دکتر حفیظ شریعتی
بورکه یا برکه در سفرنامۀ جغرافیایی و تاریخی محمد ابن حوقل و کتاب المسالکوالممالک اصطخری (روا یا روب) آمده است. بورکۀ کنونی دو شهر دارد؛ شهرنو فلول و شهر بورکه که از شمال به اشکمش، از شرق به خوست، گذرگاه نور و جلگه از غرب به علیآباد و بغلان مرکزی و در جنوب به نهرین میرسد. (۸۷۷ کیلومتر مربع) مساحت دارد. جمعیت آن در ۲۰۱۱ میلادی در حدود (۳۹۱۱۸ نفر) بوده است که در نودوپنج قریه زندگی میکنند و این نودوپنج قریه در پنج حوزه به نام شرشر، فلول، تنگی مرچ، مرکز شهر بورکه و چولات تقسیم شده است. در حدود سی درصد از جمعیت السوالی برکه را هزارههای اهلسنت تشکیل میدهد که همه از طایفۀ گاویاند. این هزارهها در قریههای سایهزاره، شرشر، گاومرد و... زندگی میکنند. از بزرگان این مردم میتوان از مولانا محمد امیر، مولوی شیخ عبدالرحیم، مولوی عبدالجلیل و مولوی عبدالوکیل نام برد.
هزارههای السوالی جلگه
نام تاریخی السوالی جلگه «راون یا روان» بوده است که در کتاب صورتالارض و المسالکوممالک در قرن سوم و چهارم آمده است. السوالی جلگه از شمال به بورکه، از شرق به خوست و از غرب به نهرین و در جنوب آن اندراب است. مرکز اداری آن در خواجههجران است. تاجیکان آن باید هزارۀ ایماق باشد که به لهجهٔ ایماقی صحبت میکنند. جمعیت آن به حدود (۴۸۹۵۰) نفر میرسد. این جمعیت به سه حوزه تقسیم شده است که حوزۀ اول آن گدری، حوزۀ دوم آن یرم و حوزۀ سوم آن زرد آسمان و خواجه اولیاء است. مردم آن در نودوسه قریه زندگی میکنند و توسط چهل شورای همبستگی اداره میشوند. مردم این السوالی بیشتر هزارههای اهلسنت و ازبیکهایند. قوبلای، شیخانی، جمشید، زیمیری، اجهغن، یمنی، زیرل بیگ، بندول یا مندول و سیدها از طوایف هزارۀ جلگهاند. سیدهای این طوایف به هزارهگی صحبت میکنند.
طایفهای از میرها در السوالی جلگه زندگی میکنند که از میرهای هزارهاند. میرهای گدری در سابق در منطقۀ گدری حکومت طوایفی و محلی داشتهاند. تپۀ خواجههجران گدری مرکز حکومتی میرهای گدری بوده است.
در السوالی تازه تأسیس جلگه تعداد محدودی تاجیک در منطقۀ یرمه زندگی میکنند، بقیه همه هزارهاند. هزارههای السوالی جلگه از طایفههای گاوی، تولی، گدری و کوهگدایاند. شهید مولانا صفیالله سفیر، قوماندان شیرمحمد و داملا خیرمحمد از بزرگان این السوالیاند.
السوالی اندراب
طایفههای قرغلی، کوهگدای، ساکه، ابکه، دهمرده، چگنی، سرخه، بسای، پشهای، لرخوابی، قوزی، هزارهها، هزارۀ درهگی، هزارۀ اگری، هزارۀ ساکه، هزارۀ هنو، هزارۀ دهلۀ پسکندی، هزارۀ گاوی و هزارۀ کوتل مرغ از طوایف مهم اندراب شمرده شدهاند.
در السوالی اندراب ولایت بغلان در قریههای دایمرده، (داهیمرده) قوم قرغلی و قوزی زندگی میکنند. در قریۀ یوچ سیصد خانه هزاره است که 150 خانه، موجود، 150 خانه مهاجرند؛ در یقلات سیصد خانه: 150 خانه موجود، 150 خانه مهاجرند؛ در میخک دوصد خانه: صد خانه موجود، صد خانه مهاجرند؛ در شاکش 280 خانه: 150 خانه موجود، 130 خانه مهاجرند؛ در سرباغان 150 خانه: صد خانه موجود، پنجاه خانه مهاجرند؛ در غزمرق 180 خانه: صد خانه موجود، هشتاد خانه مهاجرند که بیشتر در کابل زندگی میکنند.
هزارههای اندراب به دو دسته تقسیم میشوند. یکی هزارههایی که از گذشته در اندراب ساکن بودهاند و دیگری هزارههای دهله (داهیله) ارغنداباند و ساکه که به گفتۀ بزرگانشان، این طایفه نیز از قندهار به اینجا کوچیدهاند، که پس از به قدرت رسیدن احمدشاه خان ابدالی، ایشان هزارههای ارغنداب را پس از نبرد قومی فراری دادند و زمینهای آنان را به پشتونها سپردند و آنان به اندراب و پنجشیر پناهگزین شدند.
هزارههای اندراب که حالا به سه السوالی تقسیم شدهاند در روستاهای نوبهار، هنو و پسکندی،(مربوط السوالی پل حصار) خج، سرباغان، شاکُش و درۀ قلات (مربوط السوالی بنو) و اگریها، ساکه، چگن، حاجل باقی محمد خیل از قوم دهله، قرغلیها در قریۀ تل میرغازی، بخشهای بالای درۀ شاشان و کتلمرغ زندگی میکنند. در کتاب راهنمای قطغن و بدخشان دربارۀ شغل هزارههای اندراب آورده است:
«طوایف هزاره آنکه مالدار میباشند، نمدمالی، جوال و گلیم بافی مروجۀ مملکتشان را مینمایند، برک و چکمن نیز میسازند.»
درۀ خج یکی از درههای اندراب است (از مربوطات السوالی بنو) که مردم هزاره در آن زندگی میکنند. درۀ خج در شرق درۀ آرزو و موازی به آن درۀ خج قرار دارد؛ آخرین قریۀ آن، قریۀ خج است. در قریۀ خج به استثنای درخت توت و کشت شالی، غله و میوه یافت نمیشوند. مردم این دره را بیشتر قوم هزاره تشکیل میدهد و همه مالدارند. بنابراین، تابستانها قریههایشان را ترک میکنند، از اول جوزا تا مدت سه ماه به ییلاق میروند (تنها دهقانان در قریهها، برای کشتوکار میمانند) بعد از سپری شدن ایام ییلاق به دره برمیگردند و حیواناتشان را در ساحۀ انگارۀ گندم میچرانند و در زمستان بز و گوسفندشان را به طرف بغلان میفرستند.
مردم درۀ پسکندی (از مربوطات السوالی پلحصار) هزارهاند و تقریباً دوصد تا سیصد سال قبل اجدادشان از دهلۀ قندهار به این جا آمدهاند و ساکن دره شدهاند. زبان گفتاری مردم درۀ پسکندی تغییر کرده است و آنان لهجۀ اندرابیها را آموختهاند. این مردم مانند مردم درۀ شو در زمستان برای کار شالی به قطغن میروند. مردم درۀ پسکندی مانند مردم درۀ شو زمیندار نیستند و بعضی از آنها در این اواخر از مردم درۀ شو زمین خریداری کردهاند و بدین صورت اقلیت آنها زمیندار شدهاند و اکثریتشان زمین برای کشتوکار ندارند و بر زمین دیگران کشاورزی میکنند. مردم درۀ شو و پسکندی دیگران را در ییلاقهایشان، اجازۀ ورود نمیدهند. کوههای این دو دره خالی از جنگلاند و در درۀ شو و پسکندی به استثنای درخت بید و چنار، درختان باردار و میوهدار وجود ندارد.
در السوالی دهصلاح و پلحصار و بنوی اندراب نیز به ترتیب طایفۀ ساکه، دهله و اَبَکَهها زندگی دارند. تعداد ابکهها در اندراب به چندین هزار خانوار میرسند.
ربیع اندرابی
ربیع، شاعر هجو سرای سدۀ یازده که اشعارش در زمان حیاتش بنا به نوشتۀ تذکرۀ «مذکر اصحاب» از بلخ تا بخارا دست به دست میشده است، از هزارههای اندراب بوده است. تذکرۀ یاد شده که تألیف محمد بدیع معروف به ملیحای سمرقندی است، دربارۀ ربیع چنین مینویسد: «ربیع از موضع اندراب بدخشان است، از مردم هزارۀ آنجا میباشد.» او علاوه میکند: «در تاریخ هزار و هشتاد هجری نبوی راقم این سواد هنوز از بخارا عازم خراسان نشده بود که ملا سیدالنسفی شخصی را نشان میداد که ربیع نام دارد و شاگرد من است...»
ربیع از اندراب به بخارا میرود و در آنجا ادب میآموزد، به مدارج بالای علمی دست پیدا میکند و به عنوان شاعر هجوگوی شهرت مییابد. بنا به نوشتۀ تذکرۀ «مذکر اصحاب» ایشان باید در سال 1083 خورشیدی و یا کمی پیش از آن از دنیا رفته باشد. این شعر از ربیع اندرابی در یاد است:
فریاد نارسا
بس که آن چشم سیاه کوشید در بیداد ما
سرمه آلوده است چون مژگان او فریاد ما
اشکریز
پر است دامن صحرا ز اشک ریزۀ ما
به ساق سبزه رسید است دست سبزۀ ما
به روز ماتم ما بیدلان نبود کسی
سیاه پوش به جز سایۀ جنازۀ ما
هزارههای السوالی اندراب (بنو)
در السوالی بنو حدود دو هزار خانوار هزارۀ سنی از طایفۀ ابکه زندگی میکنند.
هزارههای السوالی بنو
در السوالی بنو حدود دو هزار خانوار هزارۀ سنی از طایفۀ ابکه زندگی میکنند. در السوالی بنو قریههای زیر هزارۀ اهلسنتاند: قریۀ یوچ؛ سیصد خانوار، قریۀ درهای قلات؛ سیصد خانوار، قریۀ میخک؛ دوصد خانوار، قریۀ شاکش؛ (۲۸۰) خانوار، قریۀ سرباغان (۱۵۰) خانوار، قریۀ غزمرق (۱۸۰) خانوار، قریۀ اسپیچ (۱۱۰) خانوار و قریۀ سنجتک (۹۰) خانوار که همه هزارهاند و به گویش هزارهگی سخن میگویند.
قریههای السوالی بنو
سرباغان، صد خانه با کلانی قوماندان نظر سرباغانی؛
شاکش، یکصدوپنجاه خانه با کلانی ارباب ظاهر و ارباب نبی؛
درۀ قلات، حدود دوصد خانه با کلانی ملا عبدالرحمان و ملا اسلام؛
یوچ، حدود دوصد خانه با کلانی حاجی عیدی و حاجی گلبای؛
میخک، حدود صد خانه، با کلانی ملاقاسم میخکی شاعر که صاحب دیوان است.
غزمرق، حدود سیصد خانه با کلانی حمیدالله خان و قوماندان نسیم فرزندش؛
سنجتک و نوآباد، درحدود دوصد خانه با کلانی حاجی ولی و حاجی انور؛
چکاو (چکاب)، حدود صد خانه با کلانی ملا نورالله و سید احمد؛
سپیج، حدود صدوسی خانه با کلانی قوماندان میرزا و محمد انور و سرور؛
شیرقولک، صدوبیست خانه با کلانی امان الله شیرقولک و ارباب شیر؛
سرپیتو، حدود سی خانه با کلانی غفور بای؛
چایله، درحدود پنجاه خانه با کلانی مولوی عطاوالحق؛
کندهپیچ، حدود چهل خانه با کلانی فیض بای؛
خوجهوخت، درحدود بیست خانه؛
بند اسپان، بیستوپنج خانه از هزارههای قوزی؛
پلپایه، بیستوپنج خانه از هزارههای قوزی؛
لین و بزبایها، حدود بیست خانه با کلانی جمعه خان سفری؛
لغک و آرزو، درحدود یکصدوسی خانه با کلانی قوماندان نیکمحمد لغکی؛
درهگیخچ، درحدود صد خانه با کلانی مرحوم محمد اعظم.
ادامه دارد