حسن رضایی
بیست و چهار سال پیش، شهید عبدالعلی مزاری، شهید ابوذر، شهید اخلاصی، شهید ابراهیمی، شهید جان محمد ترکمنی، شهید سیدعلوی و شهید عباس جعفری، توسط گروه تروریستی طالبان به شهادت رسیدند و جامعهی ما را در سوگ اسوه و رهبر عدالت خواه اجتماعی نشاندند. عدالت اجتماعی یکی از داعیههایی بود که شهید مزاری آن را در فضای خفقان آور جنگ فریاد کرد.
ادامه مطلب: به مناسبت بیست و چهارمین سالیاد شهید مزاری و یارانش
نگارنده: استاد سيد ابوطالب مظفري
من شاعرم و سی سال است شعر میگویم. کارنامه من، شعر من است.آدمی در زبانش و شاعر در شعرش آشکار میشود. اگر کسی از من سوال کند در این سالها برای که، شعر گفتهای؟ مثل هر شاعر دیگری خواهم گفت برای خودم. شاعر برای دیگری، نمیسراید. برای خودش میسراید. احوالات خودش را برملا میكند. عشقها و نفرتها، دردها و شادیهای خودش را بیان میکند.من وقتیبه کارنامۀ شعریم نگاه میکنم، میبینم شعری برای هزارهها نگفتهام. هزارهها برای من سوژۀ شعر نبوده اند. من شعر را برای خودم گفتهام. گلچهره و گلآغه و گلشا ؛ خواهران و دختران خود من اند، نه خوهران و دختران همسایهام.حالا وقتی بیگانهای بیاید و از روی شعرها و نوشتههایم مرا قضاوت کند، چه خواهد گفت؟ بیشک خواهد گفت تو هزارهای. مردم باید از شعرم مرا بشناسد نه از تذکرهام. تذکرۀ من شعر من است نه آن چند ورقی که این دولت و آن دولت به من میدهد.
نوشته : محمدرفیق رجا
مزاری با طرح عملی ایجاد «نظام فدرالی در افغانستان» برای محو تبعیض وستم ملی درین کشور، به خصوص ایستادگی تا پای مرگ برای این هدف، به عنوان چهره درخشان، در میان مبارزان ضد ستم در افغانستان محبوب دلها شد، دل های خرد وآگاهی.مزاری مثل دیگر مبارزان راه ازاد ی انسان ؛خالی از اشتباهات نبود.اما دو چیزعمده شخصیت او را در میان مردم ونسل آزادی خواه، برجسته ساخت؛ مبارزه با ستم ملی وپاکی اخلاق وصداقت بی مانند او دراصول اندیشه ی سیاست. این هردو وارستگی در شخصیت ماندیلا وگاندی نیزبرجسته تر از دها جهات مثبت انسانی انها ها دیده می شود.عمده ترین شعار واندیشه سیاسی هر سه شخصیت؛ مبارزه با تبعیض نژادی بود.هر سه شخصیت از نظرشخصی و اخلاقی پاک دامن ودر پابندی به اصل ایده مبارزه ضد تبعیض نژادی، استوار وتا آخرسازش ناپذیرماندند.
زمان با هزاره قهر بود و روزگار هزاره سیاه. در یکصد سال اخیر هیچ قومی مانند هزاره بداختر و شوربخت نبوده است. بعد از آن شکست حقارتبار و کشتار و شکنجه و اسارتی که امیر آهنین بر هزاره تحمیل کرد، در این یکصد سال هرگز هزاره، حتی برای یک لحظه، صاحب ملک و مال و عیال خود نبوده است. در فصلهای خزان که کاروانهای کوچی از هزارهجات عازم باجور و کرم اجنسی و وزیرستانها میشد، هیچ کاروانی نبود که دست کم یک زن، دختر یا بچۀ هزاره را با خود نبرد. با عبور خزانی کوچیها ازهزاره جات، دهها خانواده که اکنون دست رنج سال شان طعمۀ ایلغار کوچیها شده بود، در آتش فراق و اندوه جدایی جگرگوشههای شان مینشست و با درد پنهان در دل، اخگر سوزان در جگر و لکۀ ننگ بر پیشانی به تدریج در قعر ظلمت و دهشت زندگی گم و گور میشدند. هزاره به زندگی بیولوژیک بازگشته بود. تمامیت حیات در هزاره به تلاش معاش و تقلای زیستن خلاصه میشد. سیاست برای هزاره حتی رؤیا هم نبود. سقف رؤیاهای هزاره تا «چاکلیت مینو» و «ملی بس» هم نمیرسید. گاهی که از بیدقتی روزگار و سهلانگاری زمانه، دست هزاره به چیزی می رسید، نزدیک بود که همگان از حیرت شاخ در بیاورند و با ناباوری میپرسیدند: «هزاره و چاکلیت مینو»!...
علی جمعه محبی یکی از چهرههای فعال اجتماعی، عیار، شجاع و عدالت خواه در هرات باستان بود، که شب گذشته توسط تروریستان سازمان یافته، به شهادت رسید. نوشتهای که میخوانید در حدود بیست و دوساعت قبل در صفحه فیسبوکش نشر شده است و بازتاب دهنده دیدگاه و نظرات و دغده های اجتماعی و خدماتی او را بر می تابد. روحش شاد و یادش در خاطرهها جاودانه باد! (بامیان نیوز).