دکتر حفیظ شریعتی
در شمال چهارده غوربند در درههای قولخول و قوللیج هزارهها زندگی میکنند که جمعیت این دو دره نزدیکبه سه هزار نفر میرسند. در گذشته در بسیاری از درههای غوربند هزارهها زندگی میکردند که در اثر جنگهای هجومی اقوام دیگر به سمت شیخعلی و درۀ ترکمن عقبنشینی کردند. دلیل این باور سیدهای درۀ سیدان هستند که با وجود شیعه بودن، در محل سابق هزارهها زندگی میکنند. در السوالی غوربند طایفههای فرینجل، لیج، قولخول زندگی میکنند که جمعیتشان در اثر مهاجرت به شهرها کاهش یافتهاند. اکنون از مردم «قللیج» السوالی سیاهگرد ولایت پروان در حدود چهارصد خانه در کابل زندگی میکنند.
نویسنده: عباس دلجو
آقا محمد خان قاجار شاه ایران در سال ۱۷۹۶م به مشهد آمده و شاهزاده محمود ابدالی حاکم هرات را به اطاعت از خویش واداشت. در این مورد داکتر یوسف متولی چنین نوشته است: " ﭘـﺲ از آن، ﻣﺤﻤـﻮد ﺣـﺎﮐﻢ ﻫـﺮات ﻧﯿـﺰ ﺑـﺎ اﻃﺎﻋـﺖ از آﻗﺎﻣﺤﻤﺪﺧﺎن ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ وي ﻫﻤﮑﺎري ﮐﻨﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤـﯿﻦ ﻣﻨﻈـﻮر، دﺳـﺘﻮر داد ﺗـﺎ در ﻫﺮات ﺧﻄﺒﻪ ﺑﻪ ﻧﺎم ﭘﺎدﺷﺎه اﯾﺮان ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪو ﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﻧﺎم او ﺿـﺮب ﮐﻨﻨـﺪ. "{يوسف متولی حقيقی ۱۳۷۹، روﯾﺎروﯾﯽ زﻣﺎن ﺷﺎه اﻓﻐﺎن ﺑﺎ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﯾﺎن ﻗﺎﺟﺎر، مشکوه(بهار) شماره ۴۸ – ۶۰ – ۶۶}
با اين حال، آقا محمد خان به اين مساله بسنده نکرد و برای اعمال حاکميت دولت خود در مناطق بيشتری از خراسان به شاه زمان نامهی نگاشته از وی خواست تا ايالت بلخ را به دولت ايران واگذار نمايد. شاه زمان درانی چون در جنگهای داخلی با برادرانش در ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻣﺘﺰﻟﺰل قرارداشت، بناء برای حفظ قدرت پوشالی اش ﺑﺎ واﮔﺬاري ﺑﻠﺦ ﺑـﻪ اﯾﺮان موافقت کرد. در این مورد در بخشی از کتاب «افغانستان و ایران» چنين نگاشتهشده است: " آقا محمد خان، سفيری به نام محمد حسن قراگوزلو را با نامه ای «خلعت خاصيت» محتوی بر بشارت تسخير خراسان و اظهار خواهش تفويض بلخ به سوی زمان شاه فرمانفرمای دارالملک کابل و رسولی به نام اسماعيل آقا مکری يساول را نيز با «مراسله الفت دلاله» و «منشوری مهر انگيز» به جانب محمود برادر زمان شاه روانه کرد."{يوسف متولی حقيقی، افغانستان و ایران، صص ۱۵۲ و ۱۵۴}
دکتر حفیظ شریعتی
هزارههای شمالی در مناطق غازه، کاریز میر، کلکان، دهمسکین، استالیف، چاریکار، بگرام، دههزاره و کمی پایینتر تا کاپیسا، گلبهار و جبلالسراج بهطور پراکنده زندگی میکنند. همین طور از جبلالسراج آن طرف دریا، دشت هوفیان تا دوراهی بگرامی مردم هزاره از طایفۀ کوهگدای زندگی میکنند که بزرگ آنان در عهد ظاهرشاه فرقهمشر نورمحمد کوهگدای بوده است. در بگرام قریۀ شاکا یا چاکا (تغییریافتۀ ساکا) از همین مردماند.
یعقوب یسنا
این یادداشت پرسشی از فرهنگیان، وزارت اطلاعات و فرهنگ، وزارت معارف، اکادمی علوم، مشاوران فرهنگی ریاست جمهوری و از ارگ دربارهی حایگاهِ افغانستان در حوزهی فرهنگی جشن نوروز است. نخست دربارهی «چرایی» این پرسش میپرسیم؛ یعنی ضروت چیستکه این پرسش مطرح شود. به نظر من جشن نوروز فقط یک رویداد تقویمی نیست، بلکه اعتبار و هویت فرهنگیای استکه کشورهای منطقه با استفاده از هویت و اعتبار جشن نوروز در حوزهی فرهنگی جشن نوروز میخواهند به پیشینهی تثبیت هویت فرهنگی و تاریخی خویش در منطقه (حوزهی فرهنگی جشن نوروز) بپردازند و به جهان نشان بدهند که ما نیز در این جشن سهم داریم یا اینکه بیشترین سهم را ما داریم.
ادامه مطلب: جایگاهِ افغانستان در حوزهی فرهنگی جشن نوروز کجاست؟
فاضل کیانی
نوروز خردمندانه ترین جشن زندگی و عینی ترین عید خلقت الهی است. نوروز به معنای آفرینش نو، طبیعت نو، زایش و رویش نو، بهار نو، سال نو، فکر نو، دید نو، دنیای نو، کالای نو، سنت نو، اخلاق نو، خانه نو، شکر گزاری نو، زندگی و سرنوشت نو است. کسانی که از نوروز شناختی ندارند، در واقع از درک زندگی و از فهم خلقت های نو خداوندی بی بهره اند.
در جشن نوروز زندگی و بندگی هردو مورد نظر است. نوروز ریشه در آیین کهن مِهری و پارسی دارد. مِهریان و پارسیان که بزرگترین خداپرستان تاریخ بودند، در بهار هر سال برای سپاس از خدا و مواهب نوین الهی جشن گرفته و شکرگزاری میکردند.