حسین فخری
آقای دکترشریعتی هم رخت سفر بست. شاعر، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه. آدمی که سالها قلم و قدمش در خدمت ایل و تبار و به ویژه زادگاهش جاغوری زیبا بود. می خواست پیشینه اجتماعی و تاریخی مردمش را مکتوب بسازد و تلخی ها و بی عدالتی ها و زجرهایی که هزاره ها در طول سده ها کشیده بودند، از پستوهای تاریخ بیرون بکشد تا درسی باشد برای زندگی امروز و آینده آنان. هر چند به برخی از پژوهش های ایشان ایراد هایی هم وارد است . با وجود این برخی از آثار شان در این زمینه اعتباری کسبکردهاست. به ویژه در بین جوانان و شاگردان که مشتاق احیای هویت اند .
معیشت روزمره شان هم رو به ترقی بود و با آنظاهر آراسته شان می توان گفت که اگر نانش در روغن غرق نبود؛ اما سفره شان خالی هم نبود و ایکاش کسانی که هدف تحقیق شان بودند، درصدی ناچیزنام و نشان و نان اورا می داشتند. نباید آقای شریعتی از روز گار می نالید و برای رسیدن به زرقو برق زندگی به آستان صاحبانزر و زور مراجعه می کرد تا در ازای خوش خدمتی به آب و نان و رفاه آنچنانی میرسیدند .
از جانبی زمینه و موضوع کار و تحقیق و پژوهش و اعتبار و درخشش شان در داخل بود. میتوان گفت که او ماهی ای بود شناور در بین مردمش و زبان فارسی دری و گویش هزاره گی. چنین اشخاص در بیرون کار چندانی از دست شان برنمی آید و اگر کاری هم انجام دهند، تفاله آثار قدیم شان خواهد بود و یا تکرار مکررات و خداکند چنین نشود و معلومدار که در آنجاها از آسمان دالر و یورو نمی بارد. مسایل اعتبار و جایگاه اجتماعی را یک سو می گذارم. مگر بسیاری ها که رفتند به چنین سرنوشتی دچار و حیف نشدند ؟ می دانیم که کوچکشی و آوارگی واقعیت زندگی دهه های پسین است و هر کسی که رفتنی است برود؛ اما اساء ادبرا نگهدارد و همه پلهای عقبی اش را ویران نسازد. من به اینها می اندیشم و عمیقا متاسفم و هر توجیهی که ایشان و دوستان شان بتراشند، مختارند.
بعضیها وقتی پای شان به خارجه رسید، به دنیای مجازی و نمایش های فیسبوکی رو می آورند و اگربه این ها هم نشد، شروع به صدور نسخه ها و اوامر سیاسی و تئوری پراکنی و چنین کنید و چنان نکنید... غافل از این که هموطنان شان گرم وسرد روزگار را بهتر از همه چشیده اند و از حیا چیزی نمی گویند وگر نه حرف و حدیث فراوان دارند. به هر صورت خدا کند ذوق زدگی و خوشحالی جناب شریعتی دوام آورد. من از رفتن ایشان غمگینم و آن را ضایعه جدی میدانم و امیدوارم که ایشان در کان نمک غرب نیفتند و قول و قرار های شان را فراموش نکنند .