بدین صورت است که مخالفان دولت در ساختار جدید «مخالفان امنیت» معرفی خواهند شد.
آزادی با سلاح امنيت تحديد خواهد شد و تقريباً هميشه اين دولت است كه امنیت و چگونگی به خطر افتادن آن را تعريف مي كند و رسمیت می بخشد و اینگونه است که با بازگشت پنهان استبداد، در شكل نوسازی شده، آزادی که روزی نخستين آرمان دموكراسی بود قربانی می گردد.
اگر هشدار توکویل را در نیمه قرن هجدهم از نخستین هشدارها به انسان مدرن در رابطه با تحدید بی صدای آزادی او «از بیرون» و توسط قدرت سیاسی بدانیم ، اندیشمندان دیگری نیز بودند که مدتها پیش از اریک نومن و تقریبا همزمان با توکویل یا اندکی پس از او به رویداد تلخ دیگری که «در درون» انسان مدرن در حال رخ دادن بود اشاره کردند که می توان این اتفاق را به مراتب تهدید بزرگتری برای انسان مدرن و تلاش او برای آزادی دانست.
جان استوارت میل که او را بنیان گذار و معمار لیبرالیسم مدرن می دانند در کتاب بسیار مهم و تاریخی خود به نام « درباره آزادی On Liberty»که به فاصله دودهه از دموکراسی در امریکای توکویل نگاشته شده است به انسان مدرن هشدار می دهد که آگاه باشد که با توسعه آزادی های سیاسی و اجتماعی همزمان بردگی جدیدی در حال شکل گرفتن است که سابقه تاریخی ندارد و آن «بردگی عقاید عمومی» است.
او نگرانی خود را اینطور مطرح کرد که در این اتفاق جدید افراد جامعه نه تنها «پیرو و دنباله رو چشم و گوش بسته» آنچه «مد و مقبول عقاید عمومی» است هستند ، بلکه تلخ تر از آن اینکه حتی در ژرفای قلب خود نیز چیزی جز آن نمی خواهند.
سورن کیرکگارد فیلسوف بزرگ دانمارکی و نیای مکتب فلسفی اگزیستسیالیسم نیز تقریبا همزمان و در نیمه قرن نوزدهم به ما هشدار می دهد که تمرکز بیش از حد جامعه مدرن بر آزادی بیان تنها واکنشی جبرانی برای فراموشی ناتوانی عموم مردم «آزادی عقیده» است که از آن برخوردار نیستند. کیرکگارد معتقد بود ما آنقدر بی صدا آزادی اندیشه و عقیده خود را از دست می دهیم که گم کردن یک اسکناس کم ارزش بیشتر ذهن ما را مشغول می سازد تا گم کردن آزادی عقیده و استقلال اندیشه خود.
و باز تنها چند دهه بعد نویسنده و فیلسوف انگلیسی آلدوکس هاکسلی در شاهکار ادبی و فلسفی خود The Brave New World که در فارسی با نام دنیای قشنگ نو و یا دنیای جسور جوان ترجمه شده است، آینده ای تاریک را ترسیم می کند که لذت پرستی و مصرف گرایی به تمامی اندیشیدن و در نتیجه فلسفه، هنر و ادبیات را از میان برداشته است.
اگر جورج اورول در آثار خود چون قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ نگران از بازگشت استبداد و به بند کشیده شدن انسان مدرن است، هاکسلی معتقد است که دیگر حتی نیازی به بازگشت این شکل از استبداد عریان نیست زیرا لازم نیست کسی آزادی را از انسانها برباید و حقیقت را از آنها پنهان سازد زیرا با روندی که انسان مدرن پیش می رود، حقیقت امری بی ربط و آزادی اندیشه موضوعی غیر ضروری در نظر انسان مدرن خواهد بود!
در رابطه با جمع گرایی و خطرات ناشی از فراموشی فردیت فلاسفه بسیاری از جمله فردریک نیچه در سالهای پایانی قرن نوزدهم هشدار دادند. نیچه جمع گرایی را مترادف با غریزه گله وار زیستن انسانها و امری ناخودآگاه می داند که دشمن شماره یک اندیشیدن و فردیت محسوب می شود. نیچه رهایی فرد از غلبه جمع و آزادی او از گله را نخستین شرط آزادی انسان مدرن که فردیت او به صورت فزاینده ای زیر چرخهای توده گرایی در حال خرد شدن است می دانست و قرن بیستم نخست با آنچه در اتحاد جماهیر شوروی و چین رفت و سپس با سرمایه داری مصرف گرا که فردیت منحصر به فرد انسانی را با بردگی عقاید عمومی و خواستهای ساده و فراگیر مادی توده های مردم به نابودی می کشد، همگی نشان دادند که چقدر نیچه، میل، توکویل و هاکسلی در نگرانی و پیش بینی خود دقیق و برحق بودند.
حال با در نظر داشتن این مقدمه اجازه دهید نگاهی داشته باشیم به آرا و نظرات اریک نومن در فصل آخر کتاب سرچشمه و تاریخ آگاهی با نام انسان توده ای و پدیده بازگشت به جمع گرایی.
نومن معتقد است که پروژه آزادسازی انسان با چالشی جدی مواجه شده است. به باور او هشیاری و آگاهی ما به معنای آنچه که ما به صورت اندیشیده و آگاهانه در طول هر روز از زندگی خود انجام می دهیم در حال تحلیلی رفتن است و از همین روست که ما همچنان و حتی بیش از هر زمان دیگری تحت استبداد ذهن ناخودآگاه خود قرار داریم.
او از آنچه به نام فردیت و فردگرایی در دنیای مدرن نام برده می شود به نام «فردگرایی ذره ای و یا فردگرایی اتمی» تعبیر می کند. دلیل این تعبیر این است که ذرات اتم ذراتی همگن و هم شکل هستند و اگرچه هر یک موجودیتی مستقل دارند ولی این موجودیت فاقد ویژگی منحصر به فردی است که به آنها هویتی مستقل بخشد. هر ذره اتم یکی از بیلیونها ذره همسان دیگر است و به باور نومن انسان مدرن نیز به چنین سرنوشتی دچار شده است.
نومن معتقد است که با بزرگتر شدن گروههای انسانی ذهن انسان به توده ای و گله ای شدن گرایش می یابد و دو اتفاق مهم برای ما انسانها می افتد. نخست آنکه آگاهی ما تحلیل می رود و ما تحت کنترل ذهن گله ای فردیت خود را از دست می دهیم و دیگر آنکه اِگو Ego و یا نهاد (آنچه که ما آن را «من» می خوانیم) به جای آنکه ارتباط ما را با ناخودآگاه و سایه مان برقرار کند و دنیای درون و بیرون را به هم مرتبط سازد در عمل به تمامی تحت خدمت پرسونا Persona و یا نقاب اجتماعی ما قرار می گیرد و در عمل تمام انرژی خود را صرف ساختن نقاب اجتماعی ما در گله می کند و بدین ترتیب ارتباط ما بیش از هر زمان دیگری در طول تاریخ با دنیای درون و ناخودآگاهمان گسسته می شود و این به ناخودآگاه این فرصت را می دهد تا ما را تحت کنترل و استبداد خود قرار دهد و این به معنای آن است که ما به طور پیوسته در طول روز به کارهایی دست می زنیم که به آنها آگاهانه نمی اندیشیم. کارهایی که به تمامی در خدمت انگیزه های ناخودآگاه ما که به طور عمده شامل تکانش های غریزی و عاطفی می شوند قرار دارند.
نتیجه دیگر این گسست بین خودآگاه و ناخودآگاه ما و غلبه ناخودآگاه بر خودآگاه ما، آتشفشان تکانه های عاطفی و احساسی در درون ماست که خود را به صورت افسردگی و اضطراب نشان می دهند. ما امروز می دانیم که در ساختار تکاملی مغز انسان ما سه سطح اساسی داریم. آرکئو کورتکسArcheo-Cprtex و یا مغز کهن که میان همه مهره داران مشترک است. این بخش شامل بخشهای بسیار ساده ولی اساسی حیات می شود مانند تنفس، گرسنگی، سیستم خود مخنتار که در گوارش و تولید مثل دخالت دارد و از کروکودیل و مار تا انسان مشترک است. سطح دوم مغز پالئوکورتکس Paleo-Cortex و یا مغز عاطفی تحت کنترل سیستم لیمبیک است که به صورت عمده در پستانداران دیده می شود. این بخش از مغز که زیر کورتکس قرار دارد مسئول شکل گیری عواطف، حافظه و بخشی از یادگیری است که در مهره داران عالی تر به تدریج تکامل یافته است. و در نهایت در عالی ترین سطح ما جدیدترین و پیشرفته ترین بخش مغز یعنی کورتکس جدید Neo-Cortex و یا به اختصار همان کورتکس را داریم که مسئول فرایندهای عالیتر اندیشیدن است که بسیاری از آنها مانند تکلم تنها در انسان دیده می شوند.
می توان "ناخودآگاه Unconsciousness " را نام دیگری برای "آرکئوکورتکس" و "پالئوکورتکس" و خودآگاه Consciousnessرا نام دیگری برای "نئوکورتکس" دانست.
بنابراین از دست رفتن کنترل کورتکس بر ساختارهای زیرین را می توان نوعی "بازگشت به عقب و تحلیل" Regressionدانست که در این فرایند انسانیت انسان فروکاسته می شود به حیوانی تحت کنترل غرایز و احساسات غیر پیچیده و پایه.
نومن معتقد است که با تحلیل رفتن بخش اندیشیده و ساختارهای اندیشنده مغز ما، انسان فرومایه تری در ما رشد می کند که او آن را مادون انسان Sub-Man و یا انسان توده ای Mass Manمی نامد.
به باور نومن آنچه در پروژه آزادی انسان هدف بوده و آنچه برای آن جنگیده شده است یعنی رهایی انسان از استبداد جمعی و گسترش فردیت او در فرایندی که او بازگشت به جمعیت گرایی Re-Collectivization می نامد به فراموشی سپرده شده است.
به باور نومن همه اینها موقعیت "آگاهی Consciousness " را در وضعیت تباهی قرار داده است و همین امر در نتیجه "سوپراگو Superego " و یا آنچه ما آن را ساختار اخلاق آگاهانه Morality می نامیم در معرض فروپاشی قرار خواهد داد و در عمل در این شرایط، تنها شکلی از اخلاق امکان تداوم خواهد یافت که سطحی و دیکته شده توسط ناخودآگاه باشد.
این شکل از اخلاق توسط آموزشهای سطحی مذهبی و یا آموزشهای اجتماعی در مدرسه و خانواده صورت می پذیرد و به راحتی می تواند تحت کنترل سایر تکانش های ذهن ناخودآگاه قرارگیرد.
خودآگاه با دو پل مهم به ناخودآگاه ما متصل شده است که این دو پل "امیال جنسی" و "تکانش های خشم و خشونت" هستند. فروید معتقد بود که خودآگاه ما به تمامی توسط این دورشته که از ناخودآگاه ما به آن متصل شده اند چون عروسک خیمه شب بازی به حرکت در می آید، ولی نومن به تاثیر از یونگ این غلبه را تنها در سقوط فردیت، آگاهی، آزادی اندیشه و استقلال باورهای فردی میسر می داند. اگر این دو رشته کنترل خودآگاه را در دست گیرند، در عمل ما تنها به آن چیزی در زندگی خود علاقه خواهیم داشت که برایمان لذت بخش Pleasurable باشد.
و در نهایت این که سفر قهرمانی Hero’s Journey ما که در مرکز ناخودآگاه جمعی و درک ما از فرایند تکامل کهن الگوهای فردی قرار دارد، از هر زمان دیگری در طول تاریخ دشوار تر به نظر می رسد، زیرا نه فقط همه ما به طور روز افزونی متوسط بودن و شبیه دیگران بودن را می پذیریم، بلکه در برابر خود نیز توده ای عظیم و بی شکل از جمعیت مردمانی می بینیم که از فردیت ما بسیار نیروند تر به نظر می رسند و چنین است که اغلب ما سرانجام به حس ناتوانی خود تسلیم می شویم.
در اسطوره سفرقهرمانی آنچه رخ می دهد این است که فرد به دنیای ناشناخته ورود می کند و با غلبه بر مشکلات عظیمی که پیش روی اوست به قهرمان بدل می شود و به سوی مردم خود بازمی گردد تا آنها را در رشد و دستاورد قهرمانی خود شریک سازد ولی در دنیای مدرن نه تنها یافتن یک نفرهایی که همچنان به سفر قهرمانی باور داشته باشند به شکل فزاینده ای دشوارتر شده است بلکه گسترش قبیله به توده های بی شکل میلیونی در شهرهای بزرگ نیز عملا بازگشت قهرمان و پذیرش او توسط توده بی شکل و عظیم مردمان را بیش از پیش با دشواری مواجه ساخته است.