دکتر حفیظ شریعتی 

آریانا
آریانا، واژۀ نوساز و جعلی است. این واژه در هیچ متون کهن زبان¬ فارسی و متن¬های مرتبط دیده نشده است. به طورنمونه در شاهنامه که مهم¬ترین متن قومی ایران باستان و فرهنگی است، نه از آریانا و نه از آریا خبر است. اگر آریانا و آریا درست می¬بودند، باید در شاهنامه می¬آمدند. تنها متنی که گفته می¬شود و من متن اصلی را دیده¬ام و پیدا نکرده¬ام، سفرنامۀ مرتبط به اسکندر است که گویا آنان ایران را آریانا تلفظ می¬کرده¬اند. اگر این آمده باشد که من ندیدم، باز هم درست نیست؛ زیرا مردم ما در گذشته این دیار را ایران می¬خواندند و خارجیان توان تلفظ درست ایران را نداشتند، آریانا تلفظ می¬کردند، چرا ما چنین کنیم. برای ما همان درست است که پدران و نیاکان مان تلفظ می¬کردند. آنان این دیار را ایران می¬خواندند. همین کافی است. لزوم ندارد که یونانیان اگر توان تلفظ واژۀ ایران را نداشتند و در سیاق زبان¬شان آریانا می¬خواندند، ما هم همان کنیم. بنابراین، نام کشور مان هیچ¬گاهی آریانا نبوده است. آریانا، نوساز و جعلی است و بر ضد واژۀ ایران و ایران¬ستیزی (ایران باستان و فرهنگی) توسط فاشیستان افغانی به کمک خاورشناسان غربی جعل و بر سر زبان¬ها انداخته شده است. با تأسف به خاطر نبود دانش نقد تاریخی و تاریخ¬سازی جعلی، این واژه جا افتاده است و در کتاب¬های درسی نیز راه یافته است.

دکتر حفیظ شریعتی

هزاره‌های کابل

در کابل هزاره‌ها از گذشته‌های دور در مناطق چهاردهی، قلعۀ فتح‌الله، ده‌مراد خان، علاوالدین، قرغه، قلعۀ‌قاضی، چهل‌تن، قلعۀ فتوح، تنگی‌للندر، قریه‌های پغمان و... زندگی می‌کردند که اکنون نیز ساکنند.

کابل محل زندگی هزاره‌هایی بوده است که با هزاره‌های شمالی، میدان‌وردک، بهسود مشرقی، هزاره‌های لوگر مانند خوشی و السوالی ازره از یک پای طایفه‌ای بوده‌اند. نشانه‌هایی زیاد بازمانده از آنان این واقعیت را نشان می‌دهند. چنان‌چه «...جوی بهسود در دامنه کوۀ قرق (قوریغ) یادگار این جابه‌جایی‌ها است. قبر بابه‌بهسود در نقطه‌ای در قلۀ این کوه قرار دارد. خوانین و مردم بهسود تا قبل از فتنهِ عبدالرحمان به زیارت مزار بابه‌بهسود می‌رفتند. یکی دیگری از این نشانه‌ها واژۀ قرغه است. طایفۀ قرغه که همان کرغه یا کورگه است از گذشته‌های دور در این منطقه زندگی می‌کردند. ردپای طایفۀ قرغه را می‌توان در ولایت لغمان، ناور غزنی و کورگۀ السوالی خدیر در دای‌کندی یافت. این طایفه که در اثر جابه‌جایی اقوام در افغانستان که بیش‌تر خشین و با قتل‌عام همراه بوده است، این منطقه را ترک کرده‌اند. ممکن است بخشی از طایفۀ قتندر که در مرکز و حوالی پغمان زندگی می‌کردند، بازماندگان طایفۀ قرغه باشند. طایفۀ قتندر در روستاهای زیر در پغمان زندگی می‌کردند، که اکنون در پغمان و کابل با اقوام دیگر یکی شده‌اند: چشمه یخک، درۀ زرگر، قتندره، تمبنه، چپ دره، مرغان، شادیان، درۀ سرخ، هزارۀ بغلی، دوره، چمتله، خواجه‌مسافر، کوته‌ستاره، کاریزک، درخت لکی، بهارک، پشی، قلای‌بلنه، و... اکنون بخشی از طایفۀ قتندر در سرخ‌وپارسا ولایت پروان در درۀ قتندر زندگی می‌کنند.

دکتر حفیظ شریعتی

بیدالله رامین، مولوی دوست‌محمد، فهیم هاشمی، انجنیر محمد عاصم از بغلان در منصب ولایت پروان و ژنرال قدم‌شاه شهیم در مقام لوی درستیز، عبدالرحمان‌رحمانی خلبان و هواباز کشوری، سمیع دره‌ای، محب بارش، شاعر و نویسنده، بدروز، حفیظ آهنگرپور از درۀ پنجشیر، محراب‌الدین شیرزاد، عتیق‌الله قادری، الحاج غلام سخی پارسایی رئیس عمومی شورای هزاره‌های اهل‌سنت، دکتر محمد یونس طغیان ساکایی مشاور ارشد شورا، دکتر محمد مسکین کاوی، سمیع رحمانی، شهید قوماندان داد‌خان (مخلص)، مولوی محمدالله، غلام حیدر آلپتگین، جک تورن عبدالحنان نوری، مولوی صاحب نورالله، مرحوم مولوی شاه‌سعید، صبرالله یعقوبی، عبدالخبیر جرئت، وکیل عبدالغفار، استاد سعید، دگروال بارز، شاه‌ولی شاهد معاون والی پروان، میرزا محمد یارمند معین سابق وزیر، میر رحمان رحمانی وکیل و تاجر، ژنرال رجب، رئیس سالنگ‌ها، بازمحمد خان قهرمان و... از بزرگان هزاره‌های اهل‌سنت‌اند که در ولایت‌های گوناگون افغانستان به نام هزاره زندگی می‌کنند و شناخته می‌شوند.

 

فاضل کیانی


آناهیتا آلهة مادر در آبان يشت بسیار نغز و زیبا تصویر شده است. آبان یشت از جملة یشت‏ های بیست و یک‎گانه اوستا است. سراسر آبان یشت در باره ستایش از ایزدبانوی ناهید و الهه آب است. در بندهاي مختلف آن از آناهیتا این الهة زیبای زن به نام الهة پاک و منزه ستایش شده است. آناهیتا بانویی مستقل و نیرومندی است که برای اقتدارش متکی به هیچ مردی نیست. او پاک کننده نطفه مردان و رحِم زنان و کمک کننده و پشتیبان زنان در هنگام زایمان و بخشندة شیر خوب به زنان است. 

دکتر حفیظ شریعتی (سحر)

«شورای سراسری هزاره‌های اهل‌سنت افغانستان» براساس درد و رنج تاریخی مردم هزاره که برخی از آنان نزدیک‌ به دوصد سال پیش از مناطق اصلی‌شان براساس ظلم و استبداد حاکمان قندهار و کابل آن زمان، تغییر مکان داده بودند و به مناطق دیگری مهاجرت کرده بودند، در مناطق هزاره‌نشین به ویژه حوزۀ شمال و غرب افغانستان امروزی ساکن شدند و به روی زمین‌های کشاورزی شروع به کار کردند، با مردمان اقوام دیگر از جمله پشتون‌ها، تاجیک‌ها، اوزبیگ‌ها به نوعی پیوند خونی ایجاد کردند و به خاطر مذهب اهل‌سنت، دختر دادن و دختر گرفتن از اقوام دیگر باعث شد تا این مردم از هویت اصلی‌شان دور بمانند. با آن هم هویت و چهرۀ هزاره‌گی در میان این مردم به کلی از بین نرفتند. اگر چند در آداب و رسوم، پوشش، باورهای هویتی با هزاره‌های دیگر کمی متفاوت شدند. با آن هم این مردم به گویش هزاره‌گی حرف می‌زنند در میان اقوام دیگر هزاره خوانده می‌شوند؛ اما بیش‌تر اینان در بیرون و سطح ملی به نام تاجیک خوانده می‌شوند. در این میان اگر شکل‌گیری شورای سراسری هزاره‌های اهل‌سنت نبود، هزاره‌ای به‌نام هزاره‌های سنی از میان می‌رفت و در میان نسل‌های جوان این مردم دیگر کسی هزارۀ اهل‌سنت را نمی‌شناخت.