دکتر حفیظ شریعتی
طایفۀ اَبَکَه
طایفۀ اَبَکَه بیشتر در السوالی بنو بغلان زندگی میکنند. محل زیست این مردم بعد از خنجان، از درۀ باجگاه شروع میشود و به درۀ کلان باجگاه میرسد که بیشترشان هزارهاند و به پنج هزار خانوار میرسند.
سیهچو مزار، درقلات، یوچ، شاکش، اسپیچ، سنجتک، چیله، نوآباد، جنگل درغنی، داوتی، کشناباد، قزمرق، فیج، کفترخانه، سرباغان، موشی، بنو، قریههاییاند که طایفۀ ابکه در آنها زندگی میکنند. ابکهها به این باورند که آنان از پشتۀ قندهار در اثر کوچهای اجباری به این دیار آمدهاند. اکنون نیز طایفۀ ابکه بهنام پشتون در قندهار زندگی میکنند.
انجنیر عاصم، داملا قدوس، داملا حفیظ، ولیبای، قوماندان ضیا، قیوم پیژند، نسیم خان، مرحوم تحویلدار شفیق، السوال شهابالدین، قوماندان نظر از بزرگان طایفۀ ابکهاند. در خان آباد قندوز نیز طایفۀ ابکه و قوزی زندگی میکنند. در روزگار کنونی محرابالدین شیرزاد که اکنون در ترکیه در مقطع دکتری درس میخواند و یکی از مؤسسان و اعضای رهبری شورای سراسری هزارههای اهلسنت افغانستاناند از طایفۀ ابکه است.
طایفۀ کرمعلی
کرم علی، شاخۀ دیگری از هزارههای اهلسنت است که در بغلان، شیخعلیِ غوربند، تالهوبرفک، سمنگان، بدخشان و قندوز زندگی میکنند. طایفۀ کرمعلی در درۀ شکاری، تالهوبرفک و در درۀ غوربند به صورت مجموعۀ کوچک و بزرگ ساکنند. شاخۀ کرمعلی ساکن در انتها و وسط درۀ شکاری از ریشۀ اصلی کرمعلی در شیخعلی و سرخوپارسا است و یکی از فرماندهان معروف آن بازمحمد خان است. طایفۀ کرمعلی و قرلق در زمان طالبان هم به سبب هزارهبودن آسیب دیدند و هم از پیشمرگان طالبان قرار گرفتند.
هزارۀ گاوی
دکتر محمدیونس طغیان ساکایی دربارۀ هزارههای گاوی مینویسد: «گاویها قومیاند که عمدتاً در شمال شرق افغانستان زندگی میکنند. اینها از لحاظ جسمانی، تنومند و استخوانیاند. قدهای بلند، گونههای برآمده و چشمهای میشی دارند. رنگ جلدشان معمولاً گندمی است. به زراعت و مالداری مصروفاند؛ اما بیشترین زمینهایشان للمی (دیمه) است. مردمان خوشبرخورد، بذلهگو و پاکطینتاند. در این اواخر این طایفه در بغلان اتحادیهای ساختهاند، زیر نام کاویانیها که ریاست آن را مولوی عبدالشکور از دهکدۀ شمرق پلخمری به عهده دارد. این شورا در سال 1389 به کوشش شبانهروزی و سفر به روستا و السوالیهای بغلان توسط دکتر محمد مسکین کاوی و جمع کردن بزرگان این مردم در شمرق پلخمری در اولین جلسه با حضور بیشتر علما و متنفذان، بنا نهاده شد. جلسۀ دومی در قریۀ خواجهزید السوالی دوشی در خانۀ دکتر مسکین کاوی صورت گرفت که مولوی عبدالشکور شمرقی، رئیس این اتحادیه و ژنرال عبدالاحد از خوست، معاون اتحادیه و دکتر محمد مسکین کاوی به عنوان منشی انتخاب شد.
این فکر که اینها از نژاد کاوۀ آهنگرند در میان با سوادان این طایفه بالا گرفته است. اکنون خودشان را به جای گاوی، کاویانی میخوانند.
در بهار 1389 و روز سه شنبه 24 فروردین (حمل) با سارنوال محمدطاهر که از بزرگان این قوم است، در خانهاش واقع ششصد کوتی شهر پلخمری دیدار کردم. ایشان آنچه را که در ذیل میآید از زبان دیگران، به ویژه از قول ارباب محمدظاهر که در حوادث سالهای 1376 درگذشته بوده است، حکایت کرد:
گاویها شش برادر بودهاند: الغ بیگ، قچ بیگ، الف، ادو، اللهیار و قدم.
پدرشان برای این شش برادر، شش چیز از میراثش را تقسیم میکند. قلم و دوات رنگ را به الغبیگ میدهد. گروهی از گاویها که در دهکدۀ شمرق پلخمری زندگی دارند، از فرزندان همان الغبیگاند. دیگ را به ادو میدهد و ادو آن دیگ را بر سر گذاشته و میرود که به نام ادوی دیگسر معروف شده است. سگ را برای کوچکترین فرزندش (قدم) اختصاص میدهد. قدم هم سگ را میگیرد و میرود. بههمین خاطر او را قدم سگکوتل مینامند. سه چیز دیگر، از جمله یک اسپ را به سه فرزند دیگر میدهد. سارنوال محمدطاهر از قول ارباب محمدظاهر گفت که این قوم از نژاد کاوۀ آهنگرند.
روز دیگر به دیدار حاجی عبدالرشید خزانهدار رفتم. حاجی عبدالرشید مرد کهنسالی است که لشکر سید حسین را در برگشت از شمال دیده بود. از او دربارۀ گذشته قوم گاوی پرسیدم. او گفت که پدران ما از خوست جنوبی آمدهاند و به خوستوفرنگ رفتهاند و در دهکده «جَرَو» خوست زندگی میکردهاند. بعد گروهی از آنان به شمرق آمدهاند. او از زبان سرمعلم شیرمحمد خان گفت که یک قوم گاوی هنوز در خوست جنوبی زندگی دارند. که آنها را گَوَی Gavay مینامند.
از نام برخی از تیرههای این قوم (الغ بیگ، قچ بیگ...) برمیآید که اینها ترک نژادند؛ اما اکثریت این مردم خود را هزاره میپندارند و معدودی هم تاجیک میگویند.
سکونت و نفوس گاویها
گاویها عمدتاً در ولایت بغلان بودوباش دارند. بیشترین این قوم در دوشی و خوست به سر میبرند. در السوالی دوشی در دهکدههای زارغه، کُرُو، گَزان، خواجهزید و تازان، در حدود سه هزار خانوار را تشکیل میدهند. میرزا غلامحیدر خان دبیر از قریۀ زارغه از همین مردم بود، که به مزارشریف رفت و اکنون فرزندانش در حدود منطقۀ دهدادی مزارشریف زندگی دارند. میرزا غلاممحمد خان از قریۀ خواجهزید، نیز از همین قوم است. ژنرال حاجی فاروق که همین اکنون در مزارشریف به سر میبرد، پسر همین میرزا غلاممحمد خان است. مرحوم ارزبیگی از بزرگان این مردم از طایفۀ دوستی السوالی دوشی، مرحوم عبدل میر هزار، مرحوم ارباب خان، مرحوم افغان تحویلدار، (دولت مراد) مرحوم رحیم تحویلدار، انجنیر رازق شهید، انجنیر نقیب شهید، صوفی غنی شهید، قوماندان بازرگان از فرماندهان مشهور مجاهدین دوشی از طایفۀ گاوی بودند. بنابر روایت شفاهی از بزرگان قریۀ زاغه و خواجهزید مردم گاوی از پشتۀ سرخ قندهار در زمان احمدشاه ابدالی و سپس در دوران امیر دوستمحمد خان آواره شدهاند و نخست در درۀ سرخوپارسای غوربند و از آنجا به بغلان و دیگر مناطق جابهجا شدهاند. خواجه و ابدال دو طایفۀ کوچک در منطقۀ پارسای غوربند که خواجهزید بغلان نیز با آنان همریشهاند، گواه بر این جابهجایی است. این مردم ضمن بغلان در باغمیری تخار، قلمرس، السوالی ینگی قلعۀ تخار، قریۀ تکه در بدخشان، گاوی قشلاق در السوالی ارگوی بدخشان زندگی میکنند.
در السوالی خوست نیز در حدود سه هزار خانوار از این مردم زندگی دارند. گلعلم خان وحدتیار، یکی از فرماندهان جهادی از میان همین مردم برخاسته است. در السوالی نارین نیز تعدادی از این تیره به سر میبرند. در دره سُجان، شورک و ارهکش، بیش از دوصد خانوار زندگی دارند. فرمانده کفتر از زنان مبارز که سالهای متمادی، گروهی از جنگاوران را در درۀ سُجان رهبری کرده است و نیز داملا عبدالجبار، امیر حمزه و حاجی عبدالواحد از بزرگان این طایفه در نهریناند.
در منطقه شرشر بورکه در حدود هزار خانوار، در شمرق پنجا خانوار، در دهنۀ غوری سیصدوپنجا خانوار از این طایفه زندگی دارند. همچنان در اطلس قریههای افغانستان یک قریه در شرق فیضآباد بدخشان، به نام هزاره کاوی (hzara Kawi) آمده است (مرکز احصائیه صدارت عظمی، ۱۳۵۳: ۶۶۷).
در شمرق سارنوال محمدطاهر، حاجی عبدالرشید خزانهدار، ارباب محمدظاهر و حاجیمحمد ایوب، در دهنۀ غوری ارباب حاجی غلامحسین از سرشناسترین افراد این طایفه محسوب میشوند.
گفته میشود که در اندراب هم معدودی از این طایفه زندگی دارند.
شمهای دربارۀ کاویها
فرهنگ واژههای اوستا واژۀ کاوی را دانستن، دانایی و هشیاری معنی کرده است. (بهرامی، ۱۳۶۹: ۱۳۶۹). در سانسکریت به معنی شاعر و سرودگوی و در وداها به معنی پیشوا و پیغمبر آمده است (پورداوود، ۱۳۰۵: ۹۳). این کلمه به معنی اصیل و نجیب (برهان)، (ناظم الاطبا)، پاکیزه (رشیدی)، پاک و خالص (آنندراج)، پاکیزه و لطیف (ناظمالاطبا)، پاک و خالص (معین) آمده است:
خوش هستی زندگانی و کی هستی
اگر نه مرگ ناخوش در پی هستی
(اسرارنامه عطار)
شدستم بیشک و بیشبهه بر وی
پذیرفتـم مر او را از دل کی
(زردشت بهرام پژدو، از آنندراج).
در اوستا از گروههایی به نام کَوِیها (Kavi) و کَرَپن (Karpan)ها یاد شده است که با زردشت از در دشمنی درآمدهاند. در گاثاها کلمۀ کَوِی (Kavi) اغلب برای تعیین دستهای از امرا یا رؤسای قبایل که دشمن زردشت شمرده میشدهاند، به کار رفته است و زردشت در بسیاری موارد از کَوِیان و کَرَپنان و آزارهای آنان نالیده است (صفا، ۱۳۶۹: ۴۹۲). در کتاب هفتم دینکرت آمده است که: کَوِی و کَرَپنها سرداران و روحانیون روستا بودند که در اثر وسوسه دیوها فریفته شدند (رضی، ۱۳۸۴: ۷۶). در حقیقت کویها رهبران دنیوی (پادشاهان) و کرپنها، پیشوایان دینی مردم بودهاند (عفیفی، ۱۳۷۴: ۵۹۳).
استاد پورداوود در ذیل توضیح اسامی خاص در گاتها دربارۀ کاویها شرحی آورده است که آن را بهتمامی در اینجا میآوریم:
کاوی از امرای بزرگ ایرانی (آریایی) از طرف فرقۀ دیویسنان سردار و پیشوا است مخالف آیین زردشت است. در سانسکریت معنی این کلمه شاعر و سرودگوی است. در وید معنی پیشوا و پیغمبر دارد. او را دارای الهامات غیبی و حکمت سرّی میپنداشتند. گاهی عنوان کاوی را به خود پروردگاران میدهند. از اینجا معلوم میشود که این عنوان بسیار بزرگی است فقط به سران قوم و بزرگان دین داده میشود و او را نیز پیشوای سَوم که شربت مسکری است و در وقت بهجای آوردن رسومات دینی استعمال میکنند، خواندند؛ چون زرتشت صراحتاً در گاتها برخلاف استعمال چنین مسکری است و فدیه و قربانی را باز میدارد. و این کاویها که دستۀ مخصوصی از پیشوایان دیویسنان بودند، مخالفت ورزیدند. زرتشت نیز آنان را از گمراه کنندگان شمرد. این کلمه نیز بعدها در توضیحات تفسیر پهلوی اوستا، بکر و کور تعبیر شد؛ ولی این مسئله را چگونه میتوان حل کرد که همین عنوان در یسنا 46، 14 و 51، 16 و 53، 2 به بهترین دوست و حامی زرتشت که ویشتاسپ باشد، داده شد و به عنوان کیگشتاسپ سرافراز گردید و در جزء اسامی کیخسرو و کیقباد نیز کاوی موجود است. کلیۀ سلسلۀ کیانی که در باختر سلطنت داشتند، از همین کلمۀ کاوی است. جای شبه نیست که کاوی اسم دستهای از پیشوایان دیویسنا بود و کاوی که امروز کی گوییم عنوان بسا از یلان و ناموران و شهریاران است، هردو یکی است. لابد باید مسئله را اینطور حل کرد که پیش از برانگیخته شدن زرتشت، کاوی عنوان نامآوران هردو دسته آریایی هند و ایرانی بود، از دیر زمان به این عنوان آشنا بودند. پس از نو شدن آیین ایرانیان به کلی معنی خوب را از این کلمه سلب کردن ممکن نبود. هروقت که از برای پیشوایان دیویسنا استعمال میشد، معنی بد از آن اراده میکردند؛ ولی از برای شاه همان معنی قدیم خوب باقی ماند. کاوی به معنی بد و دشمن مزدیسنا در یسنا 42، 14 و 33، 15 و 44، 20 و 46، 11 و 51، 12 استعمال شده است (پورداوود، ۱۳۰۵: ۹۳.۹۴).
و این کویان از آن رو دشمن دین زردشت محسوباند که دین او را نپذیرفتهاند و با تعالیم او مخالفت کردهاند. آنها به پرستش خدایان کهن پابند بودهاند و با اصلاحات زردشت سر آشتی نداشتند (هوپمولتن، ۱۳۸۴: ۶۱). و باز در دانشنامۀ مزدیسنا آمده است که: «کوی هم به معنی فرمانروا، پادشاه و امیر است و هم به معنی دیوان و فرمانروایان بد و دیویسنا. در فروردین یشت سه بار از کوی یاد شده است. کوی را در فارسی کی گوییم و کی عنوان سر سلسلۀ شاهان کیانی (قباد) بوده است... در اوستا نام عدهای از پادشاهان و ناموران به واژۀ کوی همراه است، مانند کوی ائیپسی ونگهو (کیاپیوه)، کوی اوسذن یا اوسن (کیکاوس)، کوی آرش (کیآرش)، کوی پیسینگه (کیپشین)، کوی بیرشن (کیبیارش)، کوی ویشتاسپ (کیگشتاسپ)، کوی سیاورشن (کیسیاوش)، کوی هوسروه (کیخسرو) که در ردیف خود یاد شدهاند. کویها یا فرمانروایان و امیران علاوه بر ریاست و زعامت سیاسی، پیشوای روحانی نیز بودند. تنها کوی ویشتاسپ بود که به زردشت پیوست و آیین او را پذیرفت و او را یاری کرد، سایر کویها و امیران که همزمان با زردشت ویا زمانی نزدیک وی بودند، نه تنها دین را نپذیرفتند؛ بلکه مخالفت هم کردند (اوشیدری، ۱۳۸۳: ۳۹۸).
استاد احمدعلی کهزاد دربارۀ کاویها آورده است که کوی، کاوی و کاویا در سرودهای ویدی گاهی تنها و گاهی به اسم یوسانا (کاوس) متصل است و به این نتیجه رسیده است که شاهان کاوی همه فرزندان کواکواتا (کیقباد)اند (کهزاد، ۱۳۸۷: ۱۵۶).
یک مسئلۀ دیگر که برخی از دانشمندان کویها در شرق را با سلسلۀ هخامنشی در غرب میخواهند تطبیق کنند، امروزه دیگر منتفی شده است. دیاکونف (دیاکونف، ۱۳۸۲: ۶۹)، این عقیده را تأیید کرده میگوید که میان این کویها و کیانیان هیچگونه ارتباطی با هخامنشیان در غرب ایران وجود ندارد و برخلاف در شرق در درۀ سند بیشتر شناخته شده بودند. کرستنسن آورده است که میان اوسنس کاوی مذکور در وداها و کوی اوسذن (اوسن) ارتباطی وجود خواهد داشت. عقیده بر این است که کوی اوسنس (اوسنس کاوی) معادل (کوی اوسن) اوستا است. او میگوید بعید نیست که شهرت کیان در درۀ سند نفوذ کرده باشد؛ زیرا ارتباط میان آریاییان شرقی و آریاییان هند بسیار آسانتر از ارتباط بین قبایل ایران شرقی و غربی بوده است که به وسیلۀ صحاری بزرگ از یکدیگر جدا میشدهاند. (کرستنسن، ۱۳۸۱: ۴۶). او با براهین انکارناپذیری ثابت کرده است که کویها در شرق با هخامنشیان در غرب ارتباطی ندارند (ر.ک: کیانیان، ص ۱.۱۰). کوی در شرق به معنی شاه به کار میرفته است و کوی ویشتاسپ تنها کویای است که از میان دیگر کویان با زردشت راه مصادقت پیموده و جانب او را گرفته است (همان: ۱۱). کرستنسن سرزمین فرمانروایی این کویان را میان صحاری مرکزی ایران و حوزۀ سند تعیین میکند (همان: ۴۹). اما تئودور نولدکه مینویسد که: «... مطابق تمام قراین سرزمینی که این تاریخ (پدید آمدن زردشت و اوستا) در آن بهوقوع پیوسته است، فقط شمال شرقی ایران بوده است و در همینجهت هنوز احتمال قوی میرود که وطن اوستا در همان طرف بوده باشد (نولدکه، ۱۳۸۴: ۲۳.۲۴).