نویسند: عباس دلجو

به تاریخ هشتم آگست ۱۹۹۸، نيروهاي طالبان خطوط دفاعی حزب وحدت را در منطقه تخته پل و قلعه زینی با کشتن مدافعین آن ساحه، شکسته و وارد مزار شريف شدند. بعد از آن که داخل شهر مزار شدند، به همراهی و رهنمایی نیروهای پشتون‌های بلخ که متعلق به قوماندان جمعه خان همدرد یک تن از فرماندهان حزب اسلامی بود، شروع به کشتن غیرنظامیان هزاره کردند. در این مورد در بخشی از کتاب«طالبان، زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی»، چنین می‌خوانیم: " طالبان در صدد هدف قراردادن هزاره‌ها برآمدند. آن‌ها نمی‌خواستند اشتباه سال گذشته خود را تکرارکنند و دوباره بدون رهنما وارد مزار شریف شوند.

نویسند: محمد نسیم جعفری


یکی از ویژگی‌های منفی ما هزاره‌ها، فراموش‌کاری است، لذا جنایت‌هایی را که بر آن‌ها در طول تاریخ روا داشته شده است به‌راحتی فراموش می‌کنند، این فراموشی چنان زیان‌بار است که برخی از خود هزاره‌ها نیز نسبت به نسل‌کشی هزاره‌ها توسط عبدالرحمن تردید نموده و آن را ساخته و پرداخته استعمار دانسته‌اند، از زمان عبدالرحمن که بگذریم حتی نسل‌کشی هزاره‌ها را در دوران معاصر نیز به فراموشی سپرده‌ایم که اگر این فراموشی و سکوت مرگ‌بار ادامه یابد، چند دهه بعد این نسل‌کشی‌ها نیز فراموش و عده‌ای منکر آن خواهد شد.

حسن رضایی

 نلسون ماندلا کسی بود، که برای عدالت اجتماعی، علیه تبعیض، بی عدالتی اجتماعی وآپارتاید، در افریقای جنوبی مبارزه کرد. و بیست و هفت سال به خاطر آرمان و اهداف انسانی و اخلاقی خود، در زندان مخوف رژیم استبدادی آپارتاید آفریقای جنوبی ماند. و اما از اهداف آزادی خواهانه و عدالت اجتماعی و برابری حقوق سیاهان با سفید پوستان دست بر نداشت.

حسن رضایی

پرفیسور علی محمد زهما یکی از شخصیت های فرازنه علمی و فیلسوف و فرهنگی جامعه افغانستان، در سن ۹۶سالگی (۱۴جولای ۲۰۱۸)، در شهر ویانا پایتخت اتریش به قول امیری این «شاخ ارغوان شکست» یا یک روح بزرگ علم، ادبیات و فلسفه، به ابدیت پیوست.
زهما خود در بارهٔ وضعیت اجتماعی و رنجی که می کشید می گوید:
" هرآن روزی كه دام صيد و خون ريزی شود نابود از گيتی
همان روز اولين روز جهانِ آدم زيبا ومسعود است "


روایت فشرده از زندگی زهما

زهما به روایت داکتر رسول رهین، در سال ۱۳۰۶ خورشیدی مطابق ۱۹۲۸ میلادی در شهر قندهار افغانستان پا به عرصهٔ گیتی گذاشت. او در خانواده ای چشم به جهان گشود که توسط امیر عبدالرحمن خان، تبعید شده بود. او ریشه در ارزگان در خون نشسته و تاراج شده داشت. زهما شاخ ارغوانی بود، که از سرزمین سوخته ارزگان رسته بود. او فرزند کسی بود که از یک هلوکاست زنده مانده بود. اینک در آوارگی و زیرسقفی چشم از جهان فروبربست، که از آن او نبود.
زهما تحصیل ابتدایی را در قندهار فراگرفته و بعد در لیسه حبیبیه کابل صنف دوازدهم را تکمیل کرد. سپس به دانشکدهٔ زبان و ادبیات دانشگاه کابل راه یافت.
زهما، از دانشکدهٔ ادبیات و زبان فارسی از دانشگاه کابل، فارغ شده و موفق به اخذ مدرک لیسانس شد. پس از آن، در وزارت معارف افغانستان شامل کار و فعالیت شد. در سال ۱۹۵۵، از جانب وزارت معارف برای تحصیل به لندن رفت. در سال ۱۹۷۲م، از لندن برگشته، در دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه کابل به حیث استاد تاریخ و ادبیات فارسی، پذیرفته شده، و به تدریس پرداخت .
زهما از سال۱۹۷۲ تا سال ۱۹۷۴، برای تدریس زبان و ادبیات فارسی، عازم دانشگاه پیکنگ شد. پس از تکمیل دوره استادی در دانشگاه پیکنگ دوباره به کابل برگشت و به وظیفه قبلی خود، در دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل به تدریس ادامه داد. زهما بعد از مدتی تدریس در دانشکده زبان وادبیات از طرف حکمرانان مستبد و تبعیض سیستماتیک از وظیفه اش سبک دوش گردید و تا ســـــال ۱۹۷۸، وظیفه و کار رسمی نداشت. در سال ۱۹۷۹، به عضویت اکادمی علوم افغانستان توظیف شد. اما پس از یک و نیم ماه عضویت در اکادمی، توسط رژیم وقت بازداشت و زندانی گردید و تا سال۱۹۸۰، به مدت ده و نیم ماه در زندان ماند. بعد از رهایی اززندان اواسط سال ۱۹۸۰م، تا سال ۱۹۸۵، به حیث مشاور اکادمی علوم افغانستان وظیفه اجرا کرد.

رویکرد سیاسی زهما
دانش نامه آریانا، در بارهٔ رویکرد سیاسی زهما می نویسد: علی محمد زهما از جمله پیش آهنگان فعال حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود. بعدا به دلالیلی [شاید به خاطر اختلاف نظر و دیدگاه] از این حزب کنار رفت. به گفته دستگیرپنجشیری، زهما از جمله «بنیان گذاران نخستین کمیتهٔ تدارک جمعیت دموکراتیک خلق بود». میرغلام محمدغبار، صدیق الله روهی، نورمحمدترکی، ببرک کارمل، میراکبر خیبر و محمدعلی زهما، از نخستین کسانی بودند، که در کمیته تدارکات برای تشکیل حزب دموکراتیک خلق تلاش می کردند.
دانش نامه مذکور به نقل از فقیر محمد ودان می افزاید: در ترکیب کمیتهٔ تدارک کنگره نخست، میرغلام محمد عبار رهبرجمعیت وطن، نورمحمدترکی عضو شاخص رهبری ویش زلیمان، و پوهاند علی محمد زهما استاد فاکولتهٔ ادبیات، ببرک کارمل اشتراک کننده پویا و فعال اتحادیهٔ محصلین زمان حکومت شاه محمودخان، میراکبر، محمدطاهر بدخشی و محمد صدیق روهی باهم فعالیت مشترک داشته و زهما به اجازه کمیتهٔ به اروپا رفت.
دانش نامه آریانا، مضاعف برآنچه گفته آمد، می نویسد: زهما بعد از کودتای محمدداوود خان، در سال ۱۹۷۳، به دستور زمامداران و مقامات بالا از تدریس در فاکولتهٔ ادبیات محروم می شود. اما پس از کودتای ۱۹۷۸، به دستور نور محمدترکی به زندان مخوف پلچرخی و صدارت زندانی و شکنجه می شود. اسدالله سروری رییس سازمان آکسا، به شخصیت و به کرامت انسانی زهما توهین می کرد و او را بارهازیر رگبار مشت و لگد گرفته و دشنام های رکیک می داد. اسد سروری روزی شیشه های عینک ذره بین استاد را بر رخسارش خرد کرد و خون از رخسارش جاری شد. حتی استاد را در زندان، به نام تبار و قبیله اش[هزاره] توهین می نمودند. «به این امید که زهمای آهنین پنجه و آتشین نفس را از جوهرش خالی کنند؛ اما ققنوس دانشگاه کابل بار دیگر از درون خاکستر یک دوران خونبار و سفله پرور سربلند کرد و به اوجها پیوست.

استاد زهما در سال ۱۹۸۵، از طریق بوداپست عازم شهر ویانا اتریش شد و تا حال در آن جا زیست و سرانجام در اثر بیماری شکر این «شاخ ارغوان شکست» و رخت از جهان بربسته و سر در نقاب خاک کرد.

دیدگاه شخصیت های علمی و ادبی در بارهٔ زهما

علی امیری، از جمله استادان دانشگاه ابن سینا، در صفحه فیسبوک اش، در بارهٔ این عالم فرهیخته می نویسد:«در سال ۲۰۱۳، درهامبورگ از دهقان زهما پرسیدم که «زهما» به چه معنا است. گفت: «شاخ ارغوان». امروز وقتی که در دفتر رسیدم و فیسبوک را باز کردم خبر شدم که علی محمد زهما پدر دهقان گرامی در ۹۶سالگی، در اتریش وفات کرده است. حیف شد که این شاخ ارغوان شکست».
اکرم عثمان در وصف علمی استاد زهما در زمان حیاتش می نویسد:«علی محمد زهما، نه تنها مورخ ، جامعه شناس، فلسفه شناس و ادبیات شناس است، بلکه سنگ بنای ترجمهٔ آثار سنگین و پذیرفتهٔ جهانی را نیز در کشور ما گذاشت و آثاری بس سنگین، شسته و روفته را تحویل پژوهشگران و محققان داد» اکرم عثمان زهما را می ستاید: استاد نه تنها در زمینهٔ تاریخ و جامعه شناسی آموزگار برجستهٔ دانشکدهٔ ادبیات بود، «بلکه علم را با عمل در آمیخت و با زبانی فصیح و برا صدها شاگرد و دانش آموز بیدار دل را، آشنای واقعیت اجتماعی کرد و نبرد با استبداد حاکم فرستاد».

از جمله شاگردان پر آوازهٔ استاد زهما و اصف باختری بود، او می نویسد:
«درسال ۱۳۴۲[۱۹۶۳]، یکی از استادان دانشمند و نامدار فاکولتهٔ ادبیات همان زمان- استاد علی محمد زهما- برای ما، ترجمه درس می داد، ترجمه و رموز، دقایق هنجارها و اسلوب ترجمه. او روزی شعری از برشت آورد. به هرشاگرد دست کم به چند شاگردی که استاد به دلایلی به چشم عنایت به آن ها و کارهای شان می دید- تقسیم کرد؛ برای ترجمه به عنوان کارخانگی. یکی از شعرهای برشت را برای من داده بود. البته من ابتدا به نثر ترجمه کردم، توأم با اشتباهاتی که اشتباهات توسط استاد دانشمند پیراسته شد. بعدا به فرمایش استاد من آن را به شعر ترجمه کردم».

زهما شعر نیز می سروده است، به نوشته دانش نامه شاعری بعد ناشناختهٔ شخصیت استاد را برمی تابد. اما او به ندرت کمیت طبع خویش را در میدان شعر تاخته و آزمایش کرده است. و قریحهٔ سیالش را مجال تبارز داده که در قالب های رباعی، غزل، چهار پاره و حتی قصیده خود را نشان دهد و جهان پر راز و رمز روانش را باز تاب دهد. باوصف آن، از جمع آن همه کارهای حاشیه ای و گهگاهی، دیوانی گران بهایی را فراهم آمده است که محتویاتش به دل خواننده چنگ می زند و روح پرور و بیدار کننده است.

نمونه ای از سرودهای زهما

پیکر دست و پابریده را مانم
بسمل زار خون تپیده را مانم
دی و پایز هم نشین دلم
برگ پائیز دیده را مانم
زلف یارم شکوفه بار آورد
زهرخند سپیده را مانم
رنج و بیداد و سرزنش دیدم
آهوی تیرخورده را مانم
چشم بیمارش فتنه انگیز است
فتنه ها به جان خریده را مانم
رونق اعتبار جانکاهست
رنج در دل غنوده را مانم
گل شوخی به خنده گفت که هان
غنچه پیرهن دریده را مانم
از خرام تو سرو رعشه به دل
سروی از فتاده را مانم
از طلسم نگاه شدم جادو
دل افسون گزیده را مانم

آثار، تألیف و ترجمه:
1. مقالات اجتماعی، کابل، دانشکده زبان و ادبیات
2. ترجمه سرگذشت تمدن (تهران)
3. طنین (مجموعه شعر) ویانا, هولس هاوزن، ۲۰۰۵ ص. ۱۶۶
4. تاریخ روابط سیاسی افغانستان از زمان امیرعبدالرحمن تا استقلال، اثر لودویک، دبلیو، آدمک، افغانستان شناس مشهور و استاد دانشگاه اریزونا.

 

نوت: در این نبشته، از سایت آریانا، نوشته اکرم عثمان، نوشته رسول رهین و آقای امیری اقتباس و نقل شده است.

 

تهیه کننده: علی محبی
 
در یکی از روز های آفتابی و مطبوع زمستان سال پار برای مصاحبه در دفتر داکتر سیما سمر رئیس کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان رفتم. احد فرزام پیشاپیش برای گفتگو هماهنگی کرده بود، بعد از احوال پرسی مرا به دفتر کاری بانو سیما سمر رهنمایی کرد. خستگی جلسه کاری اش رفع نشده بود که من وارد دفترش شدم. تنها در پشت میز کار نشسته بود. با تبسم مهربانانه بلند شد و تعارف کرد بنشینم. دفتر ساده و آراسته ای داشت. چیزی از تجمل گرایی به چشم نمی خورد.دفتری شیک با پنجره های رو به آفتاب. فکر میکنم سیما سمر برای همه نام آشنا است و نیازی به توضیح من نیست اما برخورد و خاکی بودن بانوی که در سمت های مهم دولتی و بین المللی ایفای وظیفه نموده حد اقل در افغانستان متعارف نیست. با خوش رویی همیشگی حال و احوال خودم و منطقه را پرسید. برایم پیش از گفتگو یک حس خودمانی دست داد و باعث شد تا از هر در به دور از تشریفات و رسمیات به عنوان دو همدیار گفتگو کنیم. سوال های زیادی یادداشت کرده بودم که در جریان گفتگو مطرح کنم و بیشتر سوال ها رسمی بود. سوال های که بار ها در رسانه ها تکرار شده بود. تصمیم گرفتم خومانی گفتگو را شروع کنم و ادامه بدهم. قرار بود یک گفتگوی کوتاه داشته باشیم اما زمانی که گفتگو تمام شد متوجه شدیم حدود یک و نیم ساعت گفتگو کردیم. محصول این گفتگوی خومانی را در زیر می خوانید. بیشتر سوال های را مطرح کردم که در ذهن خودم می چرخید. دوست داشتم از خُرد و ریز زندگی کسی که تمام زندگی اش را نثار مردم اش کرده بدانم تا سوال های تشریفاتی. هرچند نام سیماسمر برای همگان آشنا هست اما در شروع از دوکتورس سیما سمر خواستم تا نیم نگاهی به زندگی اش بیاندازد و زندگی اش را از زبان خودش بشنوم: