نویسنده: لیلا فروغ محمدی

راه حل چيست؟


ديشب دير وقت، مرا در گروهی كه مربوط به هماهنگی برای تدفين شهدای دانايی بود، اد كردند. فقط فهمیدم كه جلسه مردمی در مسجد قرآن و عترت برگزار شده و تعدادی از شهدا را به آنجا انتقال داده اند تا برای فاجعه ديروز تصميم گرفته شود. ساعت ١١شب بود، مانی و مريم خواب بودند ، واقعا نمی‌توانستم، بخوابم. بی‌قرار و نا أرام ، تصميم گرفتم بروم. از خانه زدم بيرون.

در مسجد تعدادی از جوانان بودند كه هر كدام‌شان وظيفه‌ای گرفته بودند. بعضی‌ها به سراغ شفاخانه ها رفته بودند. تعدادی برای هماهنگیبه خانه های شهدا رفته بودند و تعدای برای هماهنگی مسايل امنيتی به خانه جنرال مراد رفته بودند. بعد إز دقايقی افرادی كه به خانه مراد رفته بودند، دست إز پا درازتر به مسجد باز گشتند و گفتند، ما رفتيم به خانه مراد؛ اما أو اصلا ما را نديد. البته اين ديدار صبح روز فردايش انجام شد. بعد إز ختم جلسه راهي خانه شدم.

صبح روز بعد با صداي تلفن رنجبر و زهرا سپهر، از خواب بيدار شدم. گفتند: «هماهنگ شده، خانواده هاي شهدا اجازه تدفين عزيزانشان را در تپه داده اند. خودت هم بيا به طرف تپه.» إز خانه حركت كردم. بحث تهديدات امنيتی، به حدی در فيسبوك داغ بود؛ اما با هزار دلهره و نگرانی رفتم.

به تپه كه رسيدم تعداد اندكي آمده بودند. ناگهان سروكله‌‌ی چند نَفَر كه يونيفرم ارتش به تن داشتند، پيدا شد و با لحن تحكم آميزی گفتند: «شما اجازه‌ی دفن شهدا را در اين تپه نداريد.» براي من جالب بود كه اين ماجرا چه ربطی به ارتش دارد. قناعت نمی‌كردند و با صدای بلند میگفتند:«متفرق شويد.» رفتم، پرسيدم كه چه كسی شمارا فرستاده و آيا دستور رسمی برای ورود به أين ماجرا را دارند يا نه، كه نداشتند و معلوم بود كه خودسرانه به آنجا امده اند. بعد إز تهديد شروع كردند به شليك هوايی و وقتی ما پراكنده نشديم، چند گلوله هم به سمت بچه ها شليك كردند كه يكی از بچه ها مجروح شد.

كم كم تعداد ما بيشتر شد. آدمهایی که اصلاً قبل از این حادثه، هیچ کدامشان را ندیده بودم. واجساد شهدا منتقل شد و سر انجام تاساعت سه بعد از ظهر به خاك سپرده شدند. نيمه جان و بی رمق به خانه بازگشتم.

مريم(دختر ١١ساله ام)در را باز كرد و مرا به آغوش كشيد و گفت: «خوشحالم برگشتی.» از آن لحظه به بعد به مادراني فكر می‌كنم كه دختران جوانشان را از دست دادند و به آينده مريم فكر میكنم.

زندگی شخصی من، در مهاجرت و جنگ گذشت. همه‌ی اميدم اين بود كه مريم زندگی‌ آرامی داشته باشد؛ اما حالا كه می‌بینم، هيچ اميدی به آينده نيست. اوضاع روز به روز بدتر می‌شود. به عنوان يك زن و يك هزاره تا بحال اينقدر احساس بي پناهي و درماندگي نكرده بودم. گروهاي تروريستي و حكومت وحدت ملی در تبانی با همديگر هر روز مارا قتل عام می‌كنند و ما دستمان به هيچ جا بند نيست.

حالا سؤال أصلي من اين است كه چرا اين همه دانش آموخته و آدمهاي فرهيخته كه داريم دردی از ما دوا نمی‌كنند؟ چرا مسوولان ما در حكومت بي عرضه و بی صلاحيت اند؟ چرا ما اينقدر پراكنده ايم؟ چرا؟چرا؟چرا؟
راه حل عبور از اين وضعيت چيست؟ چه بايد كرد؟

من كه هنگ كرده ام. آيا نخبگان ما راه حلی دارند؟

نوت: کسی که در این مراسم زخمی شد، یاسین دولت شاهی است.

 

 

 

نویسنده: ظاهر عظیمی

حمله به ولايت تاريخی غزنی و بی تفاوتی حاكميت سوال های زيادی را به ذهن هر آگاه مسايل امنيتی مطرح می سازد.

آيا دولت از اين حمله اطلاع نداشت؟ اگر چنين باشد اين كمال ذلت رهبری بخش های استخباراتی كشور است و همچنين استخبارت حمايت قاطع كه به مشكل می شود پذيرفت.

نویسنده: حسن علی عدالت

در جنگ غزنی، برای اولین بار شاید در جهان و به صورت یقین در افغانستان کاروان تابوت وارد اصطلاحات سیاسی گردید. فاجعه‌ای که در غزنی روخ داده است، خارج از باور و دایره عقلانی است. هنوز گوشه و شمه‌ای از وقوع این جنایت هولناک افشا نگردیده است ، چون جنگ غزنی در سایه‌ی تحریم کامل مطبوعات ملی و بین‌المللی جریان داشت. مطبوعات داخلی اصلأ به آن توجه نمی کرد و مطبوعات مشهور جهان مانند بی بی سی ، صدای آمریکاو بسیاری غول رسانه های جهان در باره فجایع غزنی در سکوت کامل به سر بردند و بعضی از این رسانه‌ها حتی یک خبر جزئی هم از وقوع جنایت در شهر غزنی پخش نکردند در حال که همین خبرگزاری ها به خاطر زندانی شدن یک شخص و یا چادر پوشیدن و نپوشیدن زنان در بعضی کشورها برای هفته ها غوغا برپا می کنند.

نویسنده:  حاجی فدا محمد شیرزاد به سرور دانش معاون دوم اشرف غنی
آقای دانش سلام
و خسته نباشید!
امیدوارم در مقام معاونت دوم قدی تان راس و خاطر تان جمع باشد. نمی فهمم متوجه شده ای یانه که مشروعیت نیم بند دولت فاشیستی اشرف غنی بستگی به حضور شما نیز دارد. تصور کنید اگر شما در معاونت دوم نباشید یا بودن و نبودن تان را به گونه ای یک فشار به رخ اشرف غنی بکشید، چقدر از معاملات و سیاست های فاشیستی تغییر خواهد کرد. من باور دارم که شما می توانید از بودن تان در معاونت دوم به وجه بهتر و خوبتر استفاده کنید.
آقای دانش متوجه شده ای که غنی از مشروعیت نیم بندی که به برکت وجود شما در حکومت وحدت ملی برایش فراهم شده، هرچه دلش خواست انجام می دهد؟ اما تو مثل بوف کور در لاک قانون، قانون نویسی، طرح های تو خالی و فعالیت های نمایشی سر فرو برده ای.
آقای دانش صادقانه می گویم این خاموشی و کرختی شما در معاونت دوم علاوه بر اینکه از شما یک چهره ی طرفدار و حامی سیاست های فاشیستی می سازد، شمارا به عنوان یک فرد خایین و ملت فروش نیز مطرح می کند.

نویسند: حسن رضایی

در رابطه با سقوط غزنی، از لحاظ نظامی و استراتژیک که چرا سقوط کرد، و در آتش جنگ سوخت و ویران شد؛ دلایلی زیادی می تواند وجود داشته باشد؛ نگارنده اما به برخی از آن دلایل و علت ها به طور گذرا اشارت می کنم:

نویسند: آصف جوادی

اين روزها مردم شهر غزنى قربانى نقشه هاى شوم پشت پرده حكومت اشرف غنى مى شوند. پس از اين كه فاشيسم قبيله اى حتى قاعده بازى انتخابات خودساخته را مراعات نكرد و پروسه انتخابات را در ولايت غزنى به گونه غيرقانونى به شكل جزيره اى جدا از افغانستان مديريت كرد، مردم غزنى به اين بازى كثيف واكنش نشان دادند و درِ كميسيون به اصطلاح مستقل انتخابات را قفل زدند، فاشيسم قبيله اى حكومت در تبانى با طالبان در پى انتقام از مردم شريف غزنى برآمدند. گاهى ولسوالى ها را ناامن كردند، گاهى دست به راهزنى در دشت قره باغ زدند و مسافران را به گروگان گرفتند و... اما هيچ يكى از اين توطئه ها حكومت كابل را به هدف كه تحميل حوزه بندى انتخابات ولايت غزنى بود، نرساند.

نویسند: پروفیسر ویلیام میلی. ترجمه: عبدالغفّار محقق

 

طالبان چیست؟(۱)

در این کتاب، چنان‌که قبلاً خاطر نشان کردم، ما قصد نداریم مستقیماً به این مسأله که باید طالبان را به عنوان «بنیادگرا» یا«سنت‌گرا» یا «توتالیتر» تلقی کرد، بپردازیم؛ بلکه سعی می‌کنیم مبنای محمکی برای پرداختن به این مسأله فراهم سازیم. پرداختن به طالبان به عنوان یک نیروی جامد و تغییر ناپذیر امری است خطرناک، و تک تک نویسندگان این کتاب هرکدام به طریق خاص خود، این مطلب را روشن می‌کنند و در عین حال توجه خواننده را به مشخصه‌های برجسته‌ی پدیده‌ی طالبان جلب می‌دارند.

سردار قلندر

مطلب مدیریتی 4

تحصیل یافتگان، کسانی که تا مقاطع تحصیلی لیسانس، ماستری و دکترا(Phd) در مراکز آکادمیک درس خوانده اند.

مطالعه ای که بر این طبقه از افراد در جامعه صورت گرفته است مشخصات تیتر شده در آنها بیشترین نمود را داشته است.

خودپرست. اکثریت این طبقه به خاطراین که چند روز به دانشگاه ومراکز علمی رفته اند و حالا یک سند تحصیلی دارند هیچ زیر پای خود را سیل نمی کنند، خود را عقل کل می دانند در میان نظریه ها و تئوری های مارکس و ارسطو و کی و کی گم می باشند درجه خود پرستی یا (Egoism)  آنها به حدی بالاست که هیچ نمی توانند با هم و با مردم ارتباط برقرار کنند به همین دلیل شخصیت اگویزمی، کار جمعی و گروهی نمی توانند اصلاً حرف هم را نمی توانند بشنوند و با هم کار کنند به همین دلیل حس خودپرستی، تقریباً تا به حال هیچ نهادی که پایه و اساس آن را تحصیل یافتگان مانده باشند را بوجود آورده نتوانسته اند، به همین دلیل تحصیل یافته گان نه تنها که گره ای از گره ای جامعه باز نکرده اند که خود معضلی بر سر راه مردم شده اند.

نویسنده: سخیدادهاتف

من به این روزها علاقه‌یی ندارم؛ اما مخالف‌شان هم نیستم. شما می‌توانید این روز را به یک نشانه‌ی بسیار خوب و معنادار تبدیل کنید. نیز می توانید پوچش کنید. "روز جاغوری" یک قالب است. در این قالب چه می‌ریزید؟ این مهم است.
من جاغوری را دوست دارم. از بهترین جاهای افغانستان است. سرزمین خیر و نیکی. مردمش آرام و زحمتکش اند. جغرافیای طبیعی نسبتا درشتی دارد- با کوه‌های کوچک و بزرگ. اما همین کوه‌ها موزاییک طبیعی جاغوری را زیبا هم ساخته اند. روستاهای جاغوری گهواره‌های آرامش‌اند. خانه‌های جاغوری آشیانه‌های صفا و مهربانی‌اند. وقتی در جاغوری وارد خانه‌یی می‌شوید، احساس دلنشینی از صلح و اطمینان و محبت روح‌تان را می‌نوازد. من این را در تمام خانه‌های جاغوری تجربه کرده‌ام.

یعقوب یسنا

کتاب رها در باد؛

روایتی از شکل­گیری پشت صحنه­ی قدرت خلق و پرچم

شناسنامه­ی کتاب:

کتاب: رها در باد (درونمایه: خودزندگی­نامه­نوشت در پرتو تاریخی-سیاسی ربع اخیر قرن بیست افغانستان)نویسنده: ثریا بها

ویراستار و برگ­آرا: محمد کاظم کاظمی

ناشر: شرکت کتاب

جای نشر: امریکا

من مسوولیت­پذیری سارتر را بهتر از مسوولیت­گریزی کمونیستان و دین­مداران می­دیدم که کمونیستان، نقش شرایط اجتماعی و دین­مداران نقش قضا و قدر را در سرنوشت انسان، یکسره می­دانند.