محمد رفیق رجا

 

با نوشتن وگفتن انسان ظاهرمی شود.نوشتن از رویدادها مسیرهای درست را رد یابی نموده ونسل جوان را به پختگی می رساند. ارزیابی از جنبش تبسم وروشنایی به هر پیمانه که باشد برای کسانی که از دور،برای سرنوشت این جنبش دل بسته بودند، سخت جذاب واموزنده است.کتاب "کوچه بازاری ها"نوشته جوان با احساس ومستعد خادم حسین کریمی، تا هنوزبدست ما نه رسیده است.اما سخنان نویسنده جوان این کتاب را از طریق رسانه ها به تازگی شنیدم. درین باره چند نکته جدی و قابل تامل است. درین یادداشت مختصر،برخی ازمهم ترین نکات سخنان این نویسنده جوان را در محفل رونمای کتاب در "لیسه معرفت" درچند پارگراف نقل به مفهموم نموده وبعد کمی ان را توضیح می دهم:

 

اول:«جوان خام وکم تجربه ی بودم که در تظاهرات جنبش تبسم شرکت نمودم. در آن زمان فهم معیوب وحتی خنده داری از مسایل اجتماعی وسیاسی داشتم.» گفتن این سخن حق نویسنده است. اما در جامعه بلا زده وسیاسی افغانستان این سخن را عمومیت می دهند. در حالکه واقعیت این است که جنبش تبسم وروشنایی اعتراض آگاهانه، مدنی  وخودجوش نسل آگاه زمان ما بود که، بر ضد ستم برهنه وتبعیض غیر قابل انکارحکومت قومی انجام شد.

 

دوم: «فهم من از تبعیض ونابرابری تابع جو سازی بود که با قرائت غلط به خورد جوانان داده می شد».این سخن هرگزعمومیت ندارد.تبعیض قومی که در افغانستان توسط عده ای و لو به نام قوم اکثریت براقوام وملیت های افغانستان صورت می گیرد، در تاریخ منطقه ما بی سابقه است.این یک جو سازی نیست ونبود.محرومیت اقتصادی،انزوای سیاسی ،انکارموجودیت یک ملت تاریخی وقتل عام آن؛ توسط حکومت های قومی، همه از دم،  قرائت غلط وفهم نادرست نیست.

 

سوم: اظهارتردید در "قتل عام افشار"از هرزوایه که به این فاجعه نگاه کنی ، هیچ تفاوت با اظهار تردید در قتل عام هزاره ها توسط امیرعبدالرحمن وطالبان ندارد.

 

چهارم:اظهارنظرقاطع در باره داعش هنوز هم کار مشکل است.اینکه داعش که است وواقعیت آن چیست به کنار؛ اما واکنون داعش در افغانستان، به یک وسیله ای تصفیه حساب های قومی وداخلی تبدیل گردیده است.اکثریت آگاهان امنیتی بی طرف وبا تجربه در افغانستان؛ قتل عام دوم اسد را حمله نیروهای امنیتی دولت بر جنبش روشنایی می دانند.دولت اشرف غنی تا هنوزنتوانسته و یا نخواسته این واقعیت را رد نماید. اینکار این واقعیت از سوی هر کسی که باشد ، تبرئه دولت است. به همین دلیل برخی را در باره بی طرفی این کتاب به تردید انداخته است.

 

پنجم: «پروژه ملی توتاب توسط سیاست مداران به یک تضاد ملی انجامید وبهانه ای شد برای تصفیه حساب های شخصی» این سخن نیم از رخ واقعیت است. پروژه توتاب ، تبعیض غیر قابل توجیه بود که با زور وخدعه حکومت قومی اعمال شد.تحریف وتوجیه تبعیض قومی به هر دلیل که صورت بگیرد نمی تواند واقعیت به این بزرگی وبی حیایی را توجیه کند که حکومت قومی در افغانستان مناطق مرکزی را اگانه از برق محروم نمودند واین محرومیت را از طریق رهبران قومی ان مناطق،معامله، توجیه و به اجرا گذاشتند.

 

ششم: «بسیاری ازمنازعات وکشماکش های سیاسی در افغانستان، نماینده مناسبات وواقعیت اجتماعی افغانستان نیست بلکه حربه ای است برای تجارت سیاسی برای سیاست مداران.» اکثریت منازعات اجتماعی در افغانستان تابع زور گویی ها وستم قومی در افغانستان است. معامله وتجارت سیاسی هزاره ها،تاجیکها وازبکها، توسط رهبران قومی خود خوانده؛ هر گزنمی تواند پدیده واقعی "ستم ملی " در افغانستان را مغشوش نمایند.

 

هفتم: «ریس جمهورغنی با دیکته بربرخی روزنامه های افغانستان معاون دوم ریاست جمهوری را متهم نمودند که در پروژه انتقال برق به جنوب وجنوب شرقی افغانستان مزاحمت ایجاد می نماید.» این سخن، بی جان ترین جمله، از برای تحریف واقعیت است.شاید روزنامه های افغانستان هر چیزی بنویسند، اما استناد ازچنین ادعاها بهت اوراست.این سخن مثل اتهام بستن بر" راه رفتن جنازه مرده" است.آقای دانش را هیچ کسی باور نمی کند، به شمول خودش که جرئـت سر پیچی از اشرف غنی را داشته باشد.

https://www.facebook.com/khadimhussain.karimi.1/videos/2242498979393940/UzpfSTE5NDY1MDQwOTIyNTUxOTU6MjIyNjIzNjY5NDI4MTkzMg/