حمزه واعظی کارشناس ارشد امور اجتماعی
1. ما باید ازحجم قدرت اجتماعی، گستره ی ظرفیت های فرهنگی و میزان توانایی های سیاسی خود سنجش و درک درستی پیدا کنیم.
نیروی بیداری اجتماعی، روند رشد فرهنگی، فرایند ظرفیت مدنی و نرخ افزایش آماری نیروی جوان و پویا و شکل گیری هسته ها و کانون های فعالیت متکثر سیاسی، بسترهای توسعه و ارزش های افزوده ای هستند که برای جامعه ی ما منابع مهم قدرت نرم ایجاد می کند. تقویت، تحکیم و بازتولید این منابع می تواند به شکل دهی ساختار بنیادین قدرتِ سخت کمک کند. نحوه ی شکل دهی و الگوی بازپروری این منابع، اساسا به چگونگی مدیریت عقلانی و رفتارهای خرد بنیاد ما درحوزه های فرهنگی ـ مدنی و تعامل سیاسی ـ اجتماعی بستگی دارد.
پویایی و پایداری جوانان ما در حوزه های فرهنگی ـ مدنی تجربه ی شایسته ای از الگوی جامعه پذیری سیاسی را آشکار نموده است. رویکرد خود بیناد به آموزش و ارتقای سواد، ظرفیت رشد اجتماعی و توسل به مبارزات مدنی را بعنوان مهمترین شکل قدرت مشروع و موثر، بخوبی در گفتمان جامعه ی سنتی افغانستان معرفی کرده است. تجربه ی دو جنبش تبسم و جنبش روشنایی، هرچند درنگاه نخست به لحاظ سنجش سیاسی ـ ساختاری ناموفق جلوه می کند اما از نظر تأثیرات ذهنی ـ اجتماعی به مثابه الگوهای فرزانه ای در گفتمان مدنی ـ اجتماعی شناخته می شوند. تظاهرات شبانه ی دانشجویان و جوانان کابل درهمین دور وز پیش، دوازدهم اکتوبر، حکومت و ریس جمهور را به زودترین وقت ممکن وادار به تمکین خواسته ها و پاسخگویی به مطالبات شان نمود. بدین رو، می توان تعریف قدرت را به حوزه ی فراختری تعمیم داد و به الگوی مبارزات مدنی به مثابه یک قدرت موثر تمرکز نمود.
2. طالبان دشمنان استراتژیک و خونی هویت، حیات و کلیت تاریخی جامعه هزاره می باشند. مقابله ی نظامی و جنگ با طالب اما کار ساده ای نیست که هزاره ها به تنهایی از عهده اش برآیند. پس از تجربه ی جنگهای دهه هفتاد هزاره ها با طالبان، جنگ ارزگان و جاغوری و مالستان بخوبی این واقعیت تلخ را ثابت کرد. جنگ با طالب وظیفه و مسولیت و در حیطه قدرت نظامی دولت مرکزی است.
مطمئنا فشار اجتماعی، رایزنی نمایندگان و اقدامات مقامات سیاسی درون حکومتی هزاره و بویژه تظاهرات شبانه ی جوانان، مجموعا حکومت را وادار نمود که کمک به جنگ در جاغوری و ارزگان و مالستان را جدی تر در دستور کار بگیرد.
مساله اما این است که با تجربه ای که از قندوز و غزنی داریم، جنگ با طالب در جاغوری و مالستان ومناطق مربوط به این حوزه ی جغرافیایی، به احتمال زیاد طی یک روز و یک شب یکسره نخواهد شد. طالب، سه دهه تجربه جنگ و پیروزی وشکست دارد. طالب هزاران سرباز انتحاری دارد. تا دندان مجهز به تسلیحات مدرن است. دارای تاکتیک و استرتژی و ونقشه می باشد. برخوردار از مشاوران و نظامیان حرفه ای و استراتژیست هستند. طالبی که در یک شب قندوز را تصرف می کند و در یک پیشین روز غزنی را در پیش چشم نظامیان امریکایی در کنترل می گیرد، بعید به نظر می رسد که به اسانی از مناطق استراتژیک و کوهستانی جاغوری و مالستان برچیده شود.
بنابراین، جنگیدن با این نیروی یاجوج و مأجوج کارِ آسانی برای شجاعی وعرفانی و شاه جان و یفتلی نیست. بگذاریم این فرماندهان کار خودشان را بکنند. ما درفیسبوک می توانیم کار جنگ را در جاغوری در یکساعت یکسره کنیم اما در میدان جنگ، آن هایی که تفنگ بدست دارند می دانند جنگ چیست و چقدر سخت است. مسولانه، دلسوزانه وعاقلانه نیست که هر لحظه با گزارش های فیسبوکی و اغلب دروغ و نادقیق و غیر واقع بینانه، بدبینی، یاس و هراس در دل مردم بیندازیم و ناامیدی و ضعف و پریشانی در روحیه ی سنگرنشیان و فرماندهان وسربازان و مدافعان ایجاد کنیم. ما چاره ای نداریم جز آن که صبر کنیم و به فرماندهان وسربازان و مسولان ونیروهای اعزام شده از مرکز اعتماد کنیم، مهلت بدهیم و امیدوار باشیم به پیروزی شان.
کار دلسوزانه و مسولانه آن است که اولا موضوع عملیات نظامی را به نظامیان واگذار نماییم و بدین وسیله هم به مردم و هم به نظامی ها روحیه و انگیزه ببخشیم. دوما در پشت جبهه و درجبهه فیسبوک، بکوشیم کمپاینی گسترده برای جمع آوری کمک به خانواده های بیجا شدگان جاغوری و مالستان و ارزگان انجام بدهیم. سوما بکوشیم در کشورهای غربی تظاهرات و تجمعات منظم و همگانی با رویکرد حقوق بشری به موضوع کوچ اجباری، تخریب خانه ها و کشتار دسته جمعی هزاره ها توسط طالبان اعتراض کنیم.
3. همه ی ما این روزها بخاطر حوادث ارزگان و جاغوری، در شرایطِ بشدت استرس زا، شکننده و نگران کننده ای قرارداریم. در چنین شرایطی، اتمسفر عصبانیت، پرخاشگری، بدبینی و تندخویی و رفتارهای غیرقابل کنترل، درحد زیادی افزایش می یابد. درچنین وضعیتی بی محابا دوست داریم جیغ بزنیم. فریاد برآوریم. گریه کنیم و برسرِ همدیگر داد بزنیم. فرافکنی کنیم. ضعف هارا برجسته کنیم. اختلافات و شکاف هارا بزرگتر ببینیم و...
ادامه ی این حالت، به روان جمعی، اعتماد به نفس اجتماعی، روحیه ی مقاومت و توان بازپروری سیاسی ما آسیب می زند. خوب است که همه ی ما در نوشتن، حرف زدن، درد کشیدن و موضع گرفتن خویش مسولانه، اینده نگرانه، سیاست مدارانه و با تشخیص منافع جمعی و درک حساسیت ها و وپیامدهای رفتار و گفتارمان، خونسردی، عقلانیت، شکیبایی، تأمل و تدبیر و دور اندیشی را حاکم سازیم.
4. در حوزه ی کلان ترِ رفتارهای سیاسی، داریم بصورت نگران کننده ای دچار گسست اجتماعی، پریشان گویی سیاسی، پریشانی هویتی، تنش های درون گروهی وقطب گذاری های منطقه ای، سمتی و جناحی می شویم. هرچند این روند را از نظر جامعه شناسی می توان ثمره ی دگردیسی طبیعی رشد و جابجایی نقشها و کارکردها و پایگاههای اجتماعی گروههای مرجع و نهادهای اجتماعی ـ مذهبی و کنشگران سیاسی و نتیجه شکاف های بین نسلی تلقی کرد اما آنچه خارج از قاعده ی مصالح جمعی درحال شکل گرفتن است، نوعی "آنارشیسم" در وضعیت سیاسی و تعریف "منافع جمعی" می باشد.
ما ناگزیریم عمر این گسست و فرایند این مرحله ی گذار را کوتاه کنیم. ماندن در این مرحله و عادت کردن به این گسست، مسیر طبیعی دگرگونی سیاسی و بهسازی ساختارهای اجتماعی مارا با چالش ها و تنش های سختی دچار می سازد. برای عبور از این پریشانی می باید قاعده ی تعامل سیاسی درون قومی خویش را بازخوانی و بازسازی کنیم. مراد من تشکیل حزب کلان نیست. منظورم این است که بکوشیم تعریف درستی از تعامل سیاسی درون قومی پیدا کنیم. ادبیات سیاسی و نوع نگاه و بنیاد قضاوت مان را بازخوانی مجدد نماییم و دایره ی درک استراتژیک مان را از کلید واژه های سیاسی مانند: دشمن سیاسی، رقیب سیاسی، متحد سیاسی و دوست سیاسی وسعت ببخشیم. ادبیات تحقیر و تهمت و تخفیف مان را در بیان نقد و نظرهم در حوزه ی گفتمان درون قومی و هم در حوزه ی تعامل برون قومی، تلطیف، ساختارمند و فاخر سازیم.
5. بصورت تاریخی ما دولت گریز بوده ایم. تقصیر خودِما نبوده. دولت ها همواره با نگاه دشمنانه و تحقیر و تخویف به ما نگریسته اند. اکنون اما ما با شرایط متفاوتی رو بروییم. ما از آغاز پروسه ی بن برای ایجاد نظام سیاسی تلاش و مبارزه کرده ایم. قربانی داده ایم. در رشد فرایند دمکراتیک سهم گرفته ایم. از حریم و حرمت این نظام پاسبانی کرده ایم ودر ساختار حقوقی و بنیاد تیوریک آن نقش ایفا کرده ایم. بدین رو ما باید شریک این نظام و سهیم امتیازات آن باشیم. اگر امروز تظاهرات می کنیم و اگر جنبشهای اجتماعی راه می اندازیم همگی در درون این نظام است وبرای گرفتن سهم وحق و امتیاز شهروندی و بدست آوردن حقوق اساسی مان در تعامل با نظام. اگر وزیر و معاون و نماینده پارلمان و معاون ریس جمهور در ساختار دولت می فرستیم بخاطر مشارکت و سهیم شدن در قدرت و تصمیم گیری است. بدین رو مشارکت دراین نظام هم حق است و هم وظیفه. حتا اگر سهم و نقش کمتری هم دراین نظام داشته باشیم، بهتر و مفیدتر و مععقول تر از آن است که خارج از ساختار باشیم. دوری از ساختار و گریز از مرکز قطعا مارا در معرض آسیب های استراتژیک، انزوای سیاسی، تهدیدهای امنیتی و رکود و حاشیه نشینی اجتماعی، فرهنگی و مدنی بیشتری مواجه می سازد.
6. بیهوده وبشدت کوته اندیشانه است اگر تصور کنیم نبود کادرها و دولتمردان هزاره در ساختار نظام، با توجیه ضعیف بودن و اختیارات محدود شان، به نفع هزاره هاست. حتا اگر حضور آن ها سبلیک هم باشد، بازهم پیام سیاسی و دستاورد استراتژیک برای هزاره ها دارد.
اگراستاد دانش و دکتر طالب و سایر دولتمردان و بزرگان هزاره دراین نظام ضعیف عمل می کنند و یا غیرمسولانه رفتار می کنند و یا نمی توانند از حق و امتیاز و مطالبات مردم خود بصورت کامل و قدرتمندانه نمایندگی کنند، ما حق داریم آنهارا مواخذه کنیم، بررفتار ضعیف شان نقد بزنیم و بخاطر کم کاری و کمرویی شان باصدای بلند اعتراض کنیم. این نوع رویکرد می تواند تقویت و تحکیم موقعیت آن ها مجر گردد؛ اما این که با ناسزا و تحقیر وتقلیل و تخفیف و توهین و حتا تهمت، نفرت و القای دشمن پنداری بکوشیم وبخواهیم آن هارا مورد هجوم خویش قرار دهیم نه تنها به مقصود خویش نمی رسیم بلکه اولا موجب تضعیف و انزوا و تزلزل موقعیت فردی بیشترآن ها می شود. دوما باعث تضعیف موقعیت کلی هزاره ها در ساختار قدرت می گردد. سوما زمینه های تنش، تقابل وتشدید تضادهای سیاسی درون قومی را فراهم می سازد و چهارما به تقلیل قدرت چانه زنی سیاسی و کاهش تاثیرگذاری هزاره ها در حوزه کلان تعامل ملی منجر می گردد.
در نهایت این که ما برای تقویت و ترمیم اعتماد و بازپروری سیاسی خویش بشدت نیازمند شکیبایی اجتماعی، درک و شناخت منافع ومصالح جمعی، همسازگری سیاسی و همگویی رسانه ای داریم دراین صورت است که هم از بحران جاغوری و ارزگان با موفقیت عبور می کنیم و هم در حوزه تعامل کلان تر موفق و موثر ظاهر می شویم.