محمد مرادی
گوهرشاد، نامی آشنا در خراسانزمین است. همان خانمی که دو مسجد بینظیر را در مشهد و هرات از خود به یادگار گذاشت. گوهرشاد خاتون که به «ملکه گوهرشاد آغا» و «گوهرشاد بیگم» نیز شناخته میشود، عروس امیر «تیمورلنگ» و همسر «شاهرخ» بود.
دکتر حفیظ شریعتی
بورکه یا برکه در سفرنامۀ جغرافیایی و تاریخی محمد ابن حوقل و کتاب المسالکوالممالک اصطخری (روا یا روب) آمده است. بورکۀ کنونی دو شهر دارد؛ شهرنو فلول و شهر بورکه که از شمال به اشکمش، از شرق به خوست، گذرگاه نور و جلگه از غرب به علیآباد و بغلان مرکزی و در جنوب به نهرین میرسد. (۸۷۷ کیلومتر مربع) مساحت دارد. جمعیت آن در ۲۰۱۱ میلادی در حدود (۳۹۱۱۸ نفر) بوده است که در نودوپنج قریه زندگی میکنند و این نودوپنج قریه در پنج حوزه به نام شرشر، فلول، تنگی مرچ، مرکز شهر بورکه و چولات تقسیم شده است. در حدود سی درصد از جمعیت السوالی برکه را هزارههای اهلسنت تشکیل میدهد که همه از طایفۀ گاویاند. این هزارهها در قریههای سایهزاره، شرشر، گاومرد و... زندگی میکنند. از بزرگان این مردم میتوان از مولانا محمد امیر، مولوی شیخ عبدالرحیم، مولوی عبدالجلیل و مولوی عبدالوکیل نام برد.
پروین ولیزاده
وضعیت سیاسی: تیرینکوت در زمان نادرشاه افشارا از دست هزارهها خارج شد و به پشتونها داده شد. هزارههای آن منطقه از فرمان نادرشاه برای رفتن به هند و یا تأمین مالی و دیگر تدارکات سپاه خودداری و شورش کرده بودند(احسانی، ۱۳۹۶). چوره و گیزاب مربوط هزارهها بود که در زمان عبدالرحمنخان از دست هزارهها خارج شد. البته در گیزاب بعدها طوایف خَلَج و تعدادی از هزارهها دوباره زمین خریدند و اکنون (۱۳۹۶ش) حدود ۲۰۰۰ خانوار هزاره و خلج در آنجا زندگی میکنند(احسانی، ۱۳۹۶).
دکتر حفیظ شریعتی
هزارههای خوستوفرینگ
خوستوفرینگ نام دو طایفۀ معروف هزارهها در بغلان است. خوست و خوسته از واژههای کهن و دیرینۀ هزارههایند که معنای معشوق و نامزد را میدهد. بیش از پنجا ه درصد ساکنان خوستوفرینگ هزارهاند که مذهبشان اهلسنت است. هزارههای خوستوفرینگ بیشتر در قریههای میانشهر، قشلاق درگی، قشلاق دامنه، درۀ خاهوش و قشلاق هزاره، دشت رباط، هزاره پایین، یامک، درۀ آب، ده خواجه قلندری، زندگی میکنند و آداب و رسوم هزارهگیشان را حفظ کردهاند.
«زندگی در کابل»
بخش بیستوسوم
در سال 1397 خورشیدی سطح تهدید در کابل بسیار بالا بود. مردم هر هفته با انتحار و انفجار روبهرو بودند که زندگی و زیستن در کابل به ویژه برچی را سخت کرده بود. در برچی در سه ماه، شش انفجار انتحاری رویداد که در آن نزدیک به هشتصد نفر به شهادت رسیدند و صدها نفر زخمی شدند. در این میان انفجار در صف تذکره برای انتخابات پارلمانی، انفجار نزدیک خانة استاد محقق در سرکاریز، مرکز آموزشی موعود، دو مسجد امام زمان و باشگاه ورزشی میوند از همه دردآورتر بودند. در بیشتر این انفجارها دوستان و دانشجویانم را از دست داده بودم که رنجورم کرده بود. این اتفاقهای تلخ، همه را نگران کرده بودند. احساس میشد که زنده بودن در کابل اتفاقی است.