خشونت خانوادگی، و نقض حقوق بشری زنان، یکی از معضلهای عمدهجوامع امروز در جهان است. اما در کشورهای آسیایی بیشتر از کشورهای مترقی و مدرنِ غرب است. خشونت های خانوادگی و نقض حقوق بشر زنان در افغانستان و پاکستان، علاوه برآنکه ریشههای روانی، اقتصادی، و پیآیند جنگ و ترور است؛ بلکه ریشه عمیق تر داشته و از جلوههای فرهنگ قبایلی و باور و دیدگاه زن ستیزانه جامعه بستهسنتی دارد. بنابراین، در این اواخیر، یکی از چالشهای بسیار اساسی برای جامعه مهاجر و بویژه جامعه هزاره در آسترالیا بودهاست. باید اعتراف کرد، گسست فرهنگی و عدم توجه به بحران هویت فرهنگی، تاریخی و اعتقادی، زمینه ساز بحران و سبب خشونت های ویرانگر خانوادگی و بسا قتل بودهاست. متأسفانه در جامعه ما به معضل خانوادگی تا هنوز توجه، نشده، یا کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست.
هزارهها در آسترالیا، یک جمعیت قابل توجهی را تشکیل میدهند، و هر زوز جمعیت شان رو به افزایش است. هزارهها در زمینه کار، فعالیتهای اقتصادی و علمی در حال رشدند. اما در زمینههای اخلاق رفتاری در خانواده، تربیت کودکان و حقوق زنان، و حقوق کودکان، براساس معیارها و قوانین حقوق بشر و آسترالیا، فاقد دانش و آگاهی لازم هستند. اگر به این مشکل اجتماعی سازمان یافته توجه نشود، خشونت های جسمی، روحی، روانی و اقتصادی علیه زنان رو به افزایش بوده و هر از چندگاهی قربانی می گیرد، چه این که گاهی باعث به فاجعه و قتل میشود. نوشته ذیل، بازتاب دهندهی یکی از این موارد خشونت های خانوادگی که منجر به قتل شده می باشد، که در شهر میلبورن رخ داده است.
دیشب نوشتهی را که یک خانم (سیما علی) درباره دوستش که توسط شوهر هیولا صفتاش به قتل رسیده بود خواندم(پست قبلی)
عکس مقتول را که دیدم به نظر آشنا می رسید،
این نوشته به مکان این رویداد تراژیک اشاره نداشت، از روی عکس حدس زدم که مربوط استرالیا باشد، بعد از جستجو در گوگل متن گزارش خبری این رویداد را پیدا کردم که این خانم (فاطمه بتول) در همین جایی که ما زندگی می کنیم همپتون پارک توسط شوهر ۴۴ ساله اش روز شنبه هفت جولای امسال به قتل میرسد و بعد از قتل خود قاتل (محمد جعفر حسن) به پلیس زنگ می زند و به جنایت خود اعتراف می کند.
حدود سه ماه از این ماجرا میگذرد اما خبرش تازه پیچیده!!! (این نوشته تاکنون بیش از ۱۲۰ بار به اشتراک گذاشته شده)؛ این نوشته یاد آور شده که این خانم هشت سال زیر شکنجه این هیولا قرار داشته اینک وی برای همیشه راحت شده و یک دخترک معصوم شش ساله از وی بهجای مانده نویسنده در انتها نبود قوانین جزایی سختگیرانه را دلیل ادامه این چنین خشونتهای خانگی میداند و نویسنده عزم خود را برای درخواست عدالت برای این قربانی اعلام می دارد.
من از چگونگی این کیس خبر ندارم اما تعجب می کنم که چرا سالها این خانم با چنین فشاری آنهم در استرالیا زندگی کرده؟
میتوان حدس زد که وطنداران ما اینجا از اینکه پایشان به پلیس و دیگر نهادها باز شوند وحشت دارند، میترسند که خانوادهشان از هم بپاشد، کتمان میکنند، حتی دوستان و آشنایان و آنانی که از موضوع خشونت خانگی دوستانشان خبر دارند نیز دخالت نمیکنند در حالیکه اطلاع دادن به پلیس و نهادهای مربوطه و درخواست کمک از آنها یک وظیفه اخلاقی و انسانی همه است؛
تا جایی که خبر دارم در موضوع خشونت خانگی نهادها و ارگانهای زیادی برای کمک دخیل است و سطح اقدامات قانونی هم متفاوت است و این به نفع کانون خانواده هست تا از چنین خدماتی بهره بگیرند،
بطور مثال اگر این مورد قبلن گزارش می شد شاید مشکلات روانی عامل این جنایت یعنی شوهر شناسایی شده و تحت مشاوره و درمان قرار می گرفت که هم جان یک انسان را نگیرد هم خود را بدبخت نکند و هم دخترک خردسال اش را از نعمت پدر و مادر محروم نکند.
دخالت پلیس و نهادها از مشاوره، ارجاع به کورسهای آموزشی، ارجاع به مراکز روانشناسی، دور نگهداشتن موقت از خانه،
بازداشت و نهایتن جدایی دایمی را شامل می شود و در تمام این مراحل طرفین تحت نظارت و مراقبت و ارزیابی افراد متخصص قرار دارند؛
مردان افغان یا هزاره را همه میشناسیم، همان آدم قبلی است که در ایران، کویته و یا افغانستان بزرگ شده و زندگی کرده، اینجا فقط جغرافیای زیستاش عوض شده خوی و بوی، عادتها، سطح تمدنی و تربیتیاش همان است که بوده تازه عقبتر هم رفته،
زیرا اینجا به علت مشکلات زبانی و شغلی تحت آموزشهای همگانی و مدنی قرار ندارد، حرص و ولع پول در آوردن بیشتر، وی را وا داشته هفت روز هفته را ۱۲ ساعت در روز مثل خر، کار گری کند آنهم با دستمزدی کمتر، کاری غیر قانونی، فرار از مالیات و بیمه و خوردن از دستمزد کارگران زیر دستش،
خرید خانه و موتر و ملک بیشتر، رفتن زیر وامهای سنگین بانک و قسطها و پرداختها و بلها و جریمههای متعدد آرامش روحی و روانیاش را سلب کرده است؛
او زن را انسان درجه دو می داند و او را مثل بَرده و کنیز می بیند حق و حقوق و احترامی برایش قایل نیست، تعصب و غیرت بیجا نسبت به زن دارد، او را به درس و تحصیلات عالی و کار و اجتماع و تماس با دیگران (خارجیها) منع میکند، رفتارها، و تماسها و حساب بانکی وی را کنترل می کند آخرهای هفته را به گردش و تفریح و رفتن به جاهای دیدنی یا فستیوالها یا رستورانها نمی گذراند و ووو
خوب این آدم با این اخلاق زشتاش همان چهارپای هست که بوده و گاهی که از کوره که در رفت چنین میکند که این هیولا کرده است؛
سهمگیری اجتماع و رهبران کمیونیتی برای ارتقای آموزشهای مدنی و حقوق بشری زنان و اطفال و رام کردن این هیولاها و بیتفاوت نبودن دوستان و فامیل در برابر خشونتهای خانگی کمترین کاری است که می شود برای کمتر شدن این گونه وقایع انجام داد.