نویسنده: محمدعلی حکیمی


زمستان سال ۱۳۵۹ و شاید ۱۳۶۰ بود که از کتابخانه سیار فتح که توسط شهید احمد زاده و یارانش در مکتب سراب سپایه خدیداد تاسیس شده بود که بعداً آن کتابخانه تاراج ومکتب ویران شد و افتخار این‌کار به آغایان ششپر رسید، کتابی گرفتم که بطور کلی مسیر زندگی مرا تغییر داد.

آن کتاب، برای همیشه بذرمحبت کتاب داشتن وکتابخوانی را در دل من و پسان خانواده‌ی من پاشید و نامش بود " ماجراهای سندباد" این کتاب که با نقاشی‌های جادویی تصویر شده بود. داستان خیالی وماجراهای سند باد را تعریف می‌کرد که من وبرادرانم آنرا واقعی فکرمی‌کردیم. شاید آن کتاب را من بیش از بیست‌بار خوانده باشم. حتی شب‌ها، گاهی خواب می‌دیدم که همرای سند باد به کوها دنبال الماس می‌روم.
روزیکه با جنازه حاجی نعیم فقید وارید قبرستان حصار شدیم و زمانکه داکتر مرتضی و آقای عمار را بر سرمزار شهید احمد زاده نشستند، من از این سه دوست وهم‌سنگر، این عکس را گرفتم. چشمم به سنگ مزار شهید احمد زاده افتاد که بر آن حک شده بود:" شهید احمد زاده به سن بیست وچهار سالگی جام شهادت نوشید." حیران ماندم ! که این جوان بیست وچهار ساله، وقتی از دنیا رفت، همگی به این نظر بودند که او یکی از بزرگان جاغوری بود .
آری شهید احمد زاده فقط بیست وچهار سال زنگی کرد؛ اما در تاریخ نامش به عنوان یکی از رجال برجسته جاغوری ثبت شد .
!یادش گرامی
من، امشب این شعر را با افتخار، برای شهید احمدزاده، سروده‌ام و به او وسرزمین مرد پرور حصار وجاغوری تقدیم می‌کنم :

به شهید احمدزاده (حصار جاغوری)

بزرگی به سن و به دستار نیست
بزرگان قلیل اند و بسیار نیست
خوشم من که مدح تو گویم چنین
ومدح بزرگان مرا عار نیست
ز تو ملک حصا ر، حصار گشت
حصار، بی وجود تو حصار نیست
چرا خوابی ای مرد هشیار دل
در این جاغوری چون تو هشیار نیست
بیا، طرح نو ریز ای آینده ساز
واین خانه را چون تو معمار نیست
اگر زنده و یا به خاک اندری
چوتو زنده، ای گل در این دار نیست
سرت در میان سران بر تر است
در این گفته حق است و انکار نیست
تو آن پهلوان خرد گستری
که یک بار آید دیگر بار نیست
بخواب ایکه بیدار کردی مرا !
در این‌جا کسی چون تو بیدار نیست
ندیدم به عمرم تورا حیف من
حضور تو حاجت به دیدار نیست
اگر گنج و دینار باشد چی سود
چوتو آن متاعی به بازار نیست
تورا زنده کرد وخودش مرد و رفت
و چون قاتلت کس زیانکار نیست
همیشه جوان جاویدان زنده ای
که پیری به عمرت پدیدار نیست
بلند شو که عمار آمد رفیق
"حکیمی" تورا همچو عمار نیست

شب 27 آگست 2016
جاغوری بازار غجور