از آنجایی که ترور انسان هزاره، پشینه ای دراز در تاریخ سیاسی افغانستان دارد، جای هیچگونه شک و تردیدی در آن وجود ندارد؛ زیرا سلاح فاشیسم و هژمونیسم قومی، حذف فیزیکی انسان غیر از تبار فاشیست ها و هژمونیست ها است. بنابراین، قتل عام و حذف انسان هزاره از حضور در عرصه سیاسی، اداری و نظامی و...در طول تاریخ سیاه سیاسی افغانستان، سازمان یافته انجام می شود.

 

استراتژی تروریست ها چه دولتی و چه غیر دولتی ایجاد خشونت و هراس و ناامنی و اضطراب روانی در جامعه و به ویژه جامعه هزاره است تا خود به اهداف سیاسی شان دست یازند و آن حکومت تک قومی و استبدادی و تبعیض آمیز است. از این رو، هر از چندگاهی خشونت های تروریستی تکرار می شوند. زجرمندانه، باید گفت که تأثیر روانی آن تا هنوز بیشتر، جامعه هزاره را از لحاظ روانی آشفته تر از پیش ساخته است. یکی از جنبه های آشتفتگی آن پرداختن به خود است. به تعبیر دیگر خود را متهم ساختن (Self blaming) است. این روند یک نقطهٔ ضعف آشکار است، که در دراز مدت نه تنها اعتماد به نفس (Self steam) و یا توانمند سازی جامعه ما را از آسیب رسانده، از بین می‌برد، که کم کم‌ به یک بیماری مزمن روان پریشی در جامعه تبدیل می شود. آنگاه هیچ کسی به همدیگدیگر اعتماد نمی کنند؛ بلکه بازتاب آن پرداختن به تضادهای فرعی، به جای تشخیص درست از وضعیت موجود و شناخت از تضادهای عمده و کلان در کل جامعه است. چه این که تلاش می شود تا هزاره رویکرد رادیکال و خشونت آمیز بدون تفکر و غیر عقلانی پیدا کند.

ناگفته نماند، که تمام اقوام و ملیت ها، حتا جامعه پشتون دشمن انسان هزاره نیستند؛ بلکه آنها خود نیز قربانی رادیکالیزم مذهبی و فاشیسم و هژمونیسم قومی هستند و رنج می برند. منتها آنها در معرض ژینوسایت و تبعیض سیستماتیک قرار نداشته است، اما هزاره به طور سیستماتیک در معرض تبعیض و ژنوسایت بوده اند، اما اینطور هم نبوده است، که هیچ انسان هزاره، تبر فاشیست ها را دسته نکرده باشند. مانمی توانیم مطلق اندیشی کنیم.

بنابرآنچه گفته آمد، در وضعیتی که انسان هزاره امروز قرار دارد، به نظر این قلم یک وضعیتی نه تنها گذرا، که اضطرار نیز است. وضعیتی اظطراری به این معنا‌ که انسان هزاره برای نجات و رهایی خویش از یک بحران و توفان حمله هاتروریستی همه جانبه نیاز به انسجام، نظم، تعیین هدف، استراژی و تاکتیک دارد.
دشمن تاهنوز برای گم کردن رد پای خویش، مغشوش کردن افکار عمومی از حملات وحشیانه انتحاری میدان روشنایی، ۲۳ جولای ۲۰۱۶، تا حمله دیروز ۱۲ می ۲۰۲۰، از روش شایعه و توطئه استفاده کرده است. گروه موسوم به داعش مسئولیت حمله را به عهده گرفته است؛ اما نیروهای امنیتی بعد از انجام حمله آنها را در یک درگیری چهار ساعته از پا در آورده اند. بعد طالبان را مسئول دانسته و طالبان دولت را و گروه نا معلوم به نام داعش مسئولیت را پذیرفته است. داعشی که دو روز پیش از حمله انتحاری دیروز رهبر شان توسط دولت دستگیر می شود. نفس‌ این برخورد و بازی های دوگانه پرسش بر انگیز است. به هرصورت دشمن می خواهند هزاره، رویکرد شهری شان را از داده، مثل گذشته به کوهساران پناه برند و یا کشور را ترک کنند که این وضعیت برای هیچ یکی از رهبران هزاره چه در داخل رژیم و چه بیرون از آن قابل قبول نبوده و نیست. همچنان هیچ کسی نمی خواهد انسان هزاره قتل عام شود، اما چون رهبران هزاره بر محور واحد تجمع ندارند و لذا از دیدگاه های مختلف و مخالف و گاهی هم متضاد به دفاع از منافع هزاره و یا منافع خود را منافع هزاره تلقی کرده، پرداخته اند. اگر انسان هزاره امروز، به کنگرس هزاره فکر نکند و هزاره سنی، شیعه، اسماعیلی و لایک و سکولار دست به دست هم ندهند، برای بقایشان نیاندیشند، نه تنها منافع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هویت اجتماعی شان در معرض حذف قرار دارد؛ بلکه از لحاظ جغرافیایی و فیزیکی نیز مورد تهدید جدی می باشند. در نتیجه تداوم راهکار شهید مزاری که تشکیل کنگره بامیان بود، اینک نیز نیاز زمان و مکان جامعه ما است و هر گونه سنگ اندازی در این مسیر خیانت به منافع مردم ما بوده و اشتباه تاریخی و استراتژیک مرتکب شدن در تاریخ به حساب می رود.

فاعتبروا یا اولی الابصار!

حسن رضایی ۱۳ می ۲۰۲۰ ملبورن