«چه کسی تاریخِ ما را خواهد نوشت؟» به دوراندیشی و ازخودگذشتگیِ چشمگیر در بحبوحهی هول و هراسی باورنکردنی میپردازد. این فیلم، داستان گروه کوچکی از یهودیان گتوی ورشو را روایت میکند که با عزمی جزم در پی حفظ شواهد و مدارکی برآمدند که اوضاع زندگی یهودیان و رفتار نازیها با ایشان را نشان میداد. روبرتا گروسمن این فیلم را با شور و حرارت و ظرافت و مهارت ساخته و به اندازهی کافی بر بهترین جنبههای انسان تأکید کرده است؛ به همین دلیل، تماشای آن از «یک فیلم ناتمام» (2010)، مستند تحسینشدهی یائِل هِرسونسکی، بسیار آسانتر است. اما این فیلم هم مثل مستند هرسونسکی از یافتههای تاریخی بهره میبرد تا اثری عالی و تکاندهنده بیافریند.
وقتی نازیها در سال 1939 به لهستان حمله کردند، امانوئل رینگِلبلوم مورخی بود که دربارهی زندگی یهودیان تخصص داشت. او بیدرنگ به اهمیت تاریخی رویدادهای اطرافش پیبرد، و به نگارش خاطرات روزانهای پرداخت که سرشار از اظهارنظرهای برانگیزنده بود. مهمتر این که رینگلبلوم گروهی از آدمهای بااستعداد-هنرمندان، اقتصاددانان، مورخان-را دور هم جمع کرد و از آنها نیز خواست که کار مشابهی را انجام دهند. او در کارش نه تنها مثل یک استاد دانشگاه دقیق بود بلکه به اقتضای آن شرایط، جدیت به خرج داد و آرشیوی از این روایتهای دستاول را به وجود آورد که اوضاع زندگی و درد و رنج ساکنان گتوی ورشو را نشان میداد.
رینگلبلوم میدید که دستگاه تبلیغاتی آلمان چنین وانمود میکند که یهودیان لهستانی کثیف، شپشو و عامل اشاعهی بیماریاند (بعضی از این بریدهفیلمهای ناخوشایند را میبینیم، بریدهفیلمهایی که موضوع اصلی مستند «یک فیلم ناتمام» هستند). او بر ثبت حقیقت و طرز زندگی مردم عادی پافشاری میکرد. این آرشیو علاوه بر خاطرات روزانه، چیزهای پیشپاافتادهای را هم در بر داشت، چیزهایی که به نظر بسیاری از مورخان، درخورِ توجه نبود-پوستر کنسرتهایی که در گتو برگزار میشد؛ نقاشیهای کودکان؛ آثار هنری، اشعار و لطیفهها.
گروسمن حال و هوای آن دوره را به شیوهای ماهرانه بازسازی میکند. روی تصاویر صدای بازیگرانی مثل جوآن آلن و آدریان برودی را میشنویم که گزیدههایی از این روزنوشتها و همچنین خاطرات رِیچل آئِرباخ، روزنامهنگار مقیم ورشو و دستیار رینگلبلوم، را میخوانند. این پروژه به شدت مخفی بود و با اسم رمز «لذت شبّات» انجام میشد؛ اعضای گروه وانمود میکردند که سرگرم تأمین غذا و کمکرسانی به شمار فزایندهی یهودیان فقیر شهر هستند.
در بین گفتگو با دانشگاهیان (از جمله ساموئل کاسوف که که عنوان فیلم برگرفته از عنوان کتاب اوست)، گروسمن با چابکی منابع گوناگونی را ارائه میکند: روایتهای بیطرفانه از وحشیگری در خیابانها؛ تأملات کنجکاوانه دربارهی تأثیر گرسنگی شدید بر روان انسان؛ تجلیل از توانایی مردم، حتی در چنین شرایطی، برای آفرینش هنر و موسیقی. به تدریج با بدتر شدن اوضاع، لحن فیلم هم تغییر میکند. اتفاقات مهم هولناکی رخ میدهد، مثل روزی در سال 1942 که یکی از گریختگان از اردوگاه مرگ «چِلمو» به رینگلبلوم و همکارانش خبر میدهد که در آن اردوگاه قتل عام سازمانیافته رخ داده است، و رینگلبلوم میفهمد که از این آرشیو نه تنها میتوان برای مقابله با تبلیغات نازیها استفاده کرد بلکه میتوان اسناد و مدارکش را برای پیگیری حقوقی و تعقیب کیفری نازیها به کار برد.
در یک سوم پایانی فیلم که بیش از پیش مهیج (و گاهی غمانگیز) است، رینگلبلوم و همکارانش مخفی میشوند و میکوشند تا کاری کنند که حتی در صورت نابودی خودشان در جنگ، اسناد گردآوریشده از بین نرود. وجود این فیلم گواه روشنی بر موفقیت آنها است اما با این حال، چگونگی دستیابی آنها به موفقیت، خود قصهای جذاب است.[1]
wjff.pl
زاخاری مورِن(در حال روخوانی از خاطرات آبراهام لِوین): خبر اخراج یهودیان به سرعت برق در گتو پیچید.
آدریان برودی(در حال روخوانی از خاطرات امانوئل رینگلبلوم): موجی از شرارت سراسر شهر را در هم نوردید. به نظر میرسید که این کار با اجازهی مقامات بالا انجام شده است.
ملیسا بلاک:وقتی نازیها اخراج دستهجمعیِ یهودیان را شروع کردند و آنها را به اتاقهای گاز فرستادند، رهبران یهودی در ورشو همهی چیزهایی را که- در جعبهها و قوطیهای شیر- گردآوری کرده بودند، دفن کردند تا شاید از دسترس نازیها دور بماند و حفظ شود. در سالهای پس از جنگ، بخش عمدهای از این اشیاء از زیر خاک بیرون کشیده شد. «چه کسی تاریخ ما را خواهد نوشت؟» عنوان مستند جدیدی است که به این آرشیو پنهانی میپردازد. کارگردان این فیلم، روبرتا گروسمن، اینجا با من است. به برنامه خوش آمدید.
روبرتا گروسمن:سلام. بسیار ممنونم که مرا دعوت کردید.
بلاک:اجازه دهید کمی دربارهی کسی حرف بزنیم که این فعالیت گروهی را در گتوی ورشو شروع کرد، امانوئل رینگلبلوم، مورخی که نیروی محرکهی این پروژه بود. بگذارید به بخشی از نامهای گوش کنیم که پیش از دستگیری و، در نهایت، اخراج و مرگ نوشت.
برادی(در حال روخوانی از نامهی امانوئل رینگلبلوم): به یاد داشته باشید که زحمتکشانِ ما تا واپسین دَم حیات به آرمانهای فرهنگمان وفادار بودند. پرچم فرهنگ و مبارزه با بربریت تا لحظهی مرگ در دستشان بود.
بلاک:این «پرچم فرهنگ» چه تصویر خارقالعادهای است. اینجا دارد دربارهی چه چیزی حرف میزند؟ منظورش چیست؟
گروسمن: فکر میکنم که منظور امانوئل رینگلبلوم و اطرافیانش از فرهنگ، جنبههای مثبت طبیعت بشر بود. فرهنگ عبارت بود از ارج نهادن به بهترین وجوه انسانیت، خلاقیت در هنر و ادبیات و موسیقی، در روابط و عطوفت انسانی و در تضاد آشکار با آنچه نازیها، دشمنان انسانیت، نمادش بودند. او واقعاً فرهنگ را نوعی مقاومت میدانست. مقاومت میتواند شکلهای فراوانی داشته باشد. برای مثال، مادری جانش را به خطر میاندازد و از گتو بیرون میرود تا برای کودکان گرسنهاش غذا بخرد. این نوعی مقاومت است. خاطرهنویسی و ثبت جنایتهای نازیها نوعی مقاومت است. این که تجربیات فردی خود را ثبت کنیم و اجازه ندهیم که به قربانیانی گمنام بدل شویم نوعی مقاومت است.
بلاک: بله، حتی همین که صرفاً اسم خود را روی کاغذ بنویسیم یا وضعیت هنری و فرهنگی یهودیان ورشو را توصیف کنیم بسیار مهم و حیاتی بود.
گروسمن: اما مسئله حتی فراتر از این بود-منظورم تأکید بر حقیقت است. آنها حاضر بودند که جانشان را به خاطر حقیقت به خطر بیندازند. آنها-امانوئل رینگلبلوم و همکارانش در پروژهی «لذت شبّات»-فهمیدند که ممکن است همهی یهودیان اروپا نابود شوند، و نمیخواستند که تاریخ یهودیان را قاتلانشان تعریف کنند.
بلاک: این مسئله-مسئلهی دیدگاه یا منظر که عنوان فیلم شما هم به آن اشاره میکند-همان مسئلهای است که ساموئل کاسوفِ مورخ هم به آن پرداخته است. کتاب او، «چه کسی تاریخِ ما را خواهد نوشت؟»، پایه و اساس فیلم شما است و در فیلم هم با او مصاحبه کردهاید. او میپرسد که از منظر چه کسی داریم به هولوکاست نگاه میکنیم. چه کسی دارد این داستان را تعریف میکند؟
گروسمن: دقیقاً. اما این مسئله به شدت مهم بود چون واحدهای تبلیغاتی نازیها همیشه در گتو بودند. نوشتهها و خاطرات فراوانی در آرشیو «لذت شبّات» وجود دارد که به این امر اشاره میکند. بدیهی است که نازیها میخواستند عکسها و فیلمهایی بگیرند که نشان دهد یهودیان از انسان پستترند. بنابراین، رینگلبلوم و همکارانش میدانستند که هدف از گردآوری شواهد و مدارک و نگارش خاطرات خنثی کردن تبلیغات نازیها است.
بلاک: اجازه دهید به بخشی از نوشتهی داوید گرابر، جوان 19 سالهی مقیم گتو، گوش کنیم که در واقع وصیتنامهاش است که بعدها در آرشیو پیدا شد. هنرپیشهای این بخش را میخواند.
jiff
هنرپیشهای ناشناس(در حال روخوانی از نوشتهی داوید گرابر): چیزی را که نمیتوانستیم با جیغ و فریاد به گوش دنیا برسانیم زیر خاک دفن کردیم. کاش زنده میماندم و لحظهای را میدیدم که این گنجینهی عظیم را از زیر خاک بیرون میآورند و حقیقت را با صدای بلند به گوش جهانیان میرسانند.
بلاک: بخش عمدهای از این آرشیو را بعد از جنگ از زیر آوار گتوی ورشو بیرون آوردند اما خیلیها از آن خبر ندارند. به نظرتان چرا این گنجینهی بزرگی که داوید گرابر از آن حرف میزند، چندان شناختهشده نیست؟
گروسمن: این همان سؤالی است که حدود 10 سال قبل وقتی کتاب سام کاسوف را خواندم از خودم پرسیدم. خیلی عصبانی شدم چون همهی عمر مشغول مطالعه و یادگیری دربارهی هولوکاست بودم اما از این ماجرا خبر نداشتم. وقتی از بقیه پرسیدم، دیدم که آنها هم از این ماجرا خبر ندارند. به نظرم، این مهمترین داستان ناگفتهی هولوکاست، یا مهمترین رویداد ناشناختهی هولوکاست است. این مهمترین، بزرگترین و دقیقترین مجموعهی روایتهای شاهدان عینی است که از هولوکاست به جا مانده است.
به نظرم، علت ناشناخته ماندن نسبیاش کمی پیچیده است. یک علت این است که در ورشو پشت پردهی آهنین باقی ماند.
سام کاسوف و پژوهشگر دیگری به نام دیوید روسکیس حدس میزنند که شاید علت مهمترِ ناشناخته ماندن یا، در واقع، از انظار پنهان ماندن این آرشیو این است که نوشتههای موجود در آن بیش از حد صادقانه است. در این نوشتهها از روسپیهای یهودی حرف زده میشود. به یهودیانی اشاره میشود که در ازای مبلغی ناچیز، محل اختفای جواهرات خانوادگی را به اعضای گشتاپو لو میدادند. تصویری که این نوشتهها ارائه میدهند پیچیدهتر از آن است که با حال و هوای دوران پس از جنگ و دههها بعد از آن سازگار باشد. این آرشیو با روایت غالب کاملاً جفت و جور نبود.
بلاک: وقتی به این نوشتهها و چیزهای جزئیِ باقی مانده از گتوی ورشو نگاه میکنید، چه میبینید؟
گروسمن: جامعهای غنی و زنده را میبینم. تمدنی ویران شده را میبینم، تمدنی به شدت متنوع. رینگلبلوم به هر کاری دست زد تا افرادی از همهی گرایشها-سیاسی، مذهبی، غیرمذهبی، پیر، جوان، ثروتمند، فقیر-با او همکاری کنند چون واقعاً میخواست تصویر کاملی را ثبت کند. این آرشیو، کپسول زمانِ تمدنی ویران شده است.[2]
بلاک: در پایان فیلم، با این واقعیت روبرو میشویم. سه میلیون یهودی لهستانی در هولوکاست به قتل رسیدند. تنها یک درصد از آنها زنده ماندند. وقتی این عدد را میشنوید، چه احساسی به شما دست میدهد؟
گروسمن: هر بار که با این واقعیت روبرو میشوم از هولوکاست و وحشیگری و نامعقولبودنش مبهوت میشوم. هفت سال قبل وقتی کار روی این فیلم را شروع کردم، وقتی به دوستانم میگفتم که دارم چه کار میکنم، چشمهایشان از تعجب گرد میشد و میگفتند، «اوه، خدای من، باز هم یه فیلم دیگه دربارهی هولوکاست». من هم به شوخی میگفتم، «اوه، نمیدونستم که 6 میلیون فیلم ساختهاند.» اما جداً فکر میکنم که هولوکاست نوعی شکاف در تمدن بود. شکافی در انسانیت. و هنوز هم داریم سعی میکنیم که بفهمیم چرا هولوکاست اتفاق افتاد، چطور اتفاق افتاد، و چگونه میتوانیم از تکرارش جلوگیری کنیم.
بلاک: صدای روبرتا گروسمن را میشنیدید، کارگردان مستند بلند «چه کسی تاریخ ما را خواهد نوشت؟». بسیار ممنونم که با ما صحبت کردید.
گروسمن: خیلی ممنونم.[3]
[1] جان دیفوره نویسندهی نشریهیهالیوود ریپورتراست. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
John DeFore, ‘Who Will Write Our History? Review’,The Hollywood Reporter, 17 January 2019.
[2] ظرف بزرگی که اشیای گوناگونی از دوران کنونی را در آن قرار میدهند و دفن میکنند تا آیندگان آن را از زیر خاک بیرون بیاورند و بفهمند که طرز زندگی کنونی چگونه بوده است. [م.]
[3]ملیسا بلاک روزنامهنگار و مجری شبکهی رادیویی اِنپیآر در آمریکا است. آنچه خواندید برگردان گزیدههایی از این نوشته با عنوان اصلی زیر است:
Melissa Block, ‘Who Will Write Our History Gives New Insight Into Warsaw Ghetto’,NPR, 20 January 2019.