گفتاری از آلبرت اینشتین
اگر منابع و ذخایر جهان به درستی تقسیم میشد و ما نیز چون بردگان اسیر دست نظریهها و سنت های سرسخت اقتصادی نمیبودیم، بیگمان هم پول و کار و هم مواد غذایی به اندازهی کافی برای همه وجود داشت. پیش از هرچیز، اما، نباید اجازه دهیم که از اندیشهها و تلاشهای سازندهی ما جلوگیری به عمل آید و یا سؤ استفاده از فعالیتها ما جنگی جدید تدارک دیدهشود. من نیز همانند متفکر بزرگ آمریکایی، بنجامین فرانکلین، بر این باورم که «هرگز جنگی خوب و صلحی بد و جود نداشتهاست.»
من نه تنها صلحطلبیم، بلکه صلحطلبی مبارزه جویم که برای بر قراری صلح با تمام وجود نبرد میکنم. هیچچیز قادر به از میان برداشتن جنگ نیست، مگر آنکه انسانها خود از رفتن به جبهه سر باز زنند. برای تحقق آرمانهای بزرگ، نخست اقلیتی مبارز تلاش و کوشش میکند. آیا بهتر نیست در راه صلح که به آن ایمان داریم رنج کشید تا در جنگ، که به آن باوری نیست، نابود شد؟
هر جنگ حلقهای است که به زنجیر بدبختی بشر افزوده میشود و مانع رشد انسان میگردد. از این رو سرپیچی عدهای هر چند کم از شرکت در جنگ، میتواند نمایشگر اعتراض عمومی علیه آن باشد. تودههای مردم، اگر در معرض تبلیغات مسموم قرار نگیرند، هرگز هوای جنگ در سر ندارند. باید به آنها در مقابل این تبلیغات مصونیت داد. باید فرزندان خود را در مقابل نظامیگری «واکسینه» کنیم؛ و این کار زمانی ممکن میگرد که آنان را با روح صلحطلبی تربیت کنیم. بدبختانه ملتها با هدفهای نادرست تربیت شدهاند. در کتابهای درسی به جنگ ارج مینهند و وحشت و خرابیهای آن را نادیده میگیرند و از این طریق کینهتوزی را به کودکان تلقین میکنند. من اما میخواهم آشتی بیاموزم نه نفرت، عشق بیاموزم نه جنگ.
کتابهای درسی از نو باید نوشته شوند تا بتوانند به جای دامن زدن به اختلافات قدیمی و ابدی و ساختن پیشداوریهای بیمورد، روح تازهای در نظام آموزشی ما بدمند. تربیت از گهواره آغاز میشود و بر عهدهی مادران جهان است که کودکان خود را صلحخواه و صلحدوست تربیت کنند. البته ممکن نخواهدبود که غرایز جنگطلبی را در محدودهی یک نسل از میان برداشت؛ حتی مطلوب نخواهدبود که این غریزه را به کل ریشهکن کرد. انسانها باید همواره مبارزه کنند، اما مبارزه در راهی ارزشمند و نه در محدودههای موهوم و با تعصبات نژادی و با انگیزه زیادهخواهی که بیشتر تحت لوای میهن دوستی صورت میگیرد. سلاح ما خِرد ماست، نه توپ و تانک.
چه جهان زیبایی میتوانستیم بسازیم، اگر تمام نیرویی که در جنگ بههدر میرود در خدمت سازندگی بهکار میگرفتیم. یک دهم از نیروی تلف شده در جنگ جهانی اول و بخش کوچکی از ثروتی که برای تولید تسلیحات و گازهای سمی از میان رفت، کافی بود تا زندگی بایستهای برای انسانهای کشورهای درگیر جنگ فراهم آورد و از فاجعهی گرسنگی و پیکار جلوگیری کرد.
ما امروز به همان اندازه که برای جنگ ایثار و از خودگذشتگی نشان دادیم، باید در راه صلح نیز آمادهی فداکاری باشیم. هیچچیز برای من مهمتر از مسئله صلح نیست. جز این، هر آنچه میگویم و هر آنچه انجام میدهم، قادر به تغییر ساخت جهان نیست. اما شاید ندای منبتواند در خدمت امری بزرگ قرار گیرد؛ ندایی که اتحاد انسانها و صلح در جهان را فریاد میزند.
مأخذ: کتاب: چرا جنگ؟ بررسی روانشناسانهی پدیدهجنگ. مکاتبات آلبرت اینشتین و زیگموند فروید. ترجمهی خسروناقد. چاپ تهران ۱۳۸۳. انتشارات کتاب روشن وابسته به نشرآبی.