سالها قبل یک شبه روشنفکر معترض در فصلنامهی "خط سوم" به خاطر نشر مقالهای از حسین فخری، مأمور بلند رتبهی خاد و شکنجه گر، عنوانی مدیر مسوول فصلنامه نوشت: چرا به رئیس "گشتاپوی" افغانستان اجازه می دهید که مقالهاش را در "خط سوم" به نشر رساند؟اکنون نویسندهی همان نامه در کارزار انتخاباتی برای حنیف اتمر، که همچنین شکنجه گر بوده و یک پایش را در راهِ خدمت به خاد از دست داده است، سینه می زند.
در این اواخر یک شاعر، که به لطف و به خاطر "گشاده دستی" استاد واصف باختری "شاعر" نامیده می شود، به کاروانِ اشرف غنی پیوسته است. این امر موجب حیرت کاربرانِ شبکه های اجتماعی شد. چرا این همه حیرت و تعجب؟
افراد جامعه اکثرا نمایندگانِ روابط در جامعه اند. به بیانِ دیگر، فرد روابط اجتماعی را در رفتاراجتماعی اش بازنمایی می کند.
چهار دهه جنگ، فقر، بی خانمانی و آوارگی هیچ چیزی را در افغانستان "سالم" نگذاشته است. روابط و رویکرد انسانها به همدیگر به طور روزافزون ابزاری شده است. این گونه رویکردِ ابزاری در وجدان و رفتار شبه روشنفکرانِ معترض نیز رخنه کرده است.
پس از یازدهی سپتامبر 2001 صد ها شبه روشنفکر معترض، که اکثرا برای جامعهی مدنی گلو پاره می کردند، از کشور های غربی به افغانستان برگشتند و پس از مدتی با ثرو ت غیر قابل تصور دوباره به کشور های اروپایی و ایالات متحده "مهاجرت" نمودند. جالب توجه این است به مجرد اینکه این روشنفکران از مأموریت کنار زده میشوند، دوباره به "حوزه ی روشنفکری" بر میگردند تا "کلاه کج نهند و تند نشینند."
بایستی این "اخلاق"، و یا دقیق تر بگویم، این "اخلاق دو گانه" را افشا کرد. هیچ کسی با نوشتنِ یک و یا چند مقاله دربارهی روشنفکر و یا خرد، روشنفکر نمیشود. بی آنکه قصد ایده آلیزه کردنِ روشنفکر را داشته باشم، باید بگویم که از دیدگاهِ من روشنفکر موجود پرخاشگر و روشنگر است که سلطه را در ابعاد گونه گونِ آن به نقد میکشاند. به همین دلیل او در برابر استثمار، انواعِ تبعیض اجتماعی و نژادی و ناسیونالیسم اعتراض میکند. نه تنها اعتراض میکند، بلکه به آنچه که میاندیشد و در حوزهی عمومی بیان میکند، سخت وفادار است و سخن را به سطح یک تجربه ی زنده ارتقأ میدهد؛ تجربهای که او خود آنرا زیسته و جزلاینفک کنش اجتماعی و سیاسی او ست. تنها در درهم تنیدگی سخن با پراکسیس اجتماعی/سیاسی است که او وفا داریاش را به خود و به آنچه که میگوید، به اثبات میرساند.