نویسند: علییزاده مالستانی

این گزارش نسبتاً طولانی است، خلاصه آن را برای خوانندگان تقدیم می کنم.

پیش از این‌که گزارش را تقدیم کنم، تأسف عمیق خودرا از فاجعه‌ای که به وجودآمد، ابراز میدارم. دراین جنگ، دولت تلفات زیاد را ازافراد تازه سن متحمل شد، اسلحه و مهمات و توپ وتانگ فراوانی دولتی دراختیار طالبان قرا گرفت.
طالبان نیز تلفات سنگینی را ازافراد تازه سن متحمل شدند. مردم نیز دچار خسارات و تلفات گردیدند. اما نتیجه صفر. هیچ‌یک ازاطراف درگیر برنده‌ای این بازی نشدند. درحقیقت همه‌ی تلفات و خسارات، را مردم افغانستان متحمل شده اند.
واقعا سیاست های امروزین، چه قدر پلید و ننگین و بی رحم است، و چه ماهرانه مردم یک کشور و یک مرز و بوم و پیروان یک دین را به جان همدیگر انداخته‌، تشنه به خون همدیگر ساخته، خود راحت به تماشا نشسته اند.
آیا به جز ازجنگ راه های حل دیگری وجود ندارد؟ آ یا اگر اقدام پیش‌گیرانه شود به چنین فجایع رو به رو خواهیم شد؟ تعمد و معامله دروقوع چنین حادثه‌های تلخ درکار است. والی غزنی تقریبا 10 روز پیش، ازاین حادثه ازغزنی بیرون رفته، بعد ازآن‌که جنگ خاتمه یافته،ایشان آمده، روی چوکی ولایت نشسته است که من والی هستم. این رقم،‌ حضور وغیاب بدون معامله و داد و گرفت های پنهانی است؟ اهل نظر و دل‌سوزان جامعه باید ریشه‌های اصلی این فاجعه های درد ناک را دریابند. واینک خلاصه گزارش:
درگیری شب جمعه 19/5/1397 شروع شد. صبح جمعه برای بعض دوستان تلفون زدم، گفتند: امشب طالبان داخل شهر شده، با دولت جنگ شدید دارند. ازجزئیات واقعه ما اطلاع نداریم.
نفرهایی که ازشهر می آمدند و بعض کسانی را من فرستادم که ازداخل شهر احوال بیاورند، می گفتند: شهردراختیار طالبان است و اماکن دولتی دراختیار دولت. اما همه از تلفات سنگینی که طالبان متحمل شده اند، خبر می دادند. یعنی درامشب درپیش قوماندانی امنیه، پیش روی امنیت ملی، چوک مسعود، پشتون‌آباد، درپل حیدر آباد، درپُسته‌ای «حسن آباد» و جاهای دیگر، ما جنازه‌های زیادی ازطالبان دیدیم.
دولت نیز تلفات سنگینی را متحمل شده بود، یک نفری که درشفاخانه‌ی ملکی کار می کند، ازیک رقم بالایی ازکشته وزخمی نیروهای دولتی خبرداد که به شفاخانه انتقال داده شده اند. ( دولت گزارش هایی را که ارتلفات می دهد دروغ است) کسانی که با شفاخانه سر و کاردارند می گویند: ازدرب و دروازه شفاخانه جوی خون جاری است. ازشدت بوی و عفونت کسی سرخودرا به شفاخانه پیش نمی‌تواند. درمیان جاده‌ها و کوچه‌ها جنازه‌ها افتاده، بوی جنازه، مردم را اذیت می کند.
روز شنبه 20/5/1397 ساعت 5 بجه، تازه درس طلاب را تمام کرده بودم، می خواستم به جایی بروم، خبرآمد که طالبان وارد «نو آباد» شده بالای منزل حاج دانش( ازمالستان) منزل پدر شهید میثم(ازقرباغ) و بلند منزل های دیگر، موضع گرفته‌اند و پرچم خودرا برافراشته
‌اند. هرچه پایه‌های تلفون بوده، به آتش کشیده‌اند. هم اینک، سر راهت – درحوزه 5 «نوباد» پرازطالب است، برگشتم.
به طلاب مدرسه گفتم: وضعیت اینچنینی است، معلوم نیست تا کی دوام پیدا می کند. ارتباط تلفونی قطع شده، پدر و مادر شما ناراحت اند و نیز اگر وضعیت دوام پیدا کند، خرج و مصرف شما فراهم نمی .شود. شما بروید راه مالستان و ناهور به روی شما بازاست. آن ها گفتند: شما نیز این‌جا نمانید بروید، مالستان یا جای دیگر. گفتم: رفتن خودرا به مصلحت نمی دانم، خود با فامیلم همین جاهستم پناه من به خدا. پناه شما نیز به خدا بروید. بنا به پیشنهاد آقای صادق اکبری همه‌ی شاگردان به ذمه‌ی خود نذر گرفتند که برای سلامتی همه یک یک قرآن ختم کنند. ( برای شاگردانم دلم سوخت؛ پول نداشتم که برای شان سفریه بدهم. برای هریک 100 افغانی دادم. آن ها تا شهرستان و دایکندی چه چگونه خودرا رسانده باشند. آن‌ها نیزنگران من بودند.)
روز یک شنبه 21/5/1397 آقای حاج فاتح ازمیرادینه مالستان و جمع دیگری آمدند، نقل کرد: دیروز وقتی شنیدم طالبان به نو آباد آمده، ازیک راه فرعی طرف مسجد امام زمان(عج) می رفتم، باچند طالب رو به رو شدم گفتند:
«کجا می روی؟»
گفتم: «شما این جا چه کاردارید؟»
گفتند: «ما مجاهد هستیم.»
گفتم: «من یک موسفید هستم، آن کلان شمارا می خواهم.»
گفت: «کلان ما منصوراست.»
گفتم: «منصورکجاست؟» وی مخابره کرد. گفت: منصوردر بازار نو آباد است. برگشتم، طرف بازار، درهمان حال حاجی دانش، حاجی مبارز، امینی و کسانی دیگر، نیز آمدند. منصور را پیدا کردیم و پرسیدیم: «شما برای خراب کردن آمدها‌ید یا برای اباد کردن؟»
گفت: «ما برای آباد کردن آمده ایم، ما ازین وضعیتی که پیش آمده رنج می بریم و ناراحت هستیم، ولی چه کنیم حالا شده».
گفتیم: «ما برای مسئولین حوزه 5 نو آباد گفتیم، جنگ نکنید بروید ازین جا، آن ها ازحوزه رفته اند، شما بامردم نباید کارداشته باشید، گفتند ما با مردم کارنداریم.
بعد وارد حوزه شدند، کسانی که درحوزه بودند، یک مقدار اسلحه و مهمات حوزه را باخود برده بودند، بقیه را طالبان درموترهای خود انداختند، سپس حوزه را و9 ملی بس پاکستانی که پهلوی حوزه بود به اتش کشیدند.
بعد گفتند: «ما برای مشورت آمده ایم چه کار کنیم؟»
گفتم: «ما و شما ازروزهای قبل گفته بودیم که باکسی جنگ نداریم، اما اگر کسی به خانه های ما وارد شوند، باهروسیله ای دردست داریم دفاع می کنیم. شما ازهر مسجد مردم را جمع نمایید، ازمیان خود نماینده تعیین کنید که باسران طالبان بگویند ازمطقه نو آباد بیرون شوید».
آن‌ها رفتند و ساعت 2 بجه همان روز درمسجد فاطمه زهرا(ع) جمع شدند، سه مورد را به تصویب رساندند که با طالبان درمیان گذاشته شود
:1 – طالبان ازبالای منازل پائین شوند.
2– به خانه های مردم داخل نشوند، اگر داخل شوند به هروسیله‌ای که دست ما برسد ازخود دفاع می کنیم.
3 – کسی را به نام دولتی مورد تعقیب قرارندهند.
نمایندگانی که ازمیان شان انتخاب می شوند، 3 ماده فوق را در«دفتر شورای مردمی نو آباد» با ملا روحانی درمیان می گذارند.( ملا روحانی که مردم وی را« ملا کیبل» موگویند بالاترین مقام مسئوول طالبان است. مدتی درزندان « گوانتا ناما» هم بوده) وی دو ماده اول و دوم را قبول می کند، درمورد ماده ای دوم می گوید: هرکه پیش خانه ای شما آمد، بکشید جوابش را من می گویم.
درمورد ماده 3 می گوید: شما باید نفرهای دولتی خودرا معرفی کنید، تا اسلحه خودرا برای ما تحویل دهند، مابرای شان سند معافیت می دهیم.
نمایند گان می گویند، ما دراین مورد تصمیم می گیریم و نتیجه را باشما درمیان خواهیم گذاشت.
روز دوشنبه 22/5/1397 شنیدیم، خانه های خالقداد اکبری، چنگیز، عمار( وکلای شورای ولایتی) را می خواسته‌اند به آتش کشند، مردم محل مانع می شوند. و نیز خانه ای امین «پیکی»( قبلا آمر حوزه 5 نو آباد) را پرسان می کرده اند. مردم می گوید: وی سه سال پیش کشته شده، به خانه و زن و بچه اش چه کاردارید؟ خانه ای آقای حقجو( ازمالستان) را تلاشی می کنند، چیزی نمی یابند، دیش آنتنش را خراب می کنند.
نقل کردند یک طالب دست یک بچه‌ای کوچک را دردست خود داشت. نوازشش می داد و می گرداند. وی نشان می داد که این خانه فلانی و این خانه ای فلانی است( در اردو و یا کارمندان دولت اند) درمیان طالبان نیز از بچه هزاره بوده که سر وصورت خودرا پیچانده بوده اند. یک نفری که بالای تانگ سوار بوده گفته که من ازشیرداغ هستم.
بعد ازظهر روز دوشنبه گویی که نیروهای تازه ازکابل رسید. خبر رسید که طالبان ازشهر عقب نشینی کرده درمنطقه « مُغُلان»( رد شده ازحکیم سنایی و دردامنه نو آباد و قلعه شهادت) جمع شده اند، احتمالا امشب فرارخواهند کرد.
شب سه شنبه 23/5/1397 طالبان حد اکثر ازراه نو آباد باچراغ های خاموش طرف « خوگیانی» (مقراصلی خود) می روند.
قرار گزارش های پیاپی درهمان شب، طالبان در دو مسجد شهرغزنی، که چندان فاصله زیاد باهم نداشته است، یکی به نام مسجد «بلال» و دیگری به نام «دار الحفاظ امیرالمومنین علی و بی بی عایشه(رض)» که به نام« گُدُول» یاد می شود و در سمت «خاک غریبان» واقع است، جمع بوده، توسط بمباران های هوایی هردو مسجد با خاک یک سان می‌شود. شاهد عینی نقل کرد که مامورین صلیب سرخ جنازه هارا از زیر آوار بیرون می کردند. شاهد عینی دیگر، در روز جمعه 26/5/1397 نقل کرد که درهمان دو مسجد تا هنوز جسد با قی مانده، بوی جنازه زیاد است. چپلک، چانته، شاجور، لونگی و ... همه پرازخون زیاد است. من حالا ازهمان جا آمده ام.
و نیز درمنطقه« خَشِک» ( درامتداد خاک غریبان) بمباران های هوایی زیاد بود که ما می شنیدیم. می گفتند: آنجا نیز یک مسجد را که میانش طالبان بوده، باخاک یکسان می‌کنند.
نتیجه:
کسانی که به شهر و منطقه‌های جنگی رفت و آمد داشته اند، درمجموع میزان تلفات را ازجانبین و مردم، به 900 الی 1000نفر تخمین می زنند.
اما خسارات: یک بخش بزرگ بازار رو به روی قوماندانی تا نزدیک صرافی کهنه همه سوخته است.
بازار پخته فروشی و چند مارکیت تا دواخانه مولانای( خواجه عمری) سوخته است.و نیز دکان های زیادی سوخته که رقم آن ها تاهنوز نامعلوم است.
بی کاری و سردرگمی، ترس و واهمه، فاسد شدن مواد خوراکی ازقبیل سبزی‌جات، گوشت و میوه‌جات، فعلاً قابل برآورد نیست.
این است حکومت داریی حکومت مداران افغانستان. آقای اشرف غنی درسخنرانی خود( درغزنی) گفته: من تا دوروز که درغزنی جنگ بوده هیج خبرنداشتم، تلفونم کریدت نداشت!