بسمالله رنجبر
یکی از اعضای ارشد شورای عالی مردمی جنبش روشنایی
فصل چهارم
فصل چهارم کتاب کوچه بازاریها به جنبش روشنایی اختصاص یافته است. در این بخش، نویسنده تلاش کرده است که جنبش روشنایی را از آوان شکلگیری تا خزان ۱۳۹۶( ختم مذاکرات جنبش- حکومت)مورد غور و بررسی قرار دهد. در این فصل، نویسنده خلاف فصلهای قبلی که تلاش بسیاری به خرج داده بود تا اطلاعات زیادی جمع آوری کند، به اطلاعات دست داشته خودش ولو ناقص، بسنده کرده و در مواردی هم که مراجعه کرده است، صرف به کسانی بوده که یا با خادم کریمی رفیق بوده ویا همسو.
در این فصل نگاه نویسنده بیش از حد تقلیل گرایانه و حتی در مواردی، کتمان از حقیقت است. او جنبش روشنایی را فقط به چند نفر محدود خلاصه کرده و انگار بقیه نه حضور داشتند و نه زحمتی را متقبل شدند.
فصل چهارم
فصل چهارم کتاب کوچه بازاریها به جنبش روشنایی اختصاص یافته است. در این بخش، نویسنده تلاش کرده است که جنبش روشنایی را از آوان شکلگیری تا خزان ۱۳۹۶( ختم مذاکرات جنبش- حکومت)مورد غور و بررسی قرار دهد. در این فصل، نویسنده خلاف فصلهای قبلی که تلاش بسیاری به خرج داده بود تا اطلاعات زیادی جمع آوری کند، به اطلاعات دست داشته خودش ولو ناقص، بسنده کرده و در مواردی هم که مراجعه کرده است، صرف به کسانی بوده که یا با خادم کریمی رفیق بوده ویا همسو.
در این فصل نگاه نویسنده بیش از حد تقلیل گرایانه و حتی در مواردی، کتمان از حقیقت است. او جنبش روشنایی را فقط به چند نفر محدود خلاصه کرده و انگار بقیه نه حضور داشتند و نه زحمتی را متقبل شدند.
در این فصل خواسته یا نا خواسته قهرمان درجه یک احمد بهزاد، قهرمان درجه دوم اسدالله سعادتی و در مرحله بعدی جواد سلطانی( که عضو شورا نبود) ، عزیز رویش، داوود ناجی، جعفر مهدوی و در مواردی هم شاه گل رضایی، عارف رحمانی و همایون یوسفی ( رفیق خادم کریمی که عضو شورا نبود) اند. با این تفاوت که احمد بهزاد قهرمان اما مقصر و سعادتی قهرمان ولی معصوم قلمداد شده اند.
برخورد نویسنده با برخی افراد، در فصل چهارم همواره با پیشفرض و توأم با نیت خوانی و انگیزه خوانی است و اینگونه برخورد سبب شده است که
کتاب در خیلی جاها از مسیر اصلی خودش منحرف شود و در اکثر جاها با وجودی که حقیقت را برآفتاب کرده است، ادعاهایش کُلی و همراه با ابهام است.
در برخی جاها کاملاً قضاوت مبتنی بر پیش فرضی که با خود داشته است، انجام داده به عنوان مثال وی مینویسد: " در صدر جلسه از نظر فیزیکی و میزان تسلط بر جمع و اشتراک فعال در مباحث- احمد بهزاد، اسد الله سعادتی و حاجی خلیل درهصوفی نشسته بودند. معنای تلویحی نوع نشستن و میزان اشتراکشان در بحثها و گفتگوها به گونهای بود که گویی آنها مالکان اصلی اعتراض مردم و دیگران، اعضای غیر فرعی هستند(منظورش فرعی بوده). بهزاد با چَپَنی بر شانه، بر صدر مجلس نشسته و نفوذش بر جلسه، بیشتر از سعادتی و حاجی خلیل بود".ص ۳۳۸
میبینیم که نویسنده حتی نوع نشستن افراد را هدف قرار داده و از چگونگی نشستن شان نتیجه میگیرد که گویا آنها صاحبان اصلی اعتراض و بقیه اعضای فرعی اند.
به نقل از اعضای شورای عالی مردمی جنبش روشنایی قبل از رفتن محقق و دانش از جنبش روشنایی( زمانی که من عضو شورا نبودم) خادم کریمی معمولاً در مدت زمان حضورش در جنبش، با محقق و همتیمیهای او فوق العاده مشکل داشت و هرازگاهی با حاجی خلیل سر دعوی را باز میکرد ولی با همتیمیهای خلیلی کوچکترین مشکلی نداشت و این مسأله در هنگام نوشتن کتاب نیز تبارز کرده و با استفاده از کوچکترین فرصت خواسته است که محقق را مورد هدف قرار دهد ولی خلیلی را برجسته نماید، از جمله در یک جایی مینویسد:
"در هنگامههای متشنج شدن گفتگو و به گره خوردن مسیر بحث، سعادتی مواضع تعیین کننده داشت. حاجی خلیل بیشتر به ابزارها و روشهایی متوسل میشد که از آن به(قوماندان مآبی) تعبیر میکنم. همواره در گفتگوهای خصوصی میگفتیم که خلیلی چقدر خوششانس است که کسی به درایت و هشیاری سعادتی را در کنارش دارد و آن سو تر، محقق چقدر بدشانس که در کنارش، حاجی خلیل مینشیند و از او نمایندگی میکند. در واقع، تفاوت محقق و خلیلی با قائل شدن استثناهایی در جزئیات، شبیه تفاوت میان سعادتی وحاجی خلیل تفسیر میشد. آنها آینه تمامنمای رهبران حزبشان بودند/هستند".ص ۳۳۸- ۳۳۹
در این متن بهخوبی میتوان دریافت که کریمی با این قیاس چگونه سعادتی را خلیلی و حاجی خلیل را محقق و آینه تمام نمای او میداند. سوال اینجاست که اگر بهجای حاجی خلیل، دکتر سردار محمد رحیمی و بهجای سعادتی، قربان فصیحی میبود، کریمی از مقایسه آن دو، محقق را خوششانس و خلیلی را بد شانس و سپس هردو را آیینه تمامنمای رهبران شان میدانست؟؟
نویسنده در صفحه ۳۷۱ چنین مینویسد: " کریم خلیلی پس از سخنرانی، از جایگاه سخنرانها پایین شد وبه نشانه همراهی بامردم به میان جمعیت رفت و در نخستین ردیف مردم برخاک نشست. بعد محقق، مدبر، دانش، بهزاد، سعادتی و بیشتر سخنرانهای دیگر نیز کنار او نشستند."
این ادعا در حالی مطرح میشود که در بیستم ثور از میان کسانی که کریمی نام برده است، سرور دانش و احمد بهزاد روی خاک ننشستند که البته به نقل از بهزاد؛ وقتی از او خواستند که روی خاک کنار بقیه بنشیند، انکار کرده و به کنایه گفت: نیاز نیست روی خاک بنشینیم، روی صندلی طلایی بنشینیم ولی از حق مردم دفاع کنیم".
احمد بهزاد در گردهمایی ۷ جوزا روی خاک نشست اما دلیلش رفتن کنار خلیلی و تقاضا از او برای اینکه پاسخ حملات لفظی شب گذشته آقای محقق را ندهد؛ زیرا در آن صورت این درگیری لفظی دوام خواهد یافت و مطالبه جنبش را تحت الشعاع قرار خواهد داد. که البته این تلاش مؤثر واقع شد و در آن مراسم کمترین پاسخ به اظهارات شب قبل محقق داده شد.
در حقیقت اینگونه روایت کردنِ توأم با کم دقتی، در جای جای کتاب به چشم میخورد.
پ.ن: عکسی از کسانی که درکنار خلیلی، در بیستم ثور روی خاک نشستند.
ادامه دارد