عالی جنابان آقای رئیس جمهور و رئیس صاحب اجرائیه شما امروز مراسم خاک سپاری شهدا را که اکثر شان از ۲۵ سال کمتر سن داشتند در گور های دسته جمعی دیدید یا به این ضرب المثل مشهور که دنیا را آب بگیرد مرغابی را تا بند پایش [ است] آیا اطلاع دارید در سایه حاکمیت شما چه میگذرد هر روز جنایت، هر روز قتل، هر روز وحشت و دهشت، علت چیست چرا مردم از شما نفرت دارند؟ چرا با شما همکاری نمیکنند؟
نظامی که در آن رهبر از حالت یک فرد متوسط خارج می شود و همچون چوبانی بر گله گوسفندان، حاکم بر مردم می شود. اگر خواسته باشید مردم مزدور خارجی ها یا برده حاکمیت شما باشند این ملت زندگی در بردگی را دیگر نمی پذیرد و حاضر نیست هر قدر کشته شوند، در مقابل خودکامگان سر خم کنند گرچه با گذشت هر روز شمع زندگی مردم بخصوص به نسل جوان ما در حالت خاموش شدن است؛ اما صدای عدالت خواهی، صدای مرگ، بر تروریستان صدای مرگ بر حامیان تروریستان، هر روز بلند تر می شوند.
هدفم از این نوشته قهرمان سازی نیست؛ بلکه تنها هدفم نه گفتن به حکومتی است که در مقابل این همه کشتار ها فقط اظهار تسلیت را وظیفه خود میداند و بس من در نوشته های قبلی خویش بارها تاکید کرده ام، من در گذشته بارها تأکید کردهام که حاکمیت سلطانی موجود در افغانستان یک نظام غیر دموکراتیک است. قدرت رهبران دولت از آرای مردم ناشی نشده؛ بلکه ادعا میشود که از سوی جان کری بر مردم مسلط شده اند. مسئولین دولت بشمول جناب رئیس جمهور، پشت در های بسته و چک های سمنتی زندگی میکنند. رهبران این حاکمیت، دیگر یک فرد متوسط چون دیگر ابناء بشر خود را نمیدانند. فاصله رئیس جمهور با مردم عادی فاصله شبان و گله است. اینها مفاد نظریه نادرست خود کامگی ها است با گذشت هر روز انتحار انفجار سرخوردگی، ناامیدی، یأس، عزلت نشینی، فرار از سیاست و عرصه عمومی، به دنبال زندگی بخور و نمیر سر تا سر جامعه ما فرا گرفته است؛ اما من هرگز گرفتار این توهم نبودهام که به کف زدن های این و آن آنچه که من میگویم واقعیت است، نزدیک ترین دوستانم افکار و گفتار و نوشتار و رفتارم را که بی کفایتی های حاکمیت را بر ملا میسازم قبول ندارند. امّا هیچ یک از این واقعیتها مرا مکلّف نمیسازد که در مقابل خودکامگان بشمول جناب شما سر خم کنم تا به مقامی برسم زندگی در بردگی برایم هیچ ارزشی ندارد. آن هم در برده گی خود کامه گان با مردم بودن مایه افتخار من است.
عالی جنابان به اجنتان و تهدید کننده گان که هر روز مرا به مرگ تهدید میکنند بگویید چشم به راه مرگ من نباشید، خدا حافظ من است. آنچه که نوشته شده، مرگ و زندگی بدست پروردگار است. من شنیده ام که بعضی از مسئولین گفته اند، ختم اش کنید. بسیار زبان بازی میکند نبودنش بهتر از بودنش است. من با سکوت نه؛ بلکه با آواز رسا مانند سال ها و ماه های گذشته، جان دادن تدریجی خود را طولانی تر میکنم. گرچه از وضعیت سخت خسته ام حالا که فریاد میزنم مرگ بر آدم کشان، مرگ بر خائنین، مرگ بر ستون پنجم، در داخل نظام اینک مرگ خود را جلو تر انداختهام، اما به تمام انسان های با وجدان، نشان خواهم داد که نظام خود کامه سلطانیِ حاکم بر افغانستان چقدر بی رحم و غیر انسانی است و چهها در انبان دارد. هنوز این نظام تمام قوای خودکامه اش را به فعالیت نیاندخته است. بگذار جهانیان بدانند که در افغانستان چه میگذرد. صدای من صدای عدالت، و انسانیت و ایثار، برای مردم حقیقتطلبی، آزادیخواهی، دمکراسیخواهی، تمایز قومی و زبانی از نهاد دولت برابری تمامی انسانها، نفی خشونت و دیگر ارزشهای انسانی است. میدانم نوبت ما هم می رسد. این شمع در حال خاموش شدن است. ولی این صدا خاموش نخواهد شد. اما این صدا، صداهای بلندتری را به دنبال خواهد آورد.