حسن رضایی ۹، مارچ، ۲۰۱۹
در حکایت آمده است که در عهد سلطان محمود غزنوی، مردی هنر مندی در شهر غزنی می زیست و شغلش قالین بافی بود. او قالین مَور و ابریشمین میبافت و روزگار به نیکو یی میگذراند. اما در کوچه ای می زیست، که در مسیر رفت و آمد سلطان محمود واقع شدهبود. سلطان محمود هر از چندگاهی که به شکار می رفت با وزیران، درباریان و سربازان خود از آن کوچه رد می شدند. وقتی که از کنار کلبهای مرد قالین باف می گذشتند، مدام صدای تپ تپ شانه زدن های قالین باف را می شنیدند و همچنان می شنیدند که قالین باخود میگوید: «زبان سرخ سر سبز را دهد در باد». این سخن ورد زبان او شده بود.
محمد ابراهیم بامیانی
آسیابان کهنسال بهنام اقبال در یک شب زمستانی در داخل آسیاخانه مراقب گردش آسیایآبی بود. هنگامیکه چشمانش خوابآلود میگردید، پاروگگ چوبیاش را بدست میگرفت و آردهای کود شده را از لپههای سنگ آسیا بهدور میانداخت.
اقبال از زبان چند نفر از اهل قریه خود شنیدهبود گرگ [کشمیری] هندوستانی دیده، شدهاست. آنشب اقبال را واهمه گرفتهبود. فکر میکرد ازاینکه تک و تنها در آسیا است، مباد گرگ [کشمیری]هندوستانی او را بدرد او با ترس از دریدن گرگ خود را در بین دول آسیا در زیر دانههای گندم پنهان کرد و از سوراخهای دول آسیا طرف دروازه که در عقب آن کیپچوب نیز مانده شده بود، نظارت میکرد. پاسی از شب نگذشتهبود که ناگهان شپشپ پای جانوری در اطراف آسیا شنیدهشد. بعد از لحظاتی چند آهستهآهسته دروازه آسیا باز و گرگی بهداخل آسیا ظاهر گردید و اینطرف و آنطرف آغاز به جست و خیز کرد.
پرسشهای ساده اغلب منجر به پاسخهایی پیچیده میشوند. برای نمونه: زبان و گویش چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ اگر چنین پرسشی را با یک زبانشناس در میان بگذارید باید منتظر نطقی طولانی باشید. به رغم سادگی پرسش، پاسخهای متعددی برای آن وجود دارد.
یعقوب یسنا
چرا «درهمجوشی»؟ نمیشد برای خوانش این سه شعر، نامی بهتر انتخاب کرد؟ منظور از بهتر اینکه دارای جنبهی ادبی و فرهنگی میبود. درهمجوشی چیست؟ سخنی از مارکس است، هرچیزی سخت که نتواند تحول کند، دود میشود و به هوا میرود. با وصف تغییر و تحول چیزها؛ آیا روزگار معاصر، روزگار به غبار تبدیلشدهگی نیست؟ بهنوعی همهچه بههم آمیختهاند، یک شبح عظیم غبارگون را شکل دادهاند که بیشتر به درهمجوشی میماند.