نویسنده: ویلیام میلی (بخش اول) به نقل از کتاب "افغانستان – طالبان"
ترجمه: عبدالغفار محقق
"آن کس که درجست وجوی رستگاری روح خویش ودیگران است، نباید از راه سیاست به جست وجوی آن بپردازد؛ چرا ک خواسته های سیاسی تنها به وسیلۀ خشونت به انجام می رسد".
ماکس وبر
در ۲۷-۲۶ سپتامبرسال ۱۹۹۶، کابل پایتخت افغانستان به اشغال نیروهای مسلحی در آمد که به عنوان "طالبان" شناخته می شدند؛ نامی که از شکل جمع فارسی لغت عربی "طالب" به معنای محصل علوم دینی گرفته شده است. آنها با بی تفاوتی نسبت به دیدگاهای جهانی، نظم جدیدی را بر شهر تحمیل کردند. سکنۀ کابل وقتی از خواب برخاستند، با جنازه متلاشی شدۀ نجبیب الله، رئیس جمهور کمونیست سابق، مواجه شدند که از ستونی در میدان آریانا آویخته شده بودند. در کنار جنازۀ نجیب الله، جسد برادر جوان نگونبخت او که تصادفاً در هنگام سقوط کابل به دیدار نجیب الله در مقر سازمان ملل متحد در کابل آمده بود نیز به چشم می خورد. اما این صرفاً یک آغاز بود.
طی چند روز -براساس یک سلسله تغییرات بسیار گسترده - رهبری جدید، فرمانهای راجع به یک رشته مسائل اجتماعی صادر کرد که نگرانی و اضطراب گسترده ای را پدید آورد. زنان که از حدود چهار دهه قبل اجازه داشتند آزادانه در کابل گشت و گذار کنند و اکثریت دانشجویان دانشگاه کابل را تشکیل می داد، از این پس فقط در صورتی می توانستند از خانه خارج شوند که خود را در برقع می پوشاندند. به مردان به طور شدیداللحنی گفته شده بود که باید طبق دستورات اسلامی ریش بگذارند و اگر چنین نکنند، مجازات بر موازین قانون شریعت اسلامی متوجه آنها خواهد بود. در روز های بعد، روزنامه نگاران خارجی داستانهایی راجع به لت وکوب زنان در اماکن عمومی توسط متعصٌبین مسلح به آنتن های رادیوی موتر (اتومبیل) و نیز داستانهایی دربارۀ ممنوعیت موسیقی، کست هایی تیب، گُدی پران بازی، کبوتربازی و شطرنج منتشر ساختند. به علاوه شمار زیادی از مردم رد تجسّسهای خانه به خانه توسط طالبان دستگیر شدند واین امر باعث شد سازمان عفو بین الملل هشدار دهد که ترور و وحشت بر شهر کابل حکمفرفا شده است. به نظر می رسید که بنیادگرایی مذهبی از نوع بسیار خصومت آمیز آن متولد شده است.
با وجود این، چنان که غالباً در افغانستان مصداق دارد، افسانۀ فعالیتهای طالبان از آنچه گزارشهای فوری بیان می کردند، پیچیدهتربود. طالبان در کابل سخت تر از شهر جنوبی قندهار (از اواخر ۱۹۹۴ به بعد) کوشیده بودند و نیز سخت تر از شهرغربیِ هرات (از سپتامبر ۱۹۹۵ به بعد) که جامعۀ بین المللی مخالفت چندانی با آن نکرده بود، سعی و تلاش کرده بودند. (هویت قاتلان نجیب الله تا حدی مرموز باقی ماند و بیشتر بدبینی متوجه کمونیستهای جناح خلق پشتون بود که به خصومت با نجیب الله شهرت داشتند و در صفوف طالبان نفوذ کرده بودند. بازگشت زمان، روشن شد در حالیکه طالبان با اتکا بر اشغال کابل در پی کسب شناسایی بین المللی بودند، مرکز عملیات آنها در قندهار باقی ماند، جایی که رهبرِ دور از انظار آنها – یک روحانی یک چشم به نام محمد عمر که هرگز عکسی از وی گرفته نشده بود – به عملیات ادامه می داد. شاید به دلیل دور بودن مرکز فرماندهی طالبان بود که اجرای احکام آنها در کابل نامنظم و مقطعی بود. به علاوه شواهد قابل ملاحظه ای حاکی از آن بود که طالبان قویاً مورد حمایت دولت پاکستان به رهبری بی نظیربوتو، که اتفاقاً زنی تحصیل کرده در آکسفورد و هاروارد بود، قراردارند- همچنین ناظران خارجی شاهد سکوت وزارت خارجۀ ایالات متحده نسبت به روی کار آمدن طالبان بودند، در حالی که آمریکا به طور معمول نسبت به کوچکترین نشان تجدید حیات افراط گراییاسلامی یا ارتکاب گروهها به کشت خشخاش – حساسیت نشان می داد. در افغانستان به نظرمی رسید که "مواد مخدر – بنیادگرایی" تا حدی مورد قبول واشنگتن قرار گرفته است؛ احتمالاً به دلیل اعمال نفوذ شرکتهایی که امیدوار بودند منابع انرژی را از مسیر افغانستان از ترکمنستان به پاکستان انتقال دهند و نیز به دلیل اعمال نفوذ مخالفان ایران، کشوری که هیچ علاقه ای به طالبان ندارد. [اما اینک ایران در کنار روسیه به رهبری پوتین، یکی از حامیان طالبان تروریست به شمار می رود.]
در ظرف مدتی کوتاه، آژانسهای کمک رسانیغـرب مستقر در کابل، خود را درگیر مجادلهای سخت یافتند، برسر این که آیا بهتر است با طالبان کار کنند تا رساندن کمکهای مادی به مردم محلی را تضمین کنند؛ یا طالبان را کاملاً منزوی سازند تا به آنها بفهمانند که سیاستهایشان برای دنیا و مجامع بین المللی – که به طور فزایندهای خواستار حرمت نهادن به حقوق زن و مرد هستند – پذیرفتنی نمی باشد. این مجادله، پرسشهای آشکاری را در مورد اثرات اجتماعی مواضع سیاسی مختلف در قبال ویژگی های طالبان مطرح ساخت. عقب نشینی مهم نظامی طالبان در ماههایمی و جون ۱۹۹۷ نیز چنین پیامدی داشت. تلاش طالبان برای اشغال افغانستان با ترتیب دادن یک کودتای داخلی توسط ژنرال عبدالملک پهلوان علیه فرمانده نظامی، عبدالرشید دوستم، به طور فاجعه آمیزی با شکست مواجه گردید. فقط چهار روز پس از فرار دوستم به ترکیه در ۲۴ می، نیروهای ملک به طور بیرحمانهای علیه متحدان طالب خود وارد عمل شدند. خروج دوستم باعث شد که طالبان پیش از موقع به فتح و پیروزی خود ببالند و این، پاکستان، عربستان سعودی و امارت متحدهعربی را گمراه ساخت به گونهای که طالبان را از نظر دیپلماتیک به رسمیت شناختند. این گامی شتاب آلود بود و رهبران دور اندیش تر این کشورها، بعداً از این بابت تأسف خوردند.
باجود این، ویژگیهای طالبان کمتر از آنچه انتظار می رفت، مورد توجه قرار گرفته و این، مسأله ای است که این کتاب می خواهد به حل آن بپردازد؛ آیا ظهور طالبان یک پدیدۀ گذراست یا چیزیاست ماندگار که جامعۀ بین المللی باید در آینده با آن سروکار داشته باشد؟ [امّا اینک چنین می نماید که این پدیدۀ شوم برای تداوم بازی بزرگ میان قدرت های بزرگ جهانی و کشور منطقه در آسیا دوامدارشده است.]
آیا آنها بازتابی از بنیادگرایی متعصب هستند؟ آیا اعاده کنندۀ سنت هستند و متمایل به اصلاحات از طریق ترغیب و ارائه الگو می باشند، یا تظاهری هستند از نیروهای توتالیتر که می خواهـد کل زندگی خصوصی را تحت کنترل عمومی در آورد؟ نویسندگان این کتاب، جنبه های مختلف راههای به ظهور رسیدن طالبان و تأثـیـر آنـان بر منطقۀ افغانستان؛ دور نماهای بازسازی پس ازجنگ در این کشور و روند احتمالی آیندۀ اجتماعی و سیاسی آن را روشن ساخته اند. این مسأله که آیا طالبان نمایندۀ تولـد دوبارۀ بنیادگرایی اند یا نه، مسأله ای است بسیار دشوار و پیچیده و نهایتاً پاسخگویی به آن را به عهدۀ خوانندگان این کتاب می گذاریم. امّا برای فرمول بندی این سؤال، می خواهم در این مقدمه، پنچ کار را انجام دهم: نخست طرح کردن تحولات اخیر افغانستان در متن و زمینۀ تاریخی انها؛ دوم بررسی ابعاد بحرانی که طالبان در نیمه سال ۱۹۹۷، به طور غیر منتظره ای با آن مواجه گردیدند و تعمّق بر چـگونگی روشن سازی ویژگیها و نقاط ضعف و قوت این جنبش توسط این نکات؛ سوم، بررسی اجمالی ریشه های اجتماعی و آیینی طالبان؛ چهارم، بررسی برخی ابعاد بنیادگرایی از نظر مفهمومی و تاریخی و نیز بررسی سایر مفاهیمی که توسط آنها می توان ویژگیهای طالبان را ترسیم نمود و پنجم، مطرح ساختن برخی نتیجه گیریهای نویسند گان این کتاب.
ادامه دارد