اصغر سروش

شفقناافغانستان-اصغر سروش عضو شورای عالی مردمی جنبش روشنایی: قبل از اینکه در مورد گفته های آقای سعادتی که در کتابی که تحت عوانِ “پاسخ های من” به دست نشر سپرده بپردازم، چند نکته را با خوانندگان گرامی و وجدان های بیدار در میان می‌گذارم تا کلیدی شود برای ورود به اصل بحث و صحبت ها.

اول، در بیش از سه سال، شناختی که از آقای سعادتی دارم، او را یک انسان آگاه، با درد، با درک، شجاع، منطقی و ریزبین یافتم. این، برداشت شخصی من از آقای سعادتی است و شناخت حداقلی که از او بدست آوردم.

 

دوم، تشکر می‌کنم از اقای سعادتی گرامی، بابت نشر کتاب “پاسخ های من” و تقدیم آن به خوانندگان و نسل های آینده. من معتقدم که، اگر ایمان به خوداصلاحی و آینده‌ی پویا – مبتنی بر آموختن از تجارب تاریخی داریم، رویدادها و اتفاقاتی که در جامعه رخ می‌دهد و مستقیماً به سرنوشت مردم ما تاثیرگذار است، مو به مو، صادقانه و بدونِ غرض و مرض آن را روایت کنیم تا در روشنایی روایت های حقیقی و اتفاقاتِ واقعی، آینده ی خود را رقم زنیم و بسازیم. به همین دلیل بود که در ۳۱ سرطان ۱۳۹۶، روایتی از اول و دوم اسد ۱۳۹۵ بیرون دادم و مو به مو آن را نوشتم. آقای سعادتی در کتاب خود، “روایت من” را نیز با حفظ منبع نشر کرده و در ادامه، در پیوست شماره چهارم ( از صفحه ۲۴۷ الی ۲۷۰) کتاب، به مواردی که من در “روایت من” مطرح کرده بودم پاسخ و توضیح داده است. این اقدام آقای سعادتی را نیز به فال نیک می‌گیرم و از ایشان تشکری می نمایم؛ چون زمینه یک دیالوگ و گفت‌وگوی سازنده را باز کرده تا در روشنایی این گفت‌وگوها، رازها و ابهاماتی که در خصوص رویداد خونین دوم اسد ۱۳۹۵ وجود دارد باز گردد و به نسل آینده منتقل. ازسایر همکاران و همسنگران خود نیز تقاضا دارم تا وارد این بحث و دیالوگ گردیده و روایت های شان را با مردم شریک سازند.

سوم، انتظاری که از آقای سعادتی داشتم و دارم این بود که، آقای سعادتی از قضاوت ها و پیش فرض های غرض آلود در کتاب خود باید جلوگیری می‌نمود و عقده گشایی ها را کنار می‌گذاشت. او با لحن بسیار تند و قضاوت‌های غرض آلود برعلیه احمد بهزاد، داوود ناجی و جعفر مهدوی تاخته است. هم نیت خوانی کرده و هم عقهده گشایی نموده‌است. این امر، ارزش کتاب آقای سعادتی و روایتی که بیرون داده است را به شدت تحت تاثیر قرار داده و آن را بی ارزش ساخته است. من نه از احمد بهزاد دفاع می‌نمایم و نه سخنگوی ناجی و مهدوی هستم؛ اما برای من به عنوان یکی از اعضای شورای عالی مردمی، هیچ چیزی جز ابراز حقایق اتفاق افتاده و روایت بدون غرض برای نسل های آینده مهم نیست. اگر ایمان به روشنایی، حق و عدالت داریم، نیازی وجود ندارد که با دید غرض آلود در مورد شخص و یا اشخاص قضاوت کنیم. این تاریخ و مردم ما خواهند بود که در مورد تمامی رویدادها و اشخاص، قضاوت نموده و سیاه و سفید را از هم تفکیک نمایند.

حالا می پردازم به بخش های از گفته های آقای سعادتی درکتاب “پاسخ های من” که متاسفانه پارادوکس زیادی در آن دیده می‌شود و در خیلی از موارد، خود ادعای خود را رد می‌سازد. مثلا در چندین جای کتاب، آقای سعادتی به تکرار گفته است که بهزاد، ناجی و مهدوی مخالف مذاکره بودند و مذاکره را قبول نداشتند. این ادعای آقای سعادتی کاملاً عاری از حقیقت است. همه ای اعضای شورای عالی مردمی از مذاکره با حکومت حمایت می‌کردند. اما در مورد چگونگی آغاز گفت‌وگو و شرط و شرایطِ ورود به مذاکره، همه حرف داشتند و نظریات گوناگون وجود داشت که من در «روایت من» به وضوح به آن اشاره کردم و نیاز به تکرار آن نیست. اما آقای سعادتی درکتاب خود به کررات گفته است که این سه شخص (احمد بهزاد، داوود ناجی و جعفر مهدوی) مخالف مذاکره و گفت وگو بودند. آقای سعادتی در قسمتی از کتاب خود گفته است: «رفتم داخل خانه بهزاد. گفتند، حکومت طرح را تغییر داده بود و ما تعدیل حکومت را نپذیرفتیم. رسانه ها را خواسته ایم، ساعت ۱۱ کنفرانس مطبوعاتی است. این تصامیم درحالی گرفته شده بود که هیچ کسی با من مشوره نکرده بود. حتی تلیفونی از من چیزی نپرسیده بود. این عجله در تصمیم گیری در غیاب من تعمدی بود… گفتم عجله کرده اید. تا هنوز فرصت هست. شاید حکومت طرح را قبول می‌کرد. بهزاد و ناجی گفتند که اگر حکومت طرح را پذیرفت، بار دیگر کنفرانس مطبوعاتی می‌گیریم (صفحه ۹۷)».

این روایت اقای سعادتی کاملاً دقیق است. ما طرحی داشتیم که بر اساس فیصله شورای عالی تصویب شده بود و آقای سعادتی خود در جلسه حضور داشت و همه فیصله کرده بودیم که هیچگونه تغییر در طرح را از سوی حکومت نمی‌پذیریم. اگر حکومت صادق است و ایمان به حل این مسئله دارد، باید این طرح را برای آغاز گفت‌وگو قبول کند. این بخش، ادعای آقای سعادتی مبنی بر رد گفت‌وگو از سوی بهزاد و ناجی و مهدوی را رد می‌کند و پارادوکس در گفته های آقای سعادتی را مشخص می‌سازد. من از آقای سعادتی سوال دارم: آقای سعادتی بزرگوار! شما که در چندین جای کتاب خود از صداقت و راستی و متانت و متعادل بودن خود سخن به زبان آوردید، صادقانه می پرسم و عادلانه و صادقانه جواب دهید! چه وقت آقای بهزاد و ناجی و مهدوی گفته‌است که ما مذاکره را قبول نداریم؟ اگر قبول نمی‌داشتند، چگونه طرح شش ماده ای را با رای قریب به اتفاق تایید کردند؟ مگر همین طرح شش ماده ای، آغاز و درب ورودی مذاکره با حکومت نبود؟ آیا می‌شد بدون پیش شرط و خواست مشخص، با استناد به یک تکه کاغذِ خط خورده و بدون سربرگ، وارد مذاکره شد؟ من که تا دوم اسد ۹۵، در تمامی جلسات حضور داشتم و تمامی رویداد ها را مو به مو به یاد دارم، هیچگاهی بصورت مشخص نشنیدم که کسی مخالف مذاکره بوده باشد. بنابر این، این ادعای شما که بهزاد و ناجی و مهدوی مخالف مذاکره بودند، بی اساس است.

در جای دیگری از کتاب خود آقای سعادتی گفته است: «ساعت چهار بعد از ظهر جلسه شورای عالی مردمی دایر گردید. بحث های تندی صورت گرفت. بهزاد و ناجی گفتند: حکومت می‌خواهد بین ما اختلاف بیاندازد. حکومت در گفت‌وگو صادق نیست. می‌خواهد کمر مردم را بشکند. بهزاد گفت؛ من که با حکومت هیچگونه ارتباطی ندارم و از این حکومت هیچ چیزی نمی‌خواهم. اگر می‌خواهید من خط می‌دهم و امضا می‌کنم که تا این حکومت است، هیچ وظیفه حکومتی نمی‌خواهم ( صفحه ۹۹)». برداشت آقای سعادتی از این گفته آقای بهزاد چنین است: ظاهراً بهزاد با این طرفند می‌خواست هرنوع تماس با حکومت را منفی و نداشتن تماس را یک امتیاز و از لازمه ای کار عنوان نماید (۹۹)». این برداشت آقای سعادتی واقعاً برای من جالب است. اول این‌که، تحلیل آقای ناجی و بهزاد در مورد نیت حکومت کاملاً دقیق بود که بعد ها مشخص گردید. مگر همین طرفند حکومت برای مذاکره، اختلاف بین شورای عالی مردمی را دامن نزد و تیم آقای خلیلی و داکتر مدبر را از بدنه جنبش جدا نکرد؟ مگر حکومت، کمر مردم را نشکست؟ مگر مذاکرات بعدی که تیم آقای خلیلی و مدبر، بعد از فاجعه المناک دوم اسد انجام دادند، نتیجه داد و آنان فریب نخوردند؟ آیا واقعاً حکومت در مذاکرات خود با تیم آقای خلیلی و مدبر صادق بود؟ و… دوم این‌که، نیت خوانی غرض آلود در مورد اشخاص و افراد، ارزش یک روایت را کم می‌کند و این، رسالت یک شخصی که ادعای مبارز و صادق و متعادل بودن را دارد، نیست.

آقای سعادتی در قسمت دیگری از کتابش تحت عنوان “مظلوم نمایی فریب‌کارانه؛ بلند رفتن فتیله ی فاجعه” نوشته است: «من فکر می کنم جرقه های فاجعه از همین جا پرلهیب تر شد. از همان ساعتی که با مردم دروغ گفتند. از همان لحظه ای که حقیقت را کتمان کردند و اخلاق و انسانیت و جوانمردی و همکاری و رفاقت و داعیه مردم را در پای خودخواهی ها و خیره سری های شخصی و رؤیای رهبری قربانی نمودند. فریب‌کارانه مظلوم نمایی کردند و دست به گردن هم انداختند و گریه کردند که ما تنها شدیم. “دیگران رفت”. “شما را فروخت”. “معامله شد”. “خیانت شد”. “شما دیگر تلویزیون ندارید”. صدای شما را کسی منعکس نمی‌کند. این درحالی بود که خود شان آگاهانه یا ناآگاهانه به مردم و داعیه مردم خیانت می‌کردند (صفحه ۱۰۲)». دوستان عزیز! این قسمت از گفته های آقای سعادتی را باید خیلی جدی گرفت. این حرف و این ادعا، حرف و ادعای کمی نیست. حرفیست برای تاریخ. برای نسل های آینده. “خیانت به داعیه”. این واقعاً شوکه آور است و باید جدی گرفته شود و خائن و خیانتگر مشخص گردد که خائین کیست و کی ها خیانت کردند. من نیت خوانی نمی‌کنم، اما واقعاً نمی‌دانم که چه کسی و کدام جریانی به داعیه برحق مردم ما خیانت کردند؟ آیا کسانی که تا امروز از داعیه ی برحق مردم ما دفاع می‌کنند و در برابر ستمگران حکومتی، با تحمل هزاران تهدید و رنج و مشقت ایستادگی می نمایند یا کسانی که با گرفتن امتیازات حکومتی، هی دارد گرم و نرم به عیش و نوش قرار دارند؟ آیا خائین کسانیست که با بلند کردن فریاد مظلومانه ای شهدای روشنایی را در سراسر جهان تاکید بر اعاده حقوق مردم شان دارد یا کسانی که فقط درگیر یارگیری های انتخاباتی و زدوبند های سیاسی هستند؟ آقای سعادتی گرامی! لطفا پاسخ دهید که خائین کیست و چه خیانتی را مرتکب شده است؟

آقای سعادتی گرامی، با کمال احترامی که به شما دارم، احساس می کنم با این نیت خوانی خود، میخواهید از بار مسئولیتی که بر عهده ی شما در مورد فاجعه ی المناک دوم اسد بود و است، که مردم را به میدان تنها گذاشتید، شانه خالی می‌کنید و از پیامدهای تاریخی آن که نسل های آینده در مورد شما قضاوت خواهند کرد، می‌هراسید. در غیر این صورت، این ادعا و اتهام شما که آدرس متهم را اشتباه گرفته اید، هیچگاهی حواله نمی کردید. لطفاً ثابت کنید که چه خیانتی را اعضای شورای عالی مردمی مرتکب شده اند؟

 آقای سعادتی گرامی، بازهم احساس میکنم با این ادعای خود، بار فاجعه المناک دوم اسد را به گردن کسانی که از داعیه ی برحق مردم خود دفاع کردند و می‌کنند، می اندازید و بصورت غیر مستقیم، از حاکمان ستمگر و استبدادگرایان حکومتی و نیز، خونخواران و جانیان وحشی که با خلق فاجعه، قلب تاریخ را با خون صدها شهید و زخمی در دوم اسد ۹۵ سرخ و رنگین ساختند، حمایت می‌کنید. این، واقعاً برای من، شوکه آور و زجر دهنده است. مگر چه لزومی دارد که تریبوین ستمگران و داعش نما ها گردید و بار مسئولیت خیانت و جنایت ضد بشری آنان را به دوش مردم خود بگذارید؟ نکته های که در این بخش از گفته های آقای سعادتی وجود دارد را می خواهم به اختصار بگیرم.

 منظور آقای سعادتی این است که در روز جمعه، اول اسد ۱۳۹۵، وقتی جلسه برهم خورد و تعدادی از اعضای شورای عالی مردمی، جلسه را ترک کردند و به مصلی شهید مزاری رفتند، در آنجا با مردم دروغ گفتند. از آقای سعادتی می‌پرسم: چه دروغی؟ مگر شورای عالی مردمی دو قطب نشده بود؟ مگر شما ما را تنها نگداشته بودید؟ مگر تلویزیون نگاه مربوط به آقای خلیلی، لغو تظاهرات را لحظه به لحظه، نشر و اعلان نمی‌کرد؟ آیا فیصله گردیده بود که تظاهرات لغو است؟ پس چرا هی اعلامیه می‌داد که تظاهرات به تعویق افتاده؟ آیا این دروغ است یا اینکه ما گفتیم ما تنها ماندیم؟ آیا این دروغ است یا اینکه ما گفتیم دیگر تلویزیون نداریم که صدای شما مردم را بشنود؟ آیا همان اعلامیه ای که از تلویزیون نگاه نشر می‌شد، صدای مردم بود؟ تصمیم مردم بود؟ داعیه مردم را منعکس می ساخت؟ مگر نماینده حزب شما در کنفرانس مطبوعاتی قبل از ظهر حضور نداشت که از پابرجا بودن تظاهرات حکایت داشت؟ آقای سعادتی گرامی! از شما انتظار داشتم و دارم که حقایق را به مردم بازگو نموده، واقعیت ها را منعکس ساخته و آنچه اتفاق افتاده بود را با مردم شریک سازید. اما این ادعای شما، نه تنها ادعای شما را تایید نمیکند که متاسفانه عدم راست بودن و نبود صداقت شما را به نمایش می‌گذارد.

آقای سعادتی گرامی! کدام حقیقت را ما کتمان کردیم؟ کدام دروغ را به مردم تحویل دادیم؟ لطفا اگر صداقت دارید، موردی و مصداقی بیان دارید تا ما هم بدانیم. من بارها گفته بودم و به آن معتقدم که، عاشق قیافه ای هیچ  کسی نبودم و نیستم. نه از بهزاد و ناجی و مهدوی دفاع می‌کنم و نه عاشق قیافه ی شما و همقطاران شما هستم. برای من، بعنوان یک جوان و شاهد رویدادهای جنبش روشنایی، آنچه مهم است، حقیقت رویدادها و انعکاس آن برای نسل های آینده است. بارها گفته ام و خواهم گفت که، اگر روایت های من، حتی خلاف موضع گیری فعلی شخصِ خودم هم باشد، پروای آن را ندارم. چون با خود عهد بستم که با مردم و نسل های آینده ای خود دروغ نگویم. چون می دانم، دروغ گفتن و کتمان حقیقت، فاجعه بار است. و ایمان دارم که، راستی و حقیقت، روزی برملا خواهد شد و دروغ‌گویان و کتمانگران حقایق، روسیاه خواهند گشت. بنابر این، بیایید با مردم خود صادق باشید و بدون غرض و مرض، آنچه حقیقت است را شریک سازید. من، رفاقت، همکاری، جوانمردی، انسانیت و با اخلاق بودن را درراستی و صادق بودن می دانم. آنانی که با خودش صادق نیست، هیچگاهی با مردم صادق نخواهد بود. آنانی که پروای مردم را نداشتند و یا ندارند، چیزی از رفاقت و همکاری و جوانمردی نمی‌دانند. بنابراین، آنچه در مصلی رهبر شهید، در شامگاه اول اسد ۱۳۹۵ اتفاق افتاد، ویدیوها موجود است و گفته ها هم مشخص. حرف های بزرگوارانی که سخنرانی کردند، نیز واقعیت دارد و در بالا بصورت سوال گونه ذکر کردم.

آقای سعادتی در بخش دیگری از کتابش در مورد من چنین نوشته است: «اصغر سروش، از جوانان فعال و رئیس کمیته رسانه ها است، کمی متفاوت تر نظر داد و گفت: “ما نباید چشم خود را در برابر واقعیت ها ببندیم. شعار دادن مشکل ما را حل نمی‌کند. بنابر این، ما باید تمام فرصت ها و چالش ها را آگاهانه تحلیل و ارزیابی کنیم”. حرف اصلی سروش این بود که من ازتظاهرات نامحدود نگرانم. این حرف سروش باعث شد که عده ای، از جمله بهزاد، در خفا از او تقاضا کردند که در مجالس عمومی شورای عالی مردمی، از طرح این‌گونه مسائل خودداری کند؛ زیرا روحیه دیگران می‌شکند (صفحه ۱۰۵)». در مورد نظری که من داشتم و نگرانی را که مطرح نمودم، آقای سعادتی دقیق روایت کرده است. واقعاً نگران تظاهرات نامحدود بودم و در نبشته ای تحت عنوان “روایت من” هم گفته ام. اما درمورد نیت خوانی آقای سعادتی، فقط یک سئوال را از آقای سعادتی دارم و آن اینکه؛ شما بر اساس چه شواهد و مدرکی گفته اید که “در خفا”، آقای بهزاد و یا دیگران از من خواسته که در جلسات عمومی، این‌گونه مسائل را مطرح نکنم؟ آیا کسی به شما گفته؟ یا خود شنیده و یا دیده اید؟ و… با آنکه، خیلی از روایت های آقای سعادتی در کتابش دقیق است، اما نیت خوانی های آقای سعادتی، واقعاً هم جالب است و هم نگران کننده. جالب بخاطر این‌که با غرض و مرض وارد شده. نگران کننده بخاطر اینکه طرح این‌گونه مسائل و روایت آن برای تاریخ، فاجعه بار است. زیرا؛ رویداد ها را آنچه که هست، به نمایش نمی گذارد و آنچه که بعضی ها می‌خواهند، می خواهد به نمایش بگذارد.

بهرحال، فعلا تا صفحه ۱۵۰ کتاب آقای سعادتی را مطالعه کردم و نکاتی که باید با شما شریک می‌ساختم، بیان داشتم. صفحات بعدی را نیز خواهم خواند و اگر ابهاماتی وجود داشت با شما شریک خواهم ساخت.

بااحترام

اصغر سروش

عضو شورای عالی مردمی جنبش روشنایی

۱۳ حمل ۱۳۹۸

دهلی جدید – هندوستان