درآمد

زیبایی در افغانستان ریشه در باورهای سنتی و کلیشه‌ای از زیبا‌شناسی‌کلاسیک و نگاه سیاسی قوم‌محورانه دارد. این نگاه، زیبایی‌شناسانه و علمی نیست؛ بلکه ریشۀ تباری و قومی دارد که با سیاست و قدرت قومی و با نگاه فاشیستی و برتری‌جویانه عجین شده است. زیبایی‌ در افغانستان صِبغۀ فرهنگی دارد و فرهنگ رسمی و حاکم و نظام آموزشی که با حُبّ و بُغض همراه است، زردپوستان را نازیبا و دیگران را زیبا نشان داده‌اند.

 

در نگاه مدرن، زیبایی از سوبژه به اُبژه تغییر داده شده است. این نگاه به زیبایی از ویژگی‌های ذهن نگاه‌کننده است نه از ویژگی‌های سوبژه که باید بینی بلند و چشمان گاوی داشته باشند. زیبایی اُبژه‌محور: «فلسفی، مفهومی، پیچیده و انتزاعی است» و با نگاه به ظاهر صورت و اندام به دست نمی‌آید. به این گونه است که در زیباشناسی مدرن خوبی، حقیقت و عدالت، دانش و آگاهی، اعتماد به نفس، هوش، جذابیت و گیرایی، پویایی و فداکاری، خوش‌پوشی، موفقیت، محبوبیت و مهارت‌ها، زیبایی باطنی نیز جزء زیبایی انسان‌ها به شمار می‌روند. بنابر این نگاه، زیبایی درک اتفاقی است که درونی و مربوط به روح آدمی نه پدیده‌های بیرونی است. بنابراین، زیبایی را نباید در بیرون جست‌و‌جو کرد. درک چنین زیبایی لذت نابی است که فرافیزیکی‌ است و به‌طورمطلق به بینی، چشم و بدن آدمی ربط ندارد. بینی‌‌ای که در آفساید قرار داشته باشد و بدنی که مانند خرس دارای مو است.

زیبایی نسبی است

زیبایی همواره مورد اختلاف زیباشناسان بوده است. برخی آن را «هماهنگی اجزا با کل» می‌دانستند؛ برخی هم تناسب و ظرافت را جزء اصلی زیبایی می‌خواندند؛ اما از گذشته‌های دور هنرمندان و زیباشناسان معتقد بودند که زیبایی نسبی است. زیبایی مطلق وجود ندارد که هرکه بینی‌اش بلند باشد، زیبا است. از قرن هژدهم به بعد، مفهوم زیبایی با دانش روان‌شناسی گروه خورد که به ادراک آدمی مرتبط می‌شد؛ یعنی عوامل روانی و اجتماعی بر ادراکات انسان اثر می‌گذارند و درک‌کننده، شناختی نسبی از زیبایی پیدا می‌کند؛ یعنی هر انسانی بر اساس فیلترهای ذهنی و زاویۀدید خود به دنیا می‌نگرد و آن را به گونه‌ای که می‌بیند، تفسیر می‌کند. از این‌رو است که زیبایی کشف یک نظم نسبی است. داستان مجنون عامری نمونه‌ای است از نسبیت زیبایی که وقتی لیلی را از بیابان آوردند، دیدند یک زن عادی سیه چرده است. از او از زیبایی لیلی پرسیدند و او گفت: تو مو بینی و مجنون پیچش مو/تو ابرو، او اشارت‌های ابرو/اگر در کاسۀ چشمم نشینی/به جز از خوبی لیلا نبینی/. چنین است که زنان و مردان زیباروی نسبی وقتی به هم می‌رسند و اخلاق‌شان به هم نمی‌آیند، هم‌دیگر را زیبا نمی‌بینند و زشت می‌خوانند. اگر زیبابی مطلق بود، نباید در دید این زن و شوهر زیبایی به زشتی تبدیل می‌شد؛ زیرا زیبایی به قول سهراب سپهری: «قشنگ یعنی تعبیر عاشقانۀ اشکال» است و تحول در جامعۀ بشری و افزایش نقش‌ها در جامعه، معنای زیبایی و زشتی را دستخوش تکثر و پیچیدگی کرده است. این‌گونه است که بیشتر دختران زیبای جهان از میان دختران فلیپین انتخاب می‌شوند که بینی بلند ندارند و دختران ژاپانی زیبا‌رویان جهان‌اند و مردمان جنوب شرقی آسیا وقتی دماغ‌بلند‌های غرب آسیا را به سخره می‌گیرند، کفش‌شان را‌ روی بینی‌شان قرار می‌دهند.

تغییرات در معیارهای زیبایی

معیارهای زیبایی در جهان امروز دستخوش تغییرات زیادی شده است. استانداردهای زیبایی در طی تاریخ مدام از شکلی به شکل دیگر تغییر پیدا کرده است. محبوب‌ترین معیارهای زیبایی گذشته اکنون بدترین‌ها محسوب می‌شوند. به‌طورنمونه در گذشته بینی عقابی زیبا بود و امروزه داشتن چنین بینی‌ای عیب است و باید عمل شود. امروزه بینی قلمی، کوچک، سربالا زیبا است. همین‌طور در گذشته پوست سپید زیبا بود و اکنون پوست تیره و برنزه باب شده است. داشتن اندام قلمی و لاغر باب امروز است که در گذشته داشتن اندام «دیو مانند» زیبا خوانده می‌شد. لب‌ و گونه‌های برجسته، رنگ چشم که در گذشته سیاه و اکنون سبز، باب روز است و فک مثلثی، چال‌گونه که باعث شده‌اند زنان و مردان امروز کوچک‌ترین شباهتی به اجدادشان نداشته باشند، نشان از تغییرات جدی زیبایی‌شناسی امروز دارد.

معیارهای زیبایی کلاسیک

در معیار زیباشناسی کلاسیک فرض بر این بوده است که زیبایی جدا از ذهن انسان در پدیده‌ها وجود دارد. از این‌رو، زیبایی، فیزیکی فرض می‌شده است و زیبایی را ویژگی مشاهده‌شدنی می‌خواندند. بر اساس این دیدگاه استانداردهایی برای زیبایی مشخص می‌کردند که سمت‌وسویی مهندسی‌شده داشته است. به باور آنان زیبایی کیفیتی در ذهن ناظر سنتی است. از این‌رو، معیارهای کهن زیبایی آنان بینی بلند، چشمان سیاه و بزرگ، قد بلند چون سرو، اندام «دیو مانند»، باسن‌های بزرگ و شانه‌های پهن، زیبا انگاشته می‌شدند؛ اما در زیبایی مدرن عکس آن‌ها، زیبا خوانده می‌شوند. بینی ظریف و متناسب که اگر بلند باشد، باید عمل شود و امروزه جراحی بینی یکی از پرهزینه‌ترین جراحی‌ها به ویژه در میان مردم «بینی‌عقابی‌» است، چشمان آبی، مغولی، ظریف، نافذ و چشمان گرگ‌مانند، قد متناسب که نه بلند باشد و نه کوتاه، اندام متناسب و ورزشی، باسن‌های متناسب، شانه‌های معمولی و... نشانه‌های زیبایی‌اند که دقیق عکس معیارهای زیبایی کلاسیک‌اند که در افغانستان هنوز زیبایی به حساب می‌آیند.

معیارهای زیبایی مدرن

تناسب

هرچند استانداردهای زیبایی در فرهنگ‌های گوناگون متفاوت‌اند که مربوط به مکان و‌ جغرافیای متفاوت است؛ اما به صورت عموم هماهنگی میان «اجزاء یک کل» زیبایی می‌آورد. به‌طورنمونه یک ساختمان آن‌گاه زیبا است که ستون‌ها، درها، پنجره‌ها، اتاق‌ها و غیره با کل آن ساختمان به‌طور نسبی هماهنگ و متناسب باشند؛ اما اگر ناهماهنگی میان آنان دیده شوند، زیبا به نظر نمی‌رسند. تناسب بیان‌کنندۀ رابطه نسبی و قیاسی میان اجزاء مختلف و رابطۀ آن‌ها با کل است که بین اجزای صورت‌ و اندام موجب زیبایی می‌شود.

از نظر تناسب اگر نگاه شود، نژاد زرد و هزاره‌ها در ظاهر، اندام متناسب‌تری دارند و این تناسب با این‌که نسبی است، در جهان‌زیست هزاره‌ها متناسب‌ و حدمیانه و عادی به نظر می‌رسد. اندام و فیزیک آنان نه آن قدر کلفت و دیووار، با چشمان گاوی، بینی‌عقابی، موهای آل مانند، کمر بغلی‌اند که در افغانستان معیار زیبایی به شمار می‌روند‌ و نه آن قدر نامتناسب که ناهماهنگ به نظر آیند.

ملاحت

جذابیت، ملاحت، نمکی‌بودن، خنده‌رو،گیرایی و شیک‌پوشی، خوش‌اخلاقی، امروزی و مدرن، چانه‌هایی كه حالت گردتری دارند، آراستگی، پوست سبزه و گندمی، موهای کوتاه، پوست ساده و بدون چربی، اندام دارای انحناء، جذابیت رفتاری، پیچ، خم‌ها و قوس‌های ظریف اندام که انسان را با عاطفه‌تر، وفادارتر، مهربان‌تر و دلسوزتر نشان می‌دهند با معیارهای کلاسیک از زیبایی که در افغانستان معیارند، نمی‌خورند. آن‌چه در افغانستان امروز زیبا می‌نماید، سرد، بی‌رحم، بی‌عاطفه، كاملا یخ‌ و بی‌مزه، خشن و مردانه‌ است که امروزه زیبا نیستند. از این‌رو است که انتخاب دختر شایسته به صورت کلی ربطی به صرف زیباترین صورت و بدن ندارد؛ بلکه معیار اصلی با سلیقه بودن، روشنفکری و اصالت دختر مورد نظر است که او را دختر شایستۀ سال می‌سازد. دوشیزۀ دنیا نیز با معیارهای «زیباییِ هدفمند» که علاوه بر زیبایی ظاهری، چهره و اندام، معیارهایی هم‌چون شخصیت، آگاهی و دانایی، هوش، دانش سیاسی، روابط اجتماعی، پیشینۀ فعالیت در عرصه‌های اجتماعی و استعداد در اجرای یک نوع فعالیت هنری و ورزشی، حضور ذهن و حاضرجوابی، توانایی‌های ورزشی، معلومات عمومی و همچنین مهارت‌ها و استعدادهای ویژه، انتخاب می‌شوند.

ظرافت

ظرافت نوعی ریزنگاری و ریزبودگی است که در جهان امروز معیار زیبایی به شمار می‌رود. در گذشته معیار زیبایی غول‌پیکری و «دیومانندی» بود و امروزه ظریف و نازک معیار زیبایی‌اند. چنین است که به جای موترهای غول‌پیکر، موترهای ظریف ژاپانی و به جای کامپیوترهای بزرگ، رایانه‌های ظریف و نازک و به جای خانه‌های قلعه مانند، خانه‌های ظریف و هندسی‌شده نشسته‌اند. در انسان‌ها نیز جای غول‌پیکری را ظرافت تن، ظرافت در رفتار و حرکات، ظرافت در هوش و بلند همتی، حس شوخ‌طبعی، شاد بودن و مثبت‌اندیشی گرفته‌اند که هزاره‌ها در عموم از نظر اندام ظریف‌اند و از نظر ظرافت باطنی نیز قابل توجه‌اند.

چشم بادامی 

در گذشته چشمان سیاه، معیار زیبایی بود و امروزه چشمان بادامی معیار زیبایی است. اگرچند در مینیاتورهای هنر سرزمین ما نیز چشمان بادامی معیار زیبایی در نقاشی بوده است. چشمان گرگینه که مانند چشمان گرگ جذاب باشد و چشمان مغولی امروزه یکی از معیارهای زیبایی چشم در جهان است که مردم هزاره از آن برخوردارند.

هزاره‌، زیبا است

باتوجه به معیارهای مدرن زیباشناسانه، بیشتر مردم هزاره زیبایند. بیشتر این مردم براساس معیارهای مدرن از زیبایی‌ دارای خوبی، حقیقت و عدالت، اعتماد به نفس، هوش، جذابیت و گیرایی، پویایی و فداکاری، خوش‌پوشی، موفقیت، محبوبیت، مهارت‌ و با زیبایی باطنی شناخته می‌شوند. چشمان آنان مغولی، ظریف، نافذ و چشمان گرگ‌مانند، قد متناسب که نه بلند است و نه کوتاه، اندام متناسب و ورزشی، شانه‌های معمولی و ظرافت تن، ظرافت در رفتار و حرکات، ظرافت در هوش و بلند همتی، حس شوخ‌طبعی، شاد بودن و مثبت اندیشی دارند و در معیار جذابیت، بیشتر آنان دارای ملاحت، نمکی‌بودن، خنده‌رو،گیرایی و شیک‌پوشی، خوش‌اخلاقی، امروزی و مدرن، چانه‌هایی كه حالت گردتری دارند، آراستگی، پوست سبزه و گندمی، موهای کوتاه، پوست ساده و بدون چربی، اندامی دارای انحناء، جذابیت رفتاری، پیچ، خم‌ها و قوس‌های ظریف اندام متناسب‌تر و حدمیانه و عادی و مانند این‌ها را دارند که نشانه‌های زیبایی در جهان امروزی‌ا‌ند. این معیارهای زیبایی دقیق عکس معیارهای زیبایی کلاسیک‌اند که در افغانستان هنوز زیبایی به حساب می‌آیند و آن هم ریشه در باورهای سنتی و کلیشه‌ای از زیبا‌شناسی‌کلاسیک و نگاه سیاسی قوم‌محورانه دارد. این نگاه، زیباشناسانه و علمی نیست؛ بلکه ریشۀ تباری و قومی دارد که با سیاست و قدرت قومی و با نگاه فاشیستی و برتری‌جویانه عجین شده است.  

منابع

  1. احمدی، بابک، (1388). حقیقت و زیبایی، درس‌های فلسفه و هنر، تهران: نشرمرکز.
  2. گلدمن، آلن. (آذر1385). زیبایی شناسی، ترجمه: روح‌الله عطایی، مجلۀ رواق هنر و اندیشه، تهران: 5.
  3. کروچه، بندتو. (1381). کلیات زیبایی‌شناسی، ترجمه: فؤاد روحانی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ اول.
  4. گروتر، یورگ. (1383)، «زیبایی‌شناسی در معماری»، ترجمه جهان‌شاه پاکزاد، عبدالرضا همایون، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، چاپ سوم.
  5. شیپاچف، استیان. (1385). مسائل زیبایی‌شناسی و هنر، ترجمه: محمدتقی فرامرزی، تهران: پویا.
  6. مونرو بیردزلی و جان هاسپرس،(1396). تاریخ و مسائل زیبایی‌شناسی، تهران: انتشارات هرمس.
  7. راجر اسکراتن و جان هاسپرس، (1394). فلسفهٔ هنر و زیبایی‌شناسی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.