تذکر:

روز شنبه ۲۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت یازده قبل از ظهر با استاد علی امیری وعده ملاقات داشتم. خدمت ایشان رسیدم و نسبت به کتاب سراج التواریخ و دیگر آثار علامه فیض محمد کاتب هزاره، باهم صحبت ‌کردیم.

آقای علی امیری که یکی از نخبگان معاصر، چهره‌های شاخص فرهنگی جامعه هزاره، از جمله محققان تیز بین، ژرف اندیش و پرکار، در حوزه تاریخ فلسفه است. خردوزان و روشنفکران به کتاب های ایشان مثل خواب خرد، و خرد آواره و... آشنایی دارند.

علی امیری نسبت و ضعیت نابسامانِ سیاسی موجود در افغانستان و این‌که هزاره‌ها به طور سیستماتیک کشته می‌شوند، دغدغه‌ها و نگرانی‌های زیادی دارد. ایشان در خلال صحبت‌های خویش در باره نوشتن و مسئولیت اش در قبال سرنوشت مردم هزاره به مضمون سخن می‌گفت: «رضایی! من هر سطر و جمله‌ای را که می‌نویسم، دقت زیاد می‌کنم؛ زیرا خود را در قبال هویت و مردم خود مسئول می‌دانم و نگرانم که مبادا چیزی نا پخته‌ای را به عنوان کار فرهنگی و نوشتن به خورد جامعه دهم که به حیثیت، عظمتِ فرهنگ، تاریخ و دانش مردم ما صدمه‌ای وارد کند». در ضمن صحبت‌ها از کتاب «فیض از فیضوضات» نوشته علامه فیض محمد کاتب هزاره سخن به میان آمد. ایشان در این زمینه گفت: «این کتاب در اختیار سید مهدی فرخ، نویسنده‌ی کتاب تاریخ سیاسی افغانستان، بوده و فرخ در رابطه باعهد و میثاق افغان‌ها بدون دخل و تصرف از کتابِ فیض از فیضوضات مطلبی را نیز نقل می‌کند.» من پی دی اف کتاب را در کتابخانه دیجیتالی موبایل خود داشتم و  در حالی که پیاله  کافی استاد امیری روی میز بود و سرد می‌شد؛ ولی ایشان مطلب مذکور را می پالید. در نتیجه، مطلب را پیدا کرد و نشانم داد.

 نگارنده، امروز ۲۹ نوامبر ۲۰۲۲، آن مطلب را بادقت خواندم و در آن نکاتی تکان دهنده ای از منظر تاریخ سیاسی-اجتماعی افغانستان معاصر به نظر می رسد. نکاتی که باز تاب دهنده‌ی فساد اداری، فساد اخلاقی، به تعبیر هانا آرنت «ابتذال شر» و روحیه تمامیت خواهی، هژمونی، و به ویژه، نیت شومی که زمامداران افغانستان نسبت به مردم هزاره داشته اند را بازتاب می‌دهد. خوانندگان اگر همین متن را بدون پیشداوری و قضاوت بخوانند، نکاتی بسیار عمیقی تاریخی و سیاسی را از آن فهم می‌کنند. چنین به نظر می‌رسد که از ۱۷۴۷ به این‌سو، در گراف استراتژیک و نیت زمامدارانِ نژاد باور و فاسد افغانستان، ژنوساید هزاره‌ها به طور سازمان یافته و «خاموش» قرارد داشته‌است. کتاب سقاوی دوم در سال‌های پسین سند معتبرِ تمامیت خواهی الیت و زمامداران پشتون را به روشنی نشان می‌دهد. به عنوان مشت نمونه خروار مرحوم کاتب در این راستا می‌نویسد:

«... امیر شیر علی خان از عهدی که با دولت روس در میان نهاده‌بود، به امید معاونت آن دولت از کابل، راه بلخ و مزار برگرفت که با لشکر روس دفع انگلیس نماید ولیکن پس از ورود در مزار شریف بدبختانه کامیاب نگردید و به سرعت و شتاب راه آخرت پیمود و محمد یعقوب پسرش در کابل بر تخت نشست. مشارالیه در هرات به هنگام شاهزدگی خود توسن حکومت می‌راند و از تعصب جاهلانه اگر اسبی از اصبطل خاصش مریض می‌شد برای علاج آن از زوار هزاره که عازم مشهد مقدس می‌بود، به دست آورده، او را به دهن اسب ذبح می‌فرمود و خون او را شفا تصور می‌نمود». و مهدی فرخ در رابطه با نوشته کاتب می‌نویسد:

«یکی از مورخین افغانستان که معتمد امرای آنجا بوده و تألیفات متعددی دارد [منظور علامه فیض محمد کاتب است]کتابی که نوشته به نام «فیضی از فیوضات» [است]، که نسخه آن نزد نگارنده‌است و برای اینکه نظر دیگران را بدانیم راجع به عهد و میثاق افغانه، آنچه نگارش او است عیناً درج خواهیم کرد، چون این شخص تبعه افغانستان بوده و از مورخین و مطلعین آنجا است، تحریراتش قابل دقت است مخصوصاً که مطالب را با ذکر دلایل و اسناد ذکر می‌نماید، اینک اظهارات صاحب فیضی از فیوضات:

عهد و میثاق افغان (نقل از کتاب: فیضی از فیوضات) [علامه فیض محمد کاتب هزاره]

        در عالم بشریت و جمع طرق مدنیت خصوص اسلامیت، مشید و مرصوص‌ تر اساسی از عهد و پیمانی که در بین دو مؤالف یا مخالف منفرد و یا مجتمع نهاده و بر امور چندی قرار داده‌ می‌شود، دیده و شنیده نشده‌است و تاریخ از سؤ عاقبت و وخامت خاتمت بسی ملل و دول ناکثه العهد ناقضه‌المیثاق، به ما نشان می‌دهد که از کذب و فریب و حیلت و خدیعت و منافقت و نکث عهد و نقض پیمان، دچار انواع مشکلات و بلیات گردیده، بساط ضلالت و جهالت از ساحت زمین برچیده، در زیر خاک قهر و غضب آفریدگار یگانه خزیده، در سعیر جای گزیده، عبرتاً للناظرین شده‌اند، از جمله تا جایی‌که به یاد است از نکث عهد و نقض سوگند رئیس و مرئوس افاغنه، درج این وجیزه می‌نماید تا انموذج و نمونه معاهدات آنها معلوم و روشن گردد:

  1. وزیر محمد اکبرخان پسر دوست محمدخان و سردار سلطان‌احمد خان فرزند سردار محمدعظیم‌خان برادر امیر مذکور با قائدین قشون انگلیس عهد و پیمان در میان نهاده و هشت لک روپیه گرفته، (در تواریخ دولک نوشته‌اند) اطمینان خاطر به تأمین حالشان دادند و چون از شهر خارجشان کردند، روز دیگر سر ویلیم جی مکناتن را به بهانه تجدید عهد از لشکر گاهش دور ساخته و او را کشته و ریسمان به پایش انداخته، به حالت وحشیان، به روی خاک و خاشاک به مثابه حیوان حرام شده‌ای کشیده، در سقف چهار سوق آویختند و انگلیسان را دچار شدت سرما و کثرت برف دیده، به معاهده و محالفه، جانب جلال‌آباد کوچ دادند و از راه نقض عهد در پی ایشان افتاده، منزل به منزل ایشان را قتل و غارت کرده، عیال و اطفالشان را به اسارت گرفته، در قلعه بدیع‌آباد لمقان [لغمان] همه را محبوس بداشتند و چنان معابر را مقابر و مسالک را مهالکشان ساخته، که از شانزده‌ هزار نفر یک تن دکتر زنده به لشکر جلال‌آباد رسیده، دیگر همه رهسپار هلاک و دمار شدند.
  2. امیر دوست محمدخان نقض عهود متعدده‌ای را که با خاندان و نبائر احمد‌شاه سدوزایی مؤسس سلطنت افاغنه و لی‌نعم خود نموده، صرف‌ نظر از آنها کرده، صرف از عهد و میثاقی که با برادران و برادرزادگان خود در میان‌ نهاده، منقوض و منکوث کرد اکتفا ورزیده می‌نگارند: یک-با سردار شیردل خان و کهندل خان و پردل‌خان و مهر‌دل و رحمدل خان برادران خود عهد و سوگند در میان نهاده، حکومت قندهار و مالیات آن را به ایشان داده، از نزاع و مخالفتی که در بین آنها رویداد از کابل به بهانه‌ی رفع ذات بین و اصلاح نزاع جانبین در قندهار شده و آن‌دیار را به دست نقض عهد متصرف گردیده، بعضی از برادران مذکور‌ه‌اش پناهنده دولت ایران گشته. دو- با سردار سلطان احمد‌خان برادر زاده خود نقض عهدنموده، او در تهران رفته، شرفیاب بار ناصرالدین شاه گردیده، به لقب سرکار و حکومت هرات مأمور و برقرار آمد و امیر دوست محمدخان از کابل بر سر او قشون کشیده، هرات را محاصره کرد و کاری از پیش نبرده، با او عهد بست که چیزی از مالیات هرات را که شاه ایران به تیول او مقرر فرموده است، به وی حصه داده، بی مخل و مانعی حکومت کند و پس از انعقاد این عهد سردار سلطان احمدخان وداع زندگی گفته، هنوز مرکب عهدنامه نخشکیده بوده که نقض آن نموده، هرات را متصرف و در نتیجه نکث معاهده خودش نیز فوت شده و در آنجا مدفون گشت.
  3. امیر شیرعلی‌خان با امیر محمد افضل خان برادر خود در مزار شریف ترکستان، عهد مبرم و حلف مؤکد و محکم در میان نهاده، با او قرار داد که که حکومت ترکستان از آن او بوده، کابل و هرات از خود و قندهار از محمد امین خان برادر اعیانی‌اش باشد و بدین معاهده و محالفه و مواضعه، او را فریبیده، در زندان نکث و حنث عهد و یمین انداخت و هم چنین با محمد‌امین‌خان برادر خود نقض عهد به روی کار آورده، هر دو با هم در آویختند برادر و محمد‌علی‌خان پسرش از نتیجه نقض عهد در یکروز کشته کشته، نادم و منفعل و خجل شد.در انباله با دولت انگلیس عهد بسته و خود را در اعانت و حمایت او قرار داده، آخرالامر که یازده سال در هر سالی دوازده لک روپیه و مقداری اسلحه و قورخانه به نام استحکام افغانستان و انسداد راه حمله روس بر هندوستان، از آن دولت به دست آورده، بعد نکث عهد نموده، با دولت روس متعاهد گشت و دولت انگلیس جانب افغانستان جیش در جنبش آورده، قندهار و کرم و جلال‌آباد را به تغلب متصرف شد و امیر شیر علی خان از عهدی که با دولت روس در میان نهاده‌بود، به امید معاونت آن دولت از کابل، راه بلخ و مزار برگرفت که با لشکر روس دفع انگلیس نماید ولیکن پس از ورود در مزار شریف بدبختانه کامیاب نگردید و به سرعت و شتاب راه آخرت پیمود و محمد یعقوب پسرش در کابل بر تخت نشست. مشارالیه در هرات به هنگام شاهزدگی خود توسن حکومت می‌راند و از تعصب جاهلانه اگر اسبی از اصبطل خاصش مریض می‌شد برای علاج آن از زوار هزاره که عازم مشهد مقدس می‌بود، به دست آورده، او را به دهن اسب ذبح می‌فرمود و خون او را شفا تصور می‌نمود.
  4. امیر یعقوب خان در گندمک واقع عرض راه سرخ‌پل ونمله در سنگر قشون انگلیس که مشرف برباغ نمله و اثر جدارش که از سنگ بر آورده‌اند ظاهر است رفته، با انگلیسیان معاهده کرده، علاقه کرم وکویته بلوچستان و فوشنج را که لشکر اگلیس از عبور کرده، در قندهار و خوست پانهاده، تصرف شده بود، به دولت انگلیس گذاشته، کیوناری نام انگلیس را رسم قونسول با خود در کابل آورده، در بالاحصار جای اقامت داد و چون از مجزی و ضمیمه مستعمرات شدن دولت انگلیس مواضع مذکوره که املاک و حقوق ملت و رعیت بودند و تمامت کاکرستان و مواطن قوم بانورزایی معروف به بنوچی واروکزایی و ختک و شیتک و مروت و وزیری و افریدی و غیره طوایف و قبایل سرحد مشرقی و جنوبی در تعیین خط فاصل سرحدی اگرچه هنوز معین نگردیده‌بود در مستعمرات انگلیس داخل و منظم می‌شد، امیر محمد یعقوب خان از عهد خود که هنوز مدادش نحشکیده بود عزم عدول و نکول کرد و از خبط خوشتن در معاهده‌دانسته، با مشاورین خود چون سردار یحیی خان و ژنرال داودشاه‌خان غلزایی و غیره، زعماء و عظماء کار به مؤامرت انداخته، رأی همگنان بر آن قرار گرفت که قشون را که قرار مقرری عادی به اخذ مشاهره و معاش دوماه به دوماه‌ اند، یکماهه تنخواه به هر واحدی هفت روپیه بدهد و اعداد سپاه از این امر ابا کرده، خواهان چهارده روپیه از دوماه گذشته خود شدند، (خواهندشد) و ژنرال داودشاه ده درشتی و زشتی، عتاب‌آمیزانه و خشم‌آلود به ایشان بگوید که امیر افزون از نصف ملک قوم و قبایل شمارا به دولت انگلیس بلا استحقاق و استرضای صاحبان آن داده، اگر غیرت و شجاعت دارید تنخواه خود را از کیوناری که دول متبوعه او اراضی و مواطن قوم شما را از امیر گرفته‌است بخواهید و قشون از این خشونت و گفتار مؤثرانه او به‌خشم و غضب آمده، روی طلب به کیوناری خواهند نهاد و از او خواهان مشاهره و معاش خود شده خواهند گفت که چون ملک قوم ما را دولت انگلیس از امیر گرفته و قانوناً مشاهره و معاش ما را که حارس مملکت و حافظ ناموس و مال و وضعیت رعیت و ظهیر ملتیم و تنخواه از دسترنج و عرق جبین و کدّیمین ایشان اخذ نموده امرار حیات و حفاظت جان و عیال و اطفال و موطن و مسکن آنها را می‌کنیم، باید معاش ما را شما از طرف دولت متبوعه اداء کنید. چون کار بدین جا رسیده، به مضمون‌الکلام یجرالکلام سخن در میان آمده، اگر خدا بخواهد معاهده امیر ملغی گردیده، نایل مرام و مدعی خواهیم شد و بر طبق این مواضعه داودشاه خان اقدام در اجرای ما ذکر کرده و قشون بر آشفته، به حالت اجتماعیه و مسلح روی خواهش تنخواه به سوی جای کیوناری نهاده و او خیال و گمان اینکه قشون به عزم قتل او برخاسته‌اند در اطاق خویش بربسته، طریق مدافعه پیش گرفت و بدون اینکه از هجوم و ازدحامشان پرسیده، مقصد و مرامشان را معلوم نماید، به کشاد دادن تفنگ پرداخته و دو سه تن را به خاک هلاک اداخته، قشون نیز از مشاهده، پای حمله و یورش و مقاتلت فشرده تا که کیوناری پس از به‌کار بردن آلات ناریه موجوده‌ای که داشت، دل به مرگ نهاده و نفت در اتاق خویش ریخته، قبل از اینکه درجای و مقر موعود جاوید خود شتابد، به احراق خود را هلاک ساخت و از وقوع این واقعه که از نتیجه دسیسه به روی روز افتاد، افواج انگلیس از خوست براه لهوکرد و از جلال آباد روی تصرف و اخذ انتقام به‌سوی کابل نهاده و امیر محمد یعقوب‌ خان به صواب دید سردار یحین خان پدر زن خود از شهر به بهانه تفرج و تفریح در بینی حصار شده و از آنجا در چهار آسیا به معسکر انگلیس رفته، خود را تسلیم نمود و انگلیسانش با خود در کابل آورده، در تحت حفاظت به هندوستان فرستادند و عموم ملت بدون سرکرده و پادشاه به غزا برخاسته، هرقوم از افغان و تاجیک و غیره در تحت رایت رئیس خود راه مقاتله بر گرفته و قتلها شده، قشون انگلیس را محصور ساخته و کار بر انگلیسیان سخت و دشوار افتاده، چاره‌ی کار و دفع هلاک و دمار خود را به عادتی که دارند، همواره به دسیسه و تلبیس و خوی ابلیس، نفاق در بین اقوام انداخته، خود را نایل به مرام می‌سازند و عالم را عبید و اسیر خود می‌نمایند. یکی از کاسه لیسان خود را در غزنین نزد رؤسای کانا و جاهل قوم هزاره فرستاده، ایشان را به وعده‌های دروغین بر خلاف مجاهدین بر انگیخته و هزاره‌ها بر قلعه عطا گل نام افغان و زن فرزند او ریخته، از قتل و غارت و عتک عصمت دریع نکردند و گروه مجاهدین از استماع این خبر دست از محاصره و قتل قشون انگلیس کشیده، رهسپر مدافعه هزاره شدند و انگلیسیان سالم و مأمون مانده، این دو قوم بزرگ باهم در آویخت، هزاران تن فدای خدیعت مدرس مدرسه تدلیس یعنی انگلیس پر تلبیس شدند.
  5. چون دولت انگلیس از سرقت و غارت وحشیان افغان به زحمت بود، بیرون شدن از افغانستان را بهتر دانسته، امیر عبدالرحمن خان را که پس از ذلت غربت کشیدن، بفرستاده و پیام خواهر خود، شابوبو نام از سمرقند گریخته، وارد بدخشان شده، پا نهاد کوهستان کابل شد، مراوده‌ی دوستانه پیش گرفته، گفتند اینک افغانستان متصرفه انگلیس دانسته، با دوست آن طریق موالات سپاری و دشمنش معادات را مستحسن شماری و او این مواضعه را پذیرفته و هرچه گفتند به عهده گرفت. امیر عبدالرحمن‌ خان که اساس امارت خود را از انگلیس‌ها دانسته و اساس استحکام امارت خود را به خرسند نمودن انگلیس از خود نهاده، نخست به اعدام و تبعید کسانی که با انگلیس جنگیده، پای اسلامیت فشرده بودند پرداخت؛ زیرا که این امر را از سیاست عمیقه و دوراندیشانه‌ی خود به او توصیه گرده‌بودند، چنانچه از اقدامات او که بر وفق منویات انگلیستان نمود، به غایت مطبوع طبع انگلیس گشت و در سنه ۱۳۰۲ قمری هجری از راه تجدید معاهده در راول‌پندی دعوتش کرده، او در این وقت با تعهدی که با انگلیس نموده و عهده‌دار شده بود، صفدر خان ناوکی و محمد شریف خان دیره و عمراخان باجاور و ملانجم‌الدین‌ جلال‌آبادی و ملاعبدالوهاب مانکی از طوایف مهمند و جمعی دیگر از قبیل ملا پیونده‌ی مسعودی و سید اکبر و خواص افریدی از قبایل ثغور و جبال صعب المرور جنوبی [را] به سرقت و غارت و قتل و اسارت هندو و مسلمان تبعه انگلیس و تخریب و تحریق و نهب و تاراج محافظ خانه‌های سرحدی آن دولت برانگیخت و در نتیجه اقوام کاکر و نبوچی و وزیری و مسعودی و ختک و شیخک واروکزایی و افریدی و مهمند و با جاوری ضمیمه مستعمرات انگلیس گشت و با اینکه امیر عبدالرحمن خان سالی ۱۸ لک روپیه انگلیسی (۳،۶۰۰،۰۰۰روپیه کابل) بر سبیل استمرار از دولت انگلیس می‌گرفت و دوازده هزار تفنگ هنری مارتینی و پنجاه هزار قبضه تفنگ دنباله‌ی پرناوه و چند ضرب توپ یا قورخانه و فشنگ مکفی روز حاجت، نیز از دولت مذکور جهت استحکام افعانستان برای انسداد راه حمله و یورش دولت روس اخذ کرده و با انگلیس متعهد بود، طریق خلاف می‌‌پیمود و ملانجم‌الدین را که در بین عموم سنیان افغانستان، اقصی‌المرام با نفوذ و در کابل بود، در ظاهر او را تعلیم گریختن و در جبال سرحد مقام گرفتن کرده، در باطن همه امور معاشیه و صرفیه‌ی جنگ او را با انگلیس تعهد نموده، همواره از راه خفا می‌فرستاد، ولی بدبختانه از رفتار وحشیانه و کردار جاهلانه و مغرضانه اقوام و قبایل افاغنه سرحدیه که نه پابند دینند و نه سالک مسلک صدق و یقین، کامیاب نشد زیرا که عموم آن مردم نحوست جوی سعادت گم، هر قدر دسته دسته و جوق جوق در کابل آمده و مبالغ هنگفت، محض اظهار اطاعت و اتحاد از امیر عبدالرحمن خان گرفته و در منازل خود رفته، نزد انگلیسان می‌شدند، از آنان نیز پول زیاد به نام مشاهره و انعام اخذ می‌کردند که امیر مذکور دو رویی و غرض جویی علماء سوء و رؤسای ابلیس‌ خو، کاسته لیسی انگلیس و پیروی نفس ابلیس را بر دین و قوم ترجیح داده، فریفته دساست انگلیس و مایل به تبعیت او شدند و مکتوبات عدیده به مهر و امضای خود مبنی بر قبول اطاعت آن دولت پر مکر و حیلت دادند و خود را تحت اسارت در آورده، ربقه رقیت برقبه مذلت نهادند و دولت انگلیس مکاتیب مشتمله تبعیت آنها را حجت خویش قرار داده، خواستار تعیین حدود شد و در نتیجه تمام اقوام کاکر و نبوچی و وزیری و مسعودی و ختک شتیک و اروکزایی و افریدی و مهمند و باجاوری ضمیمه مستعمرات انگلیس گشت.

الغرض امیر عبدالرحمن‌خان نیز پابند عهد و پیمان نبود، هرچه که سیاستش اقتضا می‌نمود اجرا می‌فرمود چنانچه بزرگان هزاره را به عهد و سوگند به‌دست آورده، بیست و چهارتن از نامداران با نفوذ و اقتدار شان را در یک مقتل هدف فشنگ تفنگ ساخته، در حفره‌ی تنگی بالای هم انداخت و هلاک و زیرخاک فرمود و هم چنین با رؤساء و زعمای دیگر نقض عهد و نکث میثاق نموده، خان و بیگی که فی الجمله اعتبار و اقتداری داشت زنده نگذاشت.

  1. امیر امان الله خان پس از قتل پدر خود که خود او و مادرش باعث و واسطه اعدام او بود، از امارت نصرالله خان عم خویش ناراضی و به افراد سپاهی و قشون کابل عقد عهد نمود که به‌هرفردی که ماهی چهارده روپیه مقرر بود، بیست روپیه مقرر و معین نمود، نکث عهد نمود و همینکه به شاهی رسید همان چهارده روپیه مقرر فرمود. با دولت انگلیس ترک محاربه و عهد موقتی کرده بر خلاف پیمان، ملا عبدالرزاق را در ظاهر بگریختن نسبت داده، در باطن مأمور ترغیب قبایل سرحدی نمود و با انگلیس به محاربه ترغیب و خسارت‌ها کشیدند تا مضمحل و مستأصل شده از جنگ باز ایستاند.

عجیب‌ خان نامی را به سرقت و قتل وادار و او یکنفر انگلیسی را با زوجه‌اش کشته در کابل آمد، دولت انگلیس او را طالب شده، از ندادن او اعلان جنگ کرد، او را در زندان توقیف فرار داد. مسیو براوین وزیر مختار دولت بلشویز روس را که با زوجه خود از راه غزنین و قندهار و کویته عازم هندوستان بود، امیر مذکور قصد قتل او کرده، بذریعه تلفون، مخفیانه حاکم غزنین را امر به قتل او نمود، چنانچه او را به در قلعه بالاحصار غزنین از عقب با گلوله از پا در آورد ویکی از مقصرین که در حبس بود تعلیم داد که اقرار کند که من مسیوبراوین را کشتم که غازی شوم و چون چنین اقرار کنی از حبس رها گردیده، غازی شده‌ای‌، ثواب شهید می‌یابی، او در مواجه با عیال براوین اقرار و اعتراف نمود و کشته شد.

پس از فرستادن سفیر فوق‌العاده در تهران که هنوز عهد‌نامه منعقد و مواد آن امضاء نگردیده بود، تذکره تابعیت طبع نموده، هزاران قطعه آن را مصحوب جاسوسان سیاسیه، مأمورین خفیه در خراسان و غیره ولایات فرستاد که هرکس میل تابعیت افغانستان را خواهان باشد نام پدر و قوم و مسکن خود را در آن ثبت و رقم کرده، به حامل که به او میدهد بسپارد و پس از آنکه عهد منعقد و مواد آم ممضی گشت و جا و مقام گزیدگان قبل از امضای عهدنامه در هردو مملکت که از افرار و جلاء وطن شدگان بودند، از تبعه دولتی که در خاک مقبوضه و مستملکه آن جای اقامت داشتند در شمار آمدند و باز آمان‌الله‌خان اعتنا به ننموده مأمورین پنهانی برجعت دادن افراد اعداد تبعه ایران می‌گمارد و پی هم ایشان را در افغانستان می‌آورد و به مقربان آنها خلعت و انعام می‌دهد، چنانچه یوسف بیک پسر محمدحسن‌بیک سه صدخانوار آورده، دوازده هزار روپیه تنخواه از وزارت خارجه و زاد راه از نایب‌الحکومه هرات گرفت و نیز قدیر نام و سید محمد رضا عده‌ای از خانواری تبعه دولت ایران را آورده، یکی دوازده و دیگری هفت هزار روپیه از وزارت خارجه حاصل نمودند و در این روزها سید عبدالحمید نام از اقوام سیدحیدر با بیست خانه علی‌خان‌بیک با ۶۰۰ خانه در هرات آمده، علاوه براین رفتار و کردار خلاف عهد و پیمان سرور‌علیزایی از مردم نواحی هرات را وزیر خارجه رسماً سر حدار خفیه مأمور کرده و مکتوب رسمی به او داده تعلیم به سرقت و غارت تبعه قرب سر حد ایران نموده و او با امیر و شاه محمد نامان و غیره به امر وارشاد وزیر خارجه به سرقت و قتل و غارت تبعه ایران اقدام کرده نایب‌الحکومه هرات شش هزار روپیه از سرور مذکور گرفته، سرور از راه فرار به مشهد رفته، مکتوب وزیر خارجه را مبنی بر اضرار مذکور است به کارگزار خارجه دولت علیه ایران سپرده‌است و گواه منافقت و خدیعت و رفتار خلاف گفتار ظاهریه دولت افغانستان که با ایران در دل دارد می‌باشد و نیز وزیر خارجه به اعظم نام جمشیدی و محمد عظیم قلعه نوری از توابع هرات مکتوبی به امضای خود فرستاد که هر قدر گوسفند بتوانید از تبعه دولت ایران به سرقت و غارت بیاورند و حاکم هرات چهل هزار روپیه از آنها گرفته و اعظم به خاک روسیه فرار نمود. نایب‌الحکومه روپیه‌ها را به کیسه خود ریخت و البته سهم وزیر خارجه را هم به او سپرد. امیر امان‌الله‌خان در موقع قتل پدرش در حضور عامه با سوگند و حلف مؤکد اقرار نمود که پول صفایی و نظافت شهر که از اهالی بلاد اخذ می‌شود و گرفتن یک نفر از هشت نفر از دوش ملت برداشته، معفو و مرفوع‌القلم فرماید و عموم حاضریم تر از این اقرار و سوگندش از صمیم دل و اخلاص زبان اظهار گشوده با او متفق شدند. چون زمام امارت در کف گرفت، اقرار و عهد و سوگند خویش عقب سر انداخته، بذمایم اخلاق و عادات نیز که نکث عهد و خلف وعده و حنث حلف و انکار اقرار و غیره پرداخته مأمور گذارده از وضیع و شریف و غنی و فقیر گرفته داخل خزانه عین‌المال نمودند و در نتیجه نقض عهد و ترک وفای وعده بجز این‌که رعیت مضمحل و مستأصل و از دولت متنفرشده و می‌شوند نتیجه حاصل نتواندشد.

تا اینجا از عهود و مواثق امرای افغانستان بر سبیل نمونه از هزار یکی و از بسیار اندکی عبرت رقم گردید. اینک از عهد و پیمان و سوگند عامه قوم و قبایل افاغنه را یکی دوتا نگارش می‌دهد تا مایه عبرت و تجربت باشد و کسی به اظهار ظاهر ایشان مطئن خاطر نگردد.

محمد عمرخان نورزایی و غیره در سنه ۱۲۹۷ قمری هجری لشکر تعقیب بر قریه کده واقع خاک چخانسور قرب سیستان که اهالی شیعه بودند سوق داده و قلعه گیان را بی موجب محصور ساخته و به عهد و پیمان و سوگند خدا و قرآن ذکور و اناث ایشان را که قرب سه الی چهار صد تن به شمار می‌آمدند از قلعه در مسجد بیرون کشیده و اسلحه‌شان را گرفته بعد مردان را از شیخ فانی و طفل رضیع سربریده زنان و دختران را به اسارت و کنیزی و مال و متاعشان را غنیمت گرفته به غارت بردند و مسجد را حوضی مملو از خون بی‌گناهان و سیه‌رویی خود ساختند. در سنه مذکور به قرباغ غزنین مردم چند قلعه هزاره که شیعه بودند از خوف جان و قتل و غارت که لکها نفر به امر سردار محمد هاشم خان بسر سردار محمدشریف خان برادر امیر شیرعلی‌خان با توپ قلعه شکن کاوی بر سر هزارگان ریخته، در قلعه موسی که به غایت وسیع و محکم بود در آمده تحصن جستند و افغانان فتح و تسخیر آن قلعه را در نیروی بازوی خود ندیده هزاره‌ها را که قریب ششصد تن مرد و زن و صغیر و کبیر و برنا و پیر در شمار بودند به عهد و سوگند از قلعه بر آوردند و ایشان را خلع سلاح کرده عموم ذکور را در اندرون و بیرون و بام و در مسجد از دم تیع گذرانیده اناث را به کنیزی و اسیری بردند و در عهد امیر‌ امان‌الله خان قتل عام شیعه قندهار و ۱۷ نفر سید و عام در قریه‌ی باریکی ناهور غزنین که از دست قوم سلیمان خیل و چهل و دوتن در چهارصد خانه دایزنگی از دست قوم ملاخیل با قرآن که شفیع ساخته بودند زنده به آتش سوخته، چون از پیش رقم شده‌است به تکرار و تذکار آن نپرداخت. تا این جا پاره‌ی از نژاد و نجات ذاتی خاندانی و کفایت و درایت و کانا و کامل و دانا و جاهل، وزراء و زعما و ارکان دولت و سحبت قریحت پادشاه افغانستان و اخل و عادت ایشان را مجملاً نگار داده لازم دید که نظر با دعایشان قدری از شئون بشریت و تمدن و سیاست و حسن و قبح ریاست و حکومت غیر فاضله را که بر سه نوع است در حیّز تسوید در آورده تا حالت مدنیت افاغنه که از جهالت دیگران را نکوهش کرده خود را ستایش می‌نمایند مفهوم خواطر ذوات زاکیات کسانی که دانا به وضع آدمیت‌اند و همیشه مفاهیم نیک و بد را می‌دانند دانسته ایشان را بشناسند که مدنیت ایشان با کدام یک از مدنیت سه گانه جاهله و فاسقه و ضاله راست می‌افتد. نویسنده کتاب می‌نویسد: (بقیه این قسمت را صاحب کتاب فیضی از فیوضات در مدنیت افاغنه نوشته که از موضوع بحث فعلی ما خارج است). مهدی فرخ در پاورقی صفحه از ۱۹۴ می‌نویسد:«ما عین کتاب فیضی از فیوضات را بدون تغییر یک کلمه‌ی در اینجا نقل کرده، از خود چیزی نیفزوده و کسر ننموده‌ایم». در پاورقی صفحه ۲۰۴، مضاعف برآنچه گفته آمد می‌نویسد:«به ص ۱۷۱ تا ص ۲۰۹ کتاب فیضی از فیوضات رجوع شود». منظور این است که کتابی به عنوان فیض از فیوضات به قول استاد امیری:«دل نوشته علامه فیض محمد کاتب هزاره بوده،» که اینک مفقود است و به زیور طبع نیارسته‌است. در فقط یک قسمت که فقط در رابطه با عهد و پیمان شکنی زمامداران افغانه بوده، رقم یافته‌است.

کتاب: تاریخ سیاسی افغانستان، تألیف سید مهدی فرخ، چاپ دوم ۱۳۷۱ چاپخانه اسماعیلیان. ناشر احسانی. و چاپ اول کتاب ۱۳۱۴، چاپخانه مجلس بوده است.  (ص.۱۹۴-۲۰۴)

باز نویسی: حسن رضایی ۳۰ نوامبر ۲۰۲۲. سیدنی.