براساس گزارش خبرگزاری سحر، برخی از مناطق دور افتاده و غیر استراتژیک به طالبان واگذار می‌شود «و وزارت دفاع گفته است که نیروهای امنیتی مناطق دور افتاده و کم جمعیت کشور را ترک می‌کنند.» این طرح در واقع حکومت در حکومت و یا حکومت موازی با حکومت به اصطلاح وحدت ملی خواهدبود. از طرفی دادن خودمختاری برای تجهیز بیشتر تروریستان طالب. برای نگارنده، این خود مختاری از لحاظ استراژی امری نه تنها خطرناک است، بلکه طرحی است که توسط حلقات فاشیستی درون رژیم تدوین و تبیین شده است و گام به گام به آن عمل می‌شود و در حکومت هم اراده‌‌ای برای مبارزه با تررویسم و طالبان دیده نمی‌شود و به نفع کسانی است که جنگ های نیابتی را در افغانستان مهندسی می کنند. بنابراین، مقاله ذیل که یک بخش آن نشر شده است و بخش‌های دیگر نشر خواهدشد، ما را در فهم جنگ‌های چریکی و همچنان جنگ و سیاست و حکومت متوازی کمک خواهد کرد.

 

جنگ انقلابی بخش دوم از  فصل هفتم

تعاریف

برای چالمرز جانسون، انقلاب عبارت است از: «یک تغییر اساسی بیسار سریع در سازمان سیاسی، ساختار اجتماعی، کنترل مالکیت اقتصادی، و نظم اجتماعی مسلط که نمایانگر وقفه‌ای بزرگ در تداوم توسعه‌ی [آن جامعه] است. [۱۱]» بنابراین، لغت «انقلاب» به این معنی یک اصطلاح کلی است که تمامی ابزارهایی را که گروه‌های غیر حکومتی در داخل یک کشور به وسیله‌ی آن برای کسب قدرت سیاسی و برپایی یک ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تلاش می‌کنند در بر می‌گیرد. لغات «شورشگری» و «جنگ انقلابی» به تنهایی یکی از شکل‌های فعالیت‌های انقلابی اطلاق می‌شود. [۱۲] این دو واژه را برای توصیف أنواع ویژه‌ای از تحرکات انقلابی که به شکل یک مبارزه‌ی طولانی که در آن تاکتیک‌های نامنظم نظامی با عملیات روانی و سیاسی ترکیب می‌شوند. تا نظام ایدئولوژیک یا ساختار سیاسی جدیدی را به وجود آورند، به کار می‌برند. از طرف دیگر، «جنگ چریکی» معنای محدودتری دارد. جنگ چریکی به نوع ویژه‌ای از عملیات نظامی یا شبه نظامی یا شبه نظامی اشاره دارد که از سوی نیروهای نامنظم و عمدتاً بومی صورت می‌‌گیرد که نه ضرروتاً، ولی می‌تواند وسیله تحصیلی اهداف انقلابی نیز باشد. [۱۳]

بدین ترتیب، برای تعاریف کاملاً دقیق باید گفت که اصطلاحات «شورشگری» و «جنگ انقلابی» به اندازه‌ی لغت «انقلاب» معنی فراگیر ندارند، و در ضمن به اندازه‌ی اصطلاح «جنگ چریکی» نیز محدود نیستند. به هرحال، این واژه‌ها به یکی از تکنیک‌های ایجاد تغییرات انقلابی اشاره دارند که مشخصه‌ی آن استفاده از تاکتیک‌ها نظامی جنگ چریکی است که در رابطه‌ای نزدیک با سایر ابزارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانی به کار گرفته می‌شوند.

بنابراین، شورشگری یک فعالیت چندوجهی است که کشمکش‌ها در آن غالباً در زمینه‌های مختلف و به طور همزمان صورت می‌گیرد. یکی از نویسندگانی که در این خصوص آثاری دارد اصطلاح «بعد چهارم» جنگ برا برای مبارزات انقلابی به کار برده‌است تا تفاوت‌های بنیانی این برخوردهای مسلحانه را با جنگ‌های سنتی نمایان سازد. [۱۴] جنگ سنتی توجه خود را بر ملاحظات نظامی برحسب عملیات زمینی، دریایی و هوایی متمرکز می‌کند. از طرف دیگر، در جنگ انقلابی توجه بیشتری به کیفیات بعد چهارم که طبیعتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد، مبذول می‌شود که از بسیاری جهات نسبت به کمیات متعارف در پیروزی مؤثرترند. [۱۵]

این دید از شورشگری بویژه الهام دهنده و مفید است، زیرا زمینه‌های گوناگونی را که مبارزات در آن‌ها صورت می‌گیرد به خوبی نشان می‌دهد و تفاوت‌های اساسی کیفی بین تعبیر می‌توان تعدادی از جبهه‌های جنگ‌های انقلابی را شناسایی کرد که هر کدام نه‌تنها مکمل دیگری است، بلکه آنچنان طرح ریز شده‌اند که بتوانند نقشی در تحصیل اهداف انقلابی برجسته و موردنظر داشته باشند. این جبه‌ها در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیکی، روانی و بین المللی قرار دارند. در این جبهه‌هاست که مبارزه برای قدرت بین نیروهای انقلابی و قوای هیئت‌های حاکمه و حامیان آنان در می‌گیرد.[۱۶]

بُعد سیاسی

مائو در آثار خود که پژواک نظرات کلاوزویتس است، بر رابطه بنیانی بین سیاست و جنگ تأکید می‌کند، رابطه‌ای که در آن عملیات می‌بایست تابع جهت گیری سیاسی باشند. مائو می‌گوید: «جنگ را نمی‌توان حتی برای یک لحظه از سیاست جدا کرد.» «... سیاست، جنگ بدون خونریزی است؛ حال آن‌که جنگ، سیاست با خونریزی است.» [۱۷] او ادعای می‌کند که تمامی عملیات، بویژه عملیات نظامی که از سوی نیروهای انقلابی انجام می‌پذیرد، می‌بایست به نحوی طرح ریزی شوند که مشخصاً به تحصیل اهداف سیاسی کمک کنند. این تأکید مائو بر اهمیت زیربنایی کنترل سیاسی در اکثر آثار نویسندگان این رشته مشاهده می‌شود و صورت موضوع مسلط در تئوری انقلابی وجود دارد.

از نظر مائو و برخی دیگر از اندیشمندان انقلابی، کنترل سیاسی یک ضرورت اساسی است که از لحاظ سازمانی، تبعیت نیروهای نظامی را از روبنای سیاسی ایجاب می‌کند. مائو و جیاپ در آثارشان بر ضرورت وجود ساختار دوگانه‌ای که در آن سیستم سلولی قادر به ارائه رهبری سیاسی حیاتی یک جنبش چریکی است، تأکید می‌ورزد. [۱۸] در عمل نیز تجربه‌ی انقلاب‌های موفق نمایانگر این است که در اکثر مواقع، نیروهای چریکی محتاج حمایت فعال یک سازمان سیاسی در خارج از چارچوب سازمانی‌شان هستند که خود را وقف انگیزه‌ی جنبش‌ آن‌ها کرده‌باشد، بدین ترتیب، اکثر جنبش‌های چریکی روستایی در مراحل اولیه‌ی پاگیری نهضت انقلابی سعی می‌کنند که بازویی شهری برای خود دست وپا کنند که قادر به ارائه‌ی خدمات گوناگونی «از کار گذاری بمب تا دفاع از انقلابیون در دادگاه‌ها» باشد. [۱۹] با بررسی تاریخ دو نهضت انقلابی جبهه‌ی آزادی‌بخش ملی National Liberation Front(NLF) در ویتنام، و مین‌یوئن Min Yuen در مالایا به نظر می‌رسد که ارزش ساختار سیاسی یادشده نمایان خواهدشد.[۲۰]

اندیشه‌ی یک سازمان دوگانه که در آن ساختار سیاسی از نظامی جدا بوده، برآن ارجحیت نیز داشته باشد، مورد قبول تمامی نظریه‌پردازان انقلابی، بویژه آن‌هایی که تجاربی در آمریکای لاتین داشته‌اند، نیست. اگرچه رژیس‌دبری در کتاب خود به نام انقلاب درانقلاب، Regis Debry, Revolution in the Revolution آن گونه که برخی ادعا کرده‌اند، از خود‌مختاری ساختار نظامی در برابرسیاست حمایت نکرده‌است، اما او به هرحال بر پیوستگی بنیانی قدرت سیاسی و نظامی تأکید می‌کند. به گفته‌ی او «تحت شرایط ویژه‌ای، سیاست و قوای مسلح جدا از یگدیگر نبوده، بلکه هردو از اجزای پیکر زنده‌ای هستند که ارتش خلق را که هسته‌ی مرکزی آن ارتش چریکی است، تشکیل می‌دهند.» [۲۱] دبری، مانند چه گورا، حتی تا آنجا پیش می‌رود که اظهار می‌دارد در هر مبارزه‌ی انقلابی باید تأکید اصلی نه بر تقویت قابلیت‌های احزاب موجود، بلکه بر توسعه‌ی مبارزات چریکی باشد. بدین صورت، برخلاف اندیشه‌ی اقتداردوگانه که از جانب مائو و چوته Ch Teh در چین، و هوشی‌مین Ho Chi Minh و جیاپ در ویتنام ارائه شد، تجربه‌ی کوبا نمایانگر اهمیت جمع‌آوری اقتدار سیاسی و نظامی در یک نفر، یعنی فیدل‌کاسترو، بود.

صرف‌‌نظر از رابطه‌ی میان سازمان سیاسی و نظامی، برای بسیاری از نظریه پردازان و انقلابیون درگیر در مبارزات انقلابی، هدف سایسی اصلی از شورشگری، به دست آوردن حمایت عمومی و جذب آن به نفع انقلاب است خلق‌ هسته‌ی مرکزی تمامی مبارزات شناخته می‌شود. بدون رضایت و حمایت فعال آن یک چریک تقریباً در حد یک راهزن است و در این صورت شانس کمی برای بقا دارد. همان‌گونه که یکی از نویسندگان ابراز کرده‌است: «شکست نیروهای مسلح دشمن و واژگون کردن حکومت به این دلیل که در مرحله‌ی دوم انجام می‌گیرد، عملی ثانوی است. اولین کار یک چریک، بسیج مردم است؛ زیرا هیچ حکومتی بدون رضایت مردم نمی‌تواند [حتی] برای یک روز دوام آورد».[۲۲]

از نظر شورشگران، هدف این است که مردم را از حکومت [وقت] بیگانه کنند و حمایت آنان از انگیزه‌ی انقلاب را به دست آورند. نیروهای چریکی می‌توانند از طریق همین حمایت و همدردی عمومی به اطلاعات جاسوسی، پناهگاه، تدارکات و نفرات جدید که از اهمیت بسیاری برای توسعه‌ی موفق یک مبارزه‌ی انقلابی برخوردار است، دست یابند. بدین‌ ترتیب، تقدم کسب حمایت غیر نظامیان تعیین کننده‌ی سایر جنبه‌های کشمکش انقلابی است. براساس یکی از گفته‌های مائو که اغلب نقل می‌شود، «چریک‌ها در میان مردم باید همانند ماهی‌های کوچک در آب باشند». برای ادامه‌ی حیات یک ماهی، می‌بایست آب دارای درجه‌ی حرارت مناسبی باشد. به همین‌شکل، چریک‌ها نیز برای عملکرد موفق محتاج اطمینان از حمایت عمومی هستند. عمدتاً به دلیل اهمیت این مطلب، مائو نیز همانند دیگر نظریه پردازان تأکید بسیاری بر رفتار صحیح نیروهای شورشگر با مردم دارد. مائو در «قواعد انظباط» Rules of Discipline و «هشت نکته برای توجه» Eight Point of Attention ، نصایحی برای نیروهای انقلابی خود دارد. از آن جمله، به آن‌ها توصیه می‌کند که بهای هرآنچه را که می‌خرند، بپردازند، به محصولات کشاورزان صدمه نزنند، از سؤ استفاده از زنان بپرهیزند و به مردم در رفع مشکلات محلی آنان کمک کنند.[۲۳]

البته روش کسب اطمینان و حمایت مردم از طریق کمک به آن‌ها و تعقیب رفتاری درست نسبت به آنان تنها ابزار تحصیل وفاداری آنان به جنبش انقلابی نیست. تحت شرایط ویژه‌ای، ایجاد وحشت نیز همین کار را می‌کند. اگرچه شاید به دلایل آشکار، بحث چندانی در این مورد در ادبیات تجویز کننده‌ی جنگ‌های انقلابی به چشم نمی‌خورد، به نظر می‌رسد که شکی وجود نداشته باشد که در عمل، از ترور قهری و تروری که باعث ازهم گسیختگی نظم امور می‌شود، غالباً بخشی از فهرست عملکرهای جنبش‌های انقلابی را تشکیل می‌دهند. [۲۴] تهدید و تروریسم نه تنها به عنوان ابزاری تبلیغاتی و برای تعضیف روحیه‌ی هیأت حاکمه و قطبی کردن جامعه به کار برده ‌می‌شود، بلکه در پاره‌ای از مواقع برای اطمینان از این‌که مردم چاره‌ی دیگری ندارند که تا آن زمان که دوباره حکومت قادر به حمایت از آنان خواهدشد فرمان نیروهای انقلابی را گردن نهند، نیز مورد استفاده قرار‌می‌گیرد. گاهی این عملیات نتیجه‌ی معکوس به بار می‌آورد، مثل تأثیری که در جریان جنگ داخلی یونان اتفاق افتاد. استفاده‌ی تعدادی از رهبران چریکی از ترور به شکلی گسترده موجب شد تا نیم میلیون نفر از جمعیتی که بایست قدرتمندترین حامیان آن‌ها باشند، به جانب شهرها سرازیر شوند. بیگانه کردن بخش‌های بزرگی از جمعیت نظامی در اثر استفاده از ترور، یکی از دلایل اصلی شکست نهایی نیروهای کمونیست بود.

آثار آن دسته از نویسندگانی که مشوق جنگ‌های انقلابی هستند بر این تمایل تأکید دارد که ترور انتخابی و حساب‌ شده علیه خائنان، کاربرد دارد. همان‌گونه که دو تن از نویسندگان این نوع آثار متذکر شده‌اند، «اگر قرار است که ترور مؤثر باشد، باید از جانب مردم به عنوان یک عمل فرا دولیتی برای اجرای عدالتی که مدت‌ها عقب افتاده بود، محسوب شود و باید قادر باشد که جوامع محلی را از قید و بند موانع ذهنیی که اقتدار قهری حکومت در آن‌ها به وجود آورده‌است، رها سازد.» [۲۵] به نظر می‌رسد که این نوع مبارزه در ایرلند‌ شمالی، در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰، و در وینتام، در اواخر دهه‌ی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، به یک اندازه مورد پسند بوده‌است. نقل است که در حدود ۱۳ هزارتن از مقامات محلی، زمین‌داران و خبرچینان در ویتنام بیین سال‌های ۱۹۵۷ ر ۱۹۶۱ به این دالیل که منصوبین دیم Diem، و لذا بیش از ۲۰۰ نفر در ایرلند شمالی هدف سؤ قصد واقع شده، جان باختند.[۲۷]

جنبش انقلابی در رابطه‌ی تنگاتنگ با مبارزه برای کسب وفاداری غیرنظامیان به صورت‌های گوناگون با آمرین سیاسی وقت از طریق مختلف به رقابت سیاسی مشغول می‌شود. یکی از مهم‌ترین زمنیه‌هایی که کشمکش در آن صورت می‌گیرد، موضوع مشروعیت نهادهای حکومتی است. اکثر جنبش‌های شورشگری تقریباً بلافاصله اقدام به تأسیس نه تنها شبکه‌ی اداری محلی، بلکه برپایی نهادهایی مشابه ادارات و ارگا‌ن‌های حکومتی می‌کنند که به عنوان کانون مبارزه برای کسب وفاداری عمومی محسوب می‌شوند. این‌ نهادها به نیروهای انقلابی کمک می‌کنند تا هم به درجه‌ای از مشروعیت دست یابند و هم انحصار مشروعیتی را که حکومت مرکزی به خود اختصاص داده است، بشکنند. برای مثال، مائو در خلال جنگ‌های داخلی چین سعی کرد تا در مناطق آزادشده دولتی در دولت به وجود آورد. لین‌پیائو Len Piao در ۱۹۶۵ خاطرنشان کرد: «مناطقی آزادشده که پایگاه‌های اصلی ما در آنجا قرار دشتند، در واقع در حکم یک حکومت مینیاتور بود... و تمرینی بزرگ در تهیه‌ی مقدمات برای یک پیروزی سراسری محسوب می‌شد». [۲۸] ارگان‌های سیاسی انقلابی در چین به دقت طرح ریزیی شدند تا به عنوان بدیلی در مقابل دستگاه حکومتی چیانکایچک باشند. به همین شکل در مبارزات ارتش انقلابی ایرلند در ۱۹۱۹، مجمع قانونگذاری حزب شین فین، موسوم به دایل‌ایرن Dail Eireann به عنوان «سلسله مراتب اداری موازی» parallel hierarchy و مشابه ارگان‌های حکومتی محلی به وجود آمد و با حکومت بریتانیا بر سر مسأله‌ی مشروعیت به رقابت برخاست.[۲۹]

 

ادامه دار.

نوت: عکس از خبرگزاری سحر کاپی شده شده است.